زندگینامه شهید سیدرضا حسینی؛

کارگر آجرپزخانه و سرباز رمضان؛ مردی با دل دریایی در پیکری جوان

سه‌شنبه, ۲۰ خرداد ۱۴۰۴ ساعت ۲۱:۵۶
شهید "سیدرضا حسینی"، فرزند کشاورز شازندی، تحصیل را به‌خاطر نان رها کرد، اما ایمان را لحظه‌ای کنار نگذاشت. او روزه‌دار جبهه بود و به جای مرخصی، حضور در خط مقدم را انتخاب کرد. در ماه خدا، آسمانی شد و مردانگی‌اش، تا همیشه در حافظه روستاییان و هم‌رزمانش ماندگار ماند.

به گزارش نوید شاهد استان مرکزی، شهید سیدرضا حسینی در سال ۱۳۴۵، در بخش کزاز از شهرستان شازند، در خانواده‌ای کشاورز و ساده‌زیست، چشم به جهان گشود. او ۲۱ سال در این دنیای فانی زیست، اما با نوری از ایمان و غیرت، یاد و نامی جاودانه برای خود به‌جا گذاشت.

کارگر آجرپزخانه و سرباز رمضان؛ مردی با دل دریایی در پیکری جوان

پس از پایان دوران ابتدایی، به‌دلیل شرایط زندگی و نیاز خانواده، تحصیل را رها کرد و دوشادوش پدر به کشاورزی پرداخت. روزهایش با خاک و آب و آفتاب گره خورده بود و ریشه‌اش به زمین، اما دلش به آسمان بسته بود.

در سال ۱۳۶۵، موعد سربازی‌اش فرارسید. آن روزها، دشمن بعثی، نفس‌های آخر را می‌کشید اما حملات کورش شهرها و خانه‌ها را در آتش و خون فرو می‌برد. سید رضا که این مظلومیت را می‌دید، تصمیم گرفت سهم خود را در دفاع از دین و میهن ادا کند. دوره آموزشی را پشت سر گذاشت و عازم جبهه‌های نبرد شد.

چند ماه در خط مقدم خدمت کرد. در اواخر ماه مبارک رمضان سال ۱۳۶۵، هم‌زمان با گرمای خرداد و داغی نبرد، در یکی از جبهه‌های جنوب، خودروی حامل او هدف قرار گرفت. انفجار، آتش، و سوختگی شدید، قلب جوان سیدرضا را خاموش کرد و او، با زبان روزه، به لقاءالله پیوست. پیکر پاکش با شکوه و اندوه، در زادگاهش به خاک سپرده شد؛ تا نشانی از عزت و غیرت این مرز و بوم باشد.

 خاطراتی از شهید:

۱. غیرت بی‌ادعا:
زمانی که پدرش، حاج سید عزت‌الله، برای زیارت خانه خدا عازم حج شد، مبلغی برای مخارج خانواده نزد یکی از اقوام گذاشت. مدتی بعد، پول تمام شد و آن فرد دل‌نگران شد. سیدرضا وقتی از موضوع باخبر شد، گفت: «از فروش آجرهای کوره، پول تهیه می‌کنم.» در آن روزها، آجر خریداری نداشت؛ اما او با همت خود، پول را تهیه کرد و نه تنها مشکل را حل کرد، بلکه مازاد آن را هم به او بازگرداند. در نبود پدر، و هم‌زمان با اعزام برادرش به سربازی، سیدرضا مسئولیت کامل کوره آجرپزی، زمین کشاورزی و ماشین‌آلات را به تنهایی بر دوش کشید، گویی تجربه مردی هفتاد ساله را داشت.

۲. روزه با طعم ایثار:
در اواسط ماه رمضان، یکی از دوستانش به نام داوود از جبهه به مرخصی آمد. خانواده از او درباره سیدرضا پرسیدند. پاسخ داد: «با اینکه نوبت مرخصی‌اش بود، نیامد. گفت روزه‌ام را نمی‌شکنم. هرچه اصرار کردیم افطار کند و با ما بیاید، قبول نکرد. حتی خواستیم سرش را زیر آب کنیم تا روزه‌اش باطل شود، اما نگذاشت!»

۳. عبادت و اخلاق:
از کودکی عاشق نماز، قرآن و دعا بود. همیشه نماز را اول وقت می‌خواند و گاه ساعت‌ها در نیایش با خدا می‌گریست. در مجالس مذهبی، پیش‌قدم بود و در کارهای خیر، تا آنجا که می‌توانست، شرکت می‌کرد. دوستان و آشنایان، از مهربانی با کودکان و احترام به بزرگ‌ترهای او می‌گفتند. آن‌قدر خوش‌رفتار بود که همه اهل محل، دوستش داشتند. آخرین‌بار که به مرخصی آمد، با همه دوستان و آشنایان خداحافظی و حلالیت طلب کرد؛ گویی می‌دانست این بار آخر است...

 

منبع: اداره هنری، اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران استان مرکزی

برچسب ها
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده