نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات داد
نوید شاهد - همسر شهید "جمعه احمدی" در مورد سفر همسرش به امارات گفته است: « اوضاع کار توی منطقه ما خیلی خوب نبود، ما هم صاحب پنج فرزند شده بودیم  و هر روز مخارج مان بالا تر می رفت . خواهرابراهیم  که ساکن دوبی بود برای شهید ویزای کار 5ساله فرستاد .قرار شد 5 سال  برای کار به دوبی برود . من مدام بی قراری می کردم . فرزندم اسماعیل 13 روز از تولدش گذشته بود . او مرا دلداری می داد که یک سالی که گذشت برای شما هم ویزا می گیرم تا به دوبی بیایید »
کد خبر: ۴۹۶۰۷۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۰/۱۳

نوید شاهد - به مناسبت سالگرد شهادت شهید «محمدرضا مشهدی» مصاحبه ای با خانواده این شهید بزرگوار داشته ایم و ایشان خاطراتی را برایمان گفتند.
کد خبر: ۴۹۶۰۲۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۰/۱۲

نوید شاهد - «وقتی چشمم را باز کردم دیدم همان پاسدار وظیفه در کنارم افتاده و دستش از کتف جدا شده، هر طوری بود با یک تویوتا در میان رگبار خمپاره او را به معراج شهدا بردم ...» ادامه این خاطره از نویسنده و رزمنده دفاع مقدس "کامبیز فتحی‌لوشانی" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۹۵۹۳۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۰/۱۱

نوید شاهد - شهيد "فريدون کاردانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: « پس از 16 روز اقامت در پادگان شهيد مسگر در شيراز، امروز پس از اتمام کارهای مقدماتی اعزام، درست ساعت 12 ظهر شيراز را به مقصد اهواز ترک کرديم و...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۹۵۸۵۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۰/۱۰

نوید شاهد - شهيد "فريدون کاردانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «پس از 16 روز اقامت در پادگان شهيد مسگر در شيراز، امروز پس از اتمام کارهای مقدماتی اعزام، درست ساعت 12 ظهر شيراز را به مقصد اهواز ترک کرديم...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۹۵۸۵۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۰/۱۰

روایت عشق
نوید شاهد - همرزم شهید "محمود کیا" نقل می‌کند: «در گیرودار آتش تهیه سنگین دشمن در شلمچه ناگهان شهید محمود عکس فرزند شش‌ماهه‌اش را از جیب بیرون آورد و نگاهی معنی‌دار کرد. لبخندی ملیح بر لبانش نقش‌بست. گفتم: محمود چی شده؟ گفت: این آخرین وداع و دیدارم با فرزندم محمد بود.» لحظاتی بعد محمود بر اثر اصابت خمپاره به سنگرش به شهادت رسید.
کد خبر: ۴۹۵۸۴۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۰/۱۰

نوید شاهد - «شهید حمید قزوینی توسط شهید داودآبادی به من معرفی شد. آن زمان من در اتاق جنگ بودم. داودآبادی گفت: هر چه در چنته داری به ایشان یاد بده ...» ادامه این خاطره از همرزم شهید "حمید قزوینی" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۹۵۸۱۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۰/۱۰

برشی از کتاب (1)/ همسر شهید «صلبی»:
نوید شاهد - «اسماعیل برای رفع مشکل مالی پدرش به من گفت اگه تو راضی می‌شوی این پول فرش رو بدیم به پدرم تا کارش راه بیفتد. من هم با جان و دل قبول کردم، اما برق چشم‌های اسماعیل آن روز از زرق‌وبرق هزار فرش برایم شیرین‌تر بود.»
کد خبر: ۴۹۵۷۶۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۰/۲۰

نوید شاهد - مادر شهید "احمدرضا خالصی" نقل می‌کند: «احمد خوابی را که دیده‌بود، برایم تعریف کرد. امام رضا (ع) بهش گفته‌بود: مادرت رو هم به مشهد بی‌آر! قول داده‌بود وقتی از جبهه برگشت من و خواهرش را به پابوس امام هشتم ببرد. آخرین روزهای مأموریتش بود که ...» نوید شاهد سمنان در سالگرد ولادت، شما را به مطالعه خاطرات این شهید گران‌قدر دعوت می‌کند.
کد خبر: ۴۹۵۷۲۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۰/۰۹

نوید شاهد - «پس از ورود به دانشگاه شهید چمران متوجه تجمع رزمندگان در این دانشگاه شدیم، در آن هنگام متوجه شدم که شاعر قدمعلی بهرامی پدر اینجانب مشغول سرودن شعر است ...» ادامه این خاطره از "علی بهرامی" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۹۵۷۱۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۰/۰۹

نوید شاهد - مادر شهید "حسین یغمائیان" نقل می‌کند: «دوستش می‌گفت وارد چادر شدم. جعبه‌ای شیرینی را به طرفم گرفت. در حالی‌که یکی از آن‌ها رو برمی‌داشتم، سرم رو بالا آوردم و گفتم: بابت چیه؟ حسین لبخندی زد و لحظه‌ای سکوت کرد و گفت: اگه خدا بخواد ...» نوید شاهد سمنان در سالگرد ولادت، شما را به مطالعه خاطرات این شهید گران‌قدر دعوت می‌کند.
کد خبر: ۴۹۵۶۴۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۰/۰۸

نوید شاهد - «دو دختر و پسر جوان قصد ازدواج داشتند و تقریبا داشت کار تمام می‌شد که خانواده داماد پی بردند، پدر عروس از نیروهای دربار رژیم گذشته بود و نمی‌دانستند باید چه کنند من پیشنهاد دادم موضوع را با حاج‌آقا ابوترابی در میان بگذارند ...» ادامه این خاطره را از شهید "حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدعلی‌اکبر ابوترابی‌فرد" در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۹۵۶۱۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۰/۰۸

نوید شاهد - شهيد "فريدون کاردانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «امروز صبح از ساعت 7 ما را به صف کردند و به تمرين رژه و قدم رو پرداختيم چون قرار بود آقای ناطق نوری وزير کشور از پادگان ديدن کند...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۹۵۵۶۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۰/۱۰

نوید شاهد - مادر شهید "رمضانعلی دارابی" نقل می‌کند: «فرمانده به رمضانعلی که از سربازهای قدیمی و ارشدشون بود، مأموریت داد که با یکی از سربازها که تک‌فرزند خانواده‌اش بود، برای بچه‌های تأمین جاده، غذا ببرن. در برگشت به پایگاه، ماشین‌شون روی مین رفت و رفیقش تکه‌تکه شد و او هم از ناحیه فک، صورت و دست مجروح شد. مدتی بیهوش روی زمین افتاده‌بود ...» نوید شاهد سمنان در سالروز ولادت، شما را به مطالعه خاطرات این شهید والامقام دعوت می‌کند.
کد خبر: ۴۹۵۵۰۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۰/۰۷

خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (18)
نوید شاهد - شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «سفر پنجم آواز غم با شفقی که به خون نشست: داستانی از آواز سوزناک غم و شفق سپيدی که به خون نشست، داستانی از غروبی خونين، سنگری خونين، پيکری خونين و بالاخره داستانی از چگونگی شهادت بهمن شجاعی...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۹۵۵۰۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۰/۱۰

برگی از خاطرات دفاع مقدس؛
نوید شاهد - «یک روز من با عجله به خانه رفتم و مادرم را صدا کردم و به او گفتم مغازه سر کوچه کپسول گاز ثبت‌نام می‌کند و باید یک درخواست بنویسم و با شناسنامه‌های شما و پدرم ببرم تا ثبت‌نام کنم ...» ادامه این خاطره از جانباز "سلمانعلی جامکلو" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۹۵۵۰۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۰/۰۷

خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (17)
نوید شاهد - شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «با قلبی گرفته رفتم داخل اتاق، چند نفری که باقی مانده بودند زانوی غم در آغوش گرفته بودند همه ساکت بودند و بعضی ها هق هق گريه شان لحظه های سکوت را می شکست و...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۹۵۵۰۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۰/۱۰

خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (16)
نوید شاهد - شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: « جلال را بغل کردم و گذاشتم روی برانکارد با حبيب رستمی آورديم به آمبولانس سپرديم و فوراً به سوسنگرد فرستاديم. خيراله به پايش ترکش خورده بودو...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۹۵۴۹۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۰/۱۰

خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (15)
نوید شاهد - شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: « با يکی از نيروهای چمران رفتيم شناسائی در دهکده آل بقری. وقتی به دهکده رسيديم وارد کانالی شديم. کانال عميق بود و تا گردن می پوشاندو...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۹۵۴۹۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۰/۰۷

خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (14)
نوید شاهد - شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «غروب بود که رفتيم پيش بچه ها مالکيه در چند کيلومتری سوسنگرد بود و نيروهای عراقی پشت رودخانه بودند. ابوالفضل اکبری هم آنجا بود بيشتر از همه بچه های ما با ابوالفضل صميمی شده بوديم و...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۹۵۴۸۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۰/۰۷