- خاطرات

navideshahed.com

در آخرین بدرقه‌اش حالت خاصی داشت

در آخرین بدرقه‌اش حالت خاصی داشت

خواهر شهید «نورالله احمدی» نقل می‌کند: «آخرین باری که می‌خواست به جبهه برود، همه‌ فامیل برای بدرقه به منزل ما آمدند. حالت خاصی داشت. چهره‌اش نورانی شده بود.»

شهادت، نتیجه اعتقاد و ایمان راسخ او بود

برادر شهید «منصور احتشامی» نقل می‌کند: «خیلی سختی کشید تا او را به جبهه اعزام کنند ولی نشد. به محض اینکه دوران خدمتش تمام شد، دیگر طاقت نیاورد. سریع تصمیم گرفت برود جبهه. من فکر می‌کنم شهادت، نتیجه اعتقاد و ایمان راسخ او بود.»
همیشه از خدا شهادت می‌خواست

همیشه از خدا شهادت می‌خواست

مادر شهید «منصور احتشامی» نقل می‌کند: «نه شب خواب داشت و نه روز آرامش! عجله داشت سپاه زودتر قبول کنه بره جبهه. خیلی با خدا بود. همیشه از خدا شهادت می‌خواست.»
مختار! امشب نور بالا می‌زنی

مختار! امشب نور بالا می‌زنی

شوهر خواهر شهید «مختار گندم‌چین» نقل می‌کند: «مختار هر از گاهی مکثی می‌کرد و گاه به مردم و گاه به آسمان نگاه می‌انداخت. علی گفت: کجایی مختار؟ نور بالا می‌زنی، نکنه می‌خواهی شهید بشی؟»
بزرگترین خدمت به امام، تربیت فرزندان انقلابی است

بزرگترین خدمت به امام، تربیت فرزندان انقلابی است

خواهر شهید «محمد رامه‌ای» نقل می‌کند: «مادرم گفت: خوش به حال شما مردها، می‌رین جبهه و وظیفه‌تون رو انجام می‌دین. ما زن‌ها چی؟ گوشه خونه بشور و بساب و آخر هیچی! گفت: شما فقط با انقلاب باشین، احترام امام رو داشته باشین و بچه‌هاتون رو انقلابی تربیت کنین، اون‌وقت بزرگترین خدمت رو به امام کردین.»