برادر شهید «مسلم فیروزجنگ» نقل میکند: «گفت: بالاخره اسمم رو برای جبهه نوشتم. گفتم: پس صبر کن تا برادر بزرگترمون از جبهه بیاد بعد تو برو. چشمانش برق زد و گفت: میخوام جانم را فدای امام حسین و حضرت عباس کنم.» نوید شاهد سمنان در سالروز شهادت، در دو بخش خاطراتی از این شهید گرانقدر را برای علاقهمندان منتشر میکند که توجه شما را به قسمت نخست این خاطرات جلب میکنیم.
کد خبر: ۵۳۶۷۵۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۴/۰۵
گزارش تصویری
طرح خاطره نگاری والدین معزز شهدا و ایثارگران شهرستان اهر با عنوان «اسناد افتخار» با همکاری عوامل صداوسیمای آذربایجان شرقی اجرا شد.
کد خبر: ۵۳۶۷۲۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۴/۰۴
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
پدر «شهید احمد آقاباباگلی» گفت: بعد چند روز از اعلام خبر شهادت احمد، پیکر سوخته اش را آوردند.
کد خبر: ۵۳۶۶۸۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۴/۰۴
به کوشش انتشارات «سوره سبز» منتشر شد:
کتاب «از بسیجی تا امیری» خاطرات امیر سرتیپ دوم «حجتالله قدیری» از حضور در جبهه و خدمت در ارتش جمهوری اسلامی ایران را روایت میکند که به قلم خودش نوشته شده و انتشارات «سوره سبز» آن را منتشر کرده است.
کد خبر: ۵۳۶۶۰۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۴/۲۹
خاطرات شفاهی والدین؛
مادر شهید محمد چلبی درباره فرزند شهیدش گفت: بعد از سربازی برایش نامزد کردم که شاید از رفتن پشیمان شود، ولی با همه وابستگیهای به جبهه رفت و پیکرش را برایمان بازگرداندند.
کد خبر: ۵۳۶۵۹۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۴/۰۱
برادر شهيد «حسن بادرام» در خاطره ای می گوید: «4 برادر داشتم. اولین نفری که پاش به جبهه باز شد صفر بود. چند روزی بود که به مرخصی اومده بود. گفتم: داداش حواست باشه رفتی جبهه شهید نشی برگردیاااااا...» خاطره کامل این شهید بزرگوار را در صوت زیر بشنوید.
کد خبر: ۵۳۶۵۵۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۳۱
مادر شهید «محمدرضا مزینانی» نقل میکند: «به شکرانه لطفی که شامل حالمان شده بود، خود را به خیلی کارها موظف کردم. دقت روی غذایی که میخوردم، مراقبت به نماز اول وقت و غیره. پا به ماه بودم که ماه رمضان از راه رسید. ...» نوید شاهد سمنان در سالگرد شهادت، توجه شما را به خاطراتی از این شهید والامقام جلب میکند.
کد خبر: ۵۳۶۵۵۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۳۱
برگی از خاطرات دفاع مقدس؛
« بعد از مانور کلیه برادرهای گردان حضرت زهرا(س) متوجه شدند عملیاتی با عبور از رودخانه را در پیش داریم. قرار بر این بود که نیروهای ما با عبور از عرض اروندرود و گذر از ساحل غربی آن، به جاده البحار بصره بروند و دو، سه بُنهای که آنجا بود را پاکسازی و تصرف کنند و جاده فوق را در اختیار بگیرند ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات رزمنده دفاع مقدس «ولیالله محمدی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۳۶۵۴۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۳۱
خاطرات شفاهی خانواده و همرزمان شهید؛
شهید «حجت الله جابری» از شهدای دفاع مقدس استان ایلام که به گفته همرزمانش به دینداری و خوش اخلاقی مشهور بوده و بارها به همرزمانش یادآوری می کرد ما در این راهی که قدم گذاشته ایم شهادت در پیش داریم، پس با کار نیک در راه وطن توشه با خودتان ببرید.
کد خبر: ۵۳۶۵۲۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۳۱
«پس از گذشت چهار دهه از آن واقعه، هنوز هم صحنه را کاملا به یاد دارم و در مقابل چشکانم رژه میرود. صحنهای که زیر آوار مانده بودم، ولی هنوز امکان تنفس بود و به هوش بودم. در آن لحظات دائم داد و فریاد میزدم و از مادر کمک میخواستم و میگفتم: مادر مرا نجات بده من اینجا زیر خاک هستم ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات جانباز «المیرا رستمیتاش» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۳۶۴۸۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۳۰
خاطرات شفاهی مادر پنج شهید در سالگرد شهادت؛
شهیدان «فریبا، فوزیه، سعدیه، سمیه و حمزه» سلیمانی فرزندان کریم از شهدای بمباران جنگ تحمیلی هستند که سی ام خرداد ماه ۱۳۶۷ در روستای سرنی به درجه رفیع شهادت نایل آمدند.
مادر گرانقدر شهیدان سلیمانی: فرزندانم در سنگر پناه گرفته بودند و من رفته بودم از چاه آب بیاورم که بمباران هوایی شروع شد.
من اینقدر هول شده بودم که کفشهایم را دستم گرفتم، عین تگرگ گلوله میبارید، همه لباسهایم ترکش بود، وقتی شنیدم بمب به سنگر بچهها اصابت کرده از ترس به طرف بیابان فرار کردم... فیلم مصاحبه دلتنگیهای این مادر داغدیده در ادامه تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۳۶۴۶۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۳۰
مادر شهید مدافع حرم «سیدنورالله فخری» نقل میکند: «گفتند: برای آخرین بار میتونی پسرت را ببینی! پسرم را که دیدم، تعجب کردم. قدش کشیده بود و صورتش مثل ماه. لبم را گذاشتم روی پیشانیاش و بوسیدم. ابروهایش کمان بود و مژههایش بلند.» نوید شاهد سمنان در سالروز شهادت، در دو بخش خاطراتی از این شهید گرانقدر را برای علاقهمندان منتشر میکند که توجه شما را به قسمت دوم این خاطرات جلب میکنیم.
کد خبر: ۵۳۶۴۵۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۳۱
مادر شهید مدافع حرم «سیدنورالله فخری» نقل میکند: «بعد از زیارت رفته بود جایی که الان قبرش آنجا است، دراز کشید. وقتی دیدم یک لحظه خوابش برد، صدایش کردم. چشمهایش را باز کرد. گفتم: بریم خانه ما استراحت کن، چرا اینجا خوابیدی؟ گفت: زندایی اینجا خیلی خوب و آرامش بخشه.» نوید شاهد سمنان در سالروز شهادت، در دو بخش خاطراتی از این شهید گرانقدر برای علاقهمندان منتشر میکند که توجه شما را به قسمت نخست این خاطرات جلب میکنیم.
کد خبر: ۵۳۶۴۴۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۳۰
خاطرات شهید
نوید شاهد بوشهر به مناسبت سالروز شهادت شهید «اسماعیل دشتی» خاطرات این شهید را از زبانش همرزمش «شکرالله پی خسته» منتشر می کند.
کد خبر: ۵۳۶۳۹۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۲۹
برگی از خاطرات زنان امدادگر قزوین در کردستان؛
«در طول خدمت کردستان بین همکاران کسی را ندیدم که منافق و جاسوس دشمن باشد. البته من در اتاق عمل بودم و موقعیتم این شرایط را ایجاب میکرد. چون فقط افراد متخصص حق ورود به اتاق عمل داشتند. از سوی دیگر بیمارانی که وارد اتاق عمل میشدند در وضعیت بغرنج و حیاتی بودند؛ مثلا خونریزی شدید داشتند بنابراین مریضی که تمارض میکرد به سادگی قابل تشخیص بود ...» ادامه این خاطره از زبان «کبری چگینی» از نقش زنان امدادگر استان قزوین در کردستان را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۳۶۳۸۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۲۹
سیری در خاطرات شهیدخرمی؛
شهید«رضا خرمی» از شهدای دوران دفاع مقدس است. همسرش در روایت از او بیان می کند: «رضا همیشه می گفت:"شهادت در راه خدا عاقبت به خیری به همراه دارد. در بستر بیماری مردن را دوست ندارم."»
کد خبر: ۵۳۶۳۶۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۲۹
« نزد من آمد و گفت: مادر جانم؟ من از طرف خداوند نزد شما امانت هستم مبادا مانع رفتن من به جبهه بشوید که خداوند شمارا نخواهد بخشید. خداوند من را به شما داده و روزی هم خواهد گرفت پس به شهادت من افتخار کنید» در ادامه فیلمی از گفتگو بامادر این شهید گرانقدر را می بینید.
کد خبر: ۵۳۶۳۴۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۲۸
«شهید محمدعلی محمدیرامندی در منطقه فرمانده گردان بود، ولی خانوادهاش نمیدانستند و بعد از شهادتش به مسئولیتی که در جبهه بر عهده داشت، پی بردند ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید «محمدعلی محمدیرامندی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۳۶۳۳۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۲۸
خاطرات شفاهی مادران شهدا
ربابه جعفری صرمی مادر شهید «احمد رستمی» میگوید: «احمد در زمان شروع جنگ به دلیل سن کم و جثه کوچکش اجازه رفتن به جبهه را نداشت، از این رو وقتی وارد کمیته انقلاب اسلامی شد، پاسدار افتخاری آن کمیته شد. لباسش را خیلی دوست داشت و از آن مراقبت میکرد میگفت: این لباس بیت المال است.» در ادامه مصاحبه تصویری با مادر این شهید گرانقدر را میبینید.
کد خبر: ۵۳۶۳۲۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۲۸
خاطرات شفاهی مادران شهدا
مهلقا محمودیقوشهگنبدی مادر شهید «حسین جاندرمیان» میگوید: «آخرین بار که او دیدم، با قرآن و آب بدرقهاش کردم قرار بود این بار که بیاید دنبال شغل مناسب باشد. وقتی با دیگر بچهها که در خانه بودند، بدرقهاش کردیم، بعد از چند دقیقه دیدیم به بهانه اینکه چیزی جا گذاشته است، وارد خانه شد و دوباره خداحافظی کرد.» در ادامه مصاحبه تصویری با مادر این شهید گرانقدر را میبینید.
کد خبر: ۵۳۶۲۹۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۲۶