شهادت در شب شلمچه؛ عروسی سرخ سید ابوطالب منفرد
به گزارش نوید شاهد گیلان، در چهارم دیماه ۱۳۴۷، در شهرستان لنگرود، کودکی از سادات به دنیا آمد که بعدها، خاک شلمچه را به خون خود آذین بست. شهید سیدابوطالب منفرد فرزند سیدجلال و بانو سیدهگوهر، کودکیاش را ساده و مردمی گذراند؛ تنها تا کلاس سوم ابتدایی درس خواند و زودتر از همسالانش، در میدان زندگی قدم گذاشت. کارگری کرد، زحمت کشید، اما دلش جای دیگری بود؛ آنجا که جهاد معنا دارد و کلمهها رنگ خون میگیرند.
در روزگار جنگ، وقتی بسیاری هنوز در دو راهیها مردد بودند، او راه را یافته بود. به عنوان بسیجی داوطلب، عازم جبهههای نور علیه ظلمت شد؛ و در بیستوسوم دیماه ۱۳۶۵، در میانه آتش کربلای ۵، در شلمچه، با اصابت ترکش خمپاره به سر، جان به جانآفرین تسلیم کرد و به وصال رسید. پیکر مطهرش در زادگاهش به خاک سپرده شد. برادر او، شهید سیدشهاب منفرد نیز پیشتر به همان قافله پیوسته بود.
وصیتنامهاش، دریچهای است به روحی که زمین را کوچک میدید. در آغاز مینویسد: مرگ نیستی نیست، مرگ برای من نقطه رشد زندگی است. من مرگ سرخ را برگزیدم... نمیخواهم در خانه یا بستر بمیرم.
او شهادت را خلعت دامادی مینامد و در نثری بیتکلف اما عمیق، مادر را دعوت میکند که لباس خونین پسرش را ببیند و به جای عروس زمینی، شهادت را عروس آسمانی پسرش بداند: به مادرم بگویید خلعت دامادی مرا نگاه کند و عروسم را که لباس خونین دارد و در آغوش پسرش است، ببیند... دوست دارم صورتم گلگون به خون باشد، چرا که حسینم، صورتش گلگون به خون بود.
در اوج ایمان و یقین، از تیرهایی سخن میگوید که مأمور خدا هستند، و از دستان خود که در خط مقدم، تیر را به سوی دشمن میفرستند، اما با اتکا به کلام الهی: و ما رمیت إذ رمیت و لکن الله رمی...
در دل این جوان بسیجی، کینهای مقدس علیه دشمنان اسلام زبانه میکشید، اما در کنارش، مهربانی برای خانوادهاش موج میزد. به پدر و مادرش میگوید: پدرم، تو مردی هستی که با یک دست کار میکنی و با دست دیگر، پدر شهید بودن را تاب میآوری...
و خطاب به مردم مینویسد: امام را فراموش نکنید...
شهید سیدابوطالب منفرد، نمونهای زنده از نسل مؤمن و بیادعایی است که جان را کف دست گرفت تا پرچم اسلام زمین نیفتد. اکنون، در خاک لنگرود آرام گرفته، اما نامش بر جریدهی عالم ثبت است؛ نه فقط برای شهادتش، بلکه برای نوع نگاهش به مرگ، زندگی، و بندگی خدا.