برگی از خاطرات آزاده و جانباز «عزیزالله فرجیزاده»؛
«همسرم اصلاً راضی به رفتنم نبود و مرتب نگرانیاش از آینده خود و فرزندان خانه کوچکمان را بیان میکرد و با وجود التماسهای مظلومانه پسر ۴ سالهمان که به پاهایم چسبیده بود و اصرار داشت که آنها را تنها نگذارم. سرانجام با همه عشق و علاقهای که به آنها داشتم تاب و توان دیدن و شنیدن تجاوزات دشمن به کشور و تعدی به مردم و ناموسمان را نیاورده و رفتم ...» ادامه این خاطره از آزاده و جانباز «عزیزالله فرجیزاده» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۵۸۷۳۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۳۰
در آستانه سالروز ولادت شهید «هرمز بابایی» مجموعه تصاویر این شهید گرانقدر توسط پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد قزوین منتشر شد.
کد خبر: ۵۵۸۷۰۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۲۹
«بعد از مجروح شدن در بیمارستان طالقانی تهران بستری شدم. ۱۲ بار عمل روی پایم انجام دادند. دیگر خسته شده بودم بعد از نماز شروع کردم شکایت به خدا و درد و دل کردن با خدا تا اینکه به خواب رفتم ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات جانباز «احمد فنودی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۵۸۶۹۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۲۹
فرازی از وصیتنامه شهید «حمزهعلی بهرامیکلوچه»؛
شهید «حمزهعلی بهرامیکلوچه» در وصیتنامهاش آورده است: «مادرم همچون زینب و ام کلثوم (س) در پرده حجاب خود، در سنگر بزرگی با چادرت در ستیز با یزیدیان زمان باش ...»
کد خبر: ۵۵۸۶۸۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۲۹
گفتگوی نوید شاهد با مادر شهید «مهدی علیپوربشری»؛
«با آغاز جنگ تحمیلی، فرزندم برای اجازه گرفتن نزدم آمد اما من مخالفت کردم. پسرم جواب داد:«نَنه، بذاری یا نذاری من میخام برم جبهه. چون تازه راهم را پیدا کردم و باید بروم». وقتی دید چهرهام ناراحت است شوخی کرد و گفت: نَنه 3 ماهه جبهه میرم و انشاءالله اگه سالم برگشتم برایم زن بگیر ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید «مهدی علیپوربشری» از زبان مادرش تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۵۸۶۸۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۲۹
پیکر مطهر پدر شهید «ولیالله یعقوبی» تشییع و به خاک سپرده شد.
کد خبر: ۵۵۸۶۷۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۲۷
امروز؛
مراسم پویش مادران شهدای مقاومت در حمایت از مادران شهدای مظلوم فلسطین امروز در گلزار شهدای قزوین برگزار میشود.
کد خبر: ۵۵۸۶۷۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۲۷
با حضور گسترده در تجمع محکومیت جنایات اسرائیل انجام شد
جانبازان و ایثارگران استان قزوین با حضور گسترده در تجمع محکومیت جنایات اسرائیل، نفرت و انزجار خود را از رژیم صهیونیستی اعلام کردند.
کد خبر: ۵۵۸۶۶۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۲۷
فرازی از وصیتنامه شهید «سید ابراهیم حسینی»؛
شهید «سید ابراهیم حسینی» در وصیتنامهاش مینویسد: «مردم مسلمان! گول یک عده خائن از خدا بیخبر را نخورید؛ اینها کسانی هستند که در زمان رسول اکرم (ص) هم بودهاند، کار آنها در زمان رسول خدا هم، همین زورگوییها بوده است ...»
کد خبر: ۵۵۸۶۶۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۲۷
«بالای سرش هم عکس یک جوان و یک گل لاله. مثل همین عکس مکسهای شهدا. آره زیرش هم اسمش را نوشته بود. با سر به عکس اشاره کردم و گفتم، پسرته؟ پیرزن سرش را به علامت مثبت تکان داد. شهید شده؟ پیرزن باز هم سرش را تکان داد. گفتم دیگه بچه مچه نداری؟ شوهر، بچه؟ کس و کار؟ پیرزن سرش را گرفت رو به آسمان و گفت نه ببم؟، بیکسم ...» آنچه میخوانید گزیدهای از داستان طنز دفاع مقدس است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۵۸۶۶۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۲۶
فرازی از وصیتنامه شهید «اصغر عظیمیان»؛
شهید «اصغر عظیمیان» در وصیتنامهاش آورده است: «حال که دو استعمارگر شرق و غرب، کمر به قطع ریشه اسلام بسته و توسط صدامِ خودفروخته بعثی – صهیونیستی، جنگ به پا کردهاند و تصمیم به قطع ریشه اسلام و خفه کردن ندای مظلومیت مسلمانان را دارند، باید علیه اینان به پا خاست ...»
کد خبر: ۵۵۸۶۵۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۲۶
طلبه شهید «سیدعلی صفایی» ۱۷ سال بیشتر نداشت که از طریق نیروی مقاومت بسیج راهی مناطق عملیاتی شد و در عملیات والفجر مقدماتی به عنوان کمک آرپیجی زن، انجاموظیفه میکرد که پس از روزها مقاومت و جانفشانی در ۲۱ بهمن ماه سال ۱۳۶۱ به شهادت رسید، پیکرش مدتها در منطقه برجا ماند و سرانجام پیکر مطهرش بعد از گذشت ۱۴ سال به آغوش خانواده برگشت.
کد خبر: ۵۵۸۶۲۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۲۵
«دوستم گفت یکی از کفشهای شما نیست. شما کفشهای مرا بپوشید تا من کفش شما را پیدا کنم. من خندهای کردم که: حسن جان من که یک پا بیشتر ندارم و به همین دلیل باید یک عدد کفش باشد ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات جانباز «احمد فنودی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۵۸۶۲۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۲۵
برگرفته از نامههای دفاع مقدس؛
«امامخمینی به مردم مستضعف و مردم ایران، درس انسانیت و شرافت آموخت و ملتهای تحت ستم را از خواب غفلت بیدار و هشیار کرد تا زیر بار ظلم و ستم نروند ...» این نامه رزمنده پرویز عطایی طی دوران دفاع مقدس به کامبیز فتحیلوشانی را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۵۸۶۱۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۲۵
فرازی از وصیتنامه شهید «پایور غفاریآغبلاغ»؛
شهید «پایور غفاریآغبلاغ» در وصیتنامهاش مینویسد: «اکنون که رهبرمان بقای اسلام را به پیروزی در جنگ تحمیلی دانسته است. با تمام وجود به استقبال شهادت میرویم تا آرمان مقدس رهبری و تمام انبیا (ص) و اولیا (ص) را که برقراری حکومت اسلام است، تحقق بخشیم ...»
کد خبر: ۵۵۸۶۱۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۲۵
جانباز حمزهعلی قربانی در بخشی از خاطرات خود می گوید: «در عملیات رمضان دو گردان قزوین وارد عمل شد گردان قدس و گردان شهید دلاک، بهمحض شروع عملیات، گردان شهید دلاک به فرماندهی شهید حسنپور هم از راه رسید ...» ادامه این خاطره از جانباز «حمزهعلی قربانی» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۵۸۵۹۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۲۴
برگی از خاطرات
«رزمندگان بسیاری از پایگاه و کارخانه به جبههها میرفتند و من هم عجیب علاقمند شده بودم که بروم جبهه، به همین دلیل طاقت نیاورده و با وجود اینکه همسرم 6 ماهه باردار بود و به سختی او را راضی کردم، اول دی ماه سال ۱۳۶۰ و برای اولین بار از طریق بسیج کارخانجات عازم جبهه شدم ...» ادامه این خاطره از آزاده و جانباز «عزیزالله فرجیزاده» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۵۸۵۸۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۲۴
فرازی از وصیتنامه شهید «سیفالله اینانلوخوجالو»
شهید «سیفالله اینانلوخوجالو» در وصیتنامهاش آورده است: «ما پرچمدار حسین(ع) هستیم و راه حسین(ع) را انتخاب کرده و مانند انصار حسین (ع) از اسلام دفاع خواهیم کرد...»
کد خبر: ۵۵۸۵۸۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۲۴
برگی از خاطرات دفاع مقدس؛
«تمام بیمارستانهای صحرایی را هم گشتیم. نبود. جنازه برادرم ناپدید یا بهتر بگویم در خاک کشور خودش مفقود شده بود. رفتیم معراج شهدا. آنجا یک سری جنازههایی بود که ناشناخته بودند. مثلاً پا بود، دست بود، دندان بود و به این شکل، نگاه میکردیم تا شناسایی کنیم ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۵۸۵۵۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۲۳
«در انرژی اتمی بودیم، شبها مهدی شالباف برای استراحت دیر میآمد و لحظهای هم که دیر میآمد به بچههای گردان سر میزد و پتوهای آنان را به رویشان میانداخت ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید «مهدی شالباف» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۵۸۵۵۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۲۳