«برادرم خیلی شوخطبع بود یادم میآید روزی زنگ خانه ما به صدا درآمد محمود بعد از بازکردن در منزل با صدای بلند مادرم را خطاب کرد و گفت آش! مادرم که مشغول کار بود گفت آش نذری آوردهاند خوب بگیر و بیا ...» ادامه این خاطره از شهید دانشآموز «محمود مافی» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۴۲۵۵۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۰۸
آیین رونمایی کتاب «باغ حاج علی» با حضور فرماندهان لشکری و کشوری، مداحان، نویسندگان و پیشکسوتان حوزه ایثار و شهادت در حوزه هنری انقلاب اسلامی، تالار سوره تهران برگزار شد.
کد خبر: ۵۴۲۵۴۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۰۸
سرباز شهید «ولی الله درویشی» پس از 16 ماه خدمت در لشکر 64 ارومیه با حضور گرم و پرشور در جبهههای نبرد، در تاریخ دهم آبان ماه سال 1365 در جبهۀ پیرانشهر، شهید شد. در نوید شاهد استان مرکزی زندگینامه این شهید والامقام را بخوانیم.
کد خبر: ۵۴۲۴۸۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۰۷
برای اولین بار دیدم، حمید گریه کرد طوری که اشکهایش روی صورتش کاملاً جاری شد، علت را جویا شدم و حمید هم در حالی که اشکهایش را از صورتش پاک و ناراحتیاش را از این بابت بیان میکرد. جنگ تمام شد و من به آرزویم نرسیدم ...» ادامه این خاطره از خواهر شهید «حمید قزوینی» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۴۲۴۷۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۰۷
کتاب «یکی از آن 33 نفر» تاریخ شفاهی مهرداد اورنگ با مصاحبه های محمدصادق عاشوری و خسرو اسدپور و بازآفرینی و ویراستاری علیرضا صالحی و فاطمه مرادی توسط نشر یوحنا وارد بازار کتاب شد.
کد خبر: ۵۴۲۴۳۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۰۷
«تبسم گل» عنوان کتابی است که به قلم «مسعود عظیمی» به رشته تحریر درآمده و مجموعهای کامل و جامع فرهنگنامه شهدای شهرستان شازند از توابع استان مرکزی است.
کد خبر: ۵۴۲۴۲۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۰۵
«حمید به شوخی میگفت «عه حاج خانوم کمتر گریه کن!» تا این را میگفت یاد حرف راننده میافتادیم و میزدیم زیر خنده. رفتار و ظاهر حمید طوری بود که خیلیها مثل این راننده فکر میکردند طلبه است یا آسید صدایش میکردند ...» ادامه این خاطره از همسر شهید دانشجو و مدافع حرم «حمید سیاهکالیمرادی» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۴۲۳۶۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۰۴
به کوشش «نشر شاهد»
کتاب «نهضت جنگل به روایت تصویر» برای زنده نگهداشتن یاد سردار جنگل و یارانش به کوشش «نشر شاهد» دیدنی شد.
کد خبر: ۵۴۲۳۰۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۱۱
برگی از خاطرات دفاع مقدس؛
«در ورودی شهر سردشت تابلویی نصب شده بود که روی آن نوشته بود «به شهر شهیدان گمنام خوش آمدید» و در زیر آن اضافه کرده بود. «قدم با وضو بگذار بر این دشت / به پاس حرمت شهیدان سردشت» ما هم با نوشته عمل کردیم و به پاس احترام شهیدان عزیزمان با وضو و درود و سلام وارد سردشت شدیم ...» ادامه این خاطره را از زبان رزمنده دفاع مقدس «بهرام ایراندوست» در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۴۲۲۹۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۰۳
طلبه شهید حسن بوستانی؛
کتاب "تازه وارد" یادکردی داستانی از طلبه شهید حسن بوستانی است که به قلم مظفر سالاری به نگارش در آمده است. نوید شاهد یزد تیزر معرفی این کتاب را برای علاقمندان منتشر می کند.
کد خبر: ۵۴۲۲۹۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۰۳
در قسمتی از کتاب «خوئینی» که گذری بر زندگی و خاطرات شهید ابوالفضل خوئینی است، میخوانید: «در بیشتر اوقات سراغ ایشان را باید در مدارس صالحیه و سردار یا مسجد شیخالاسلام میگرفتیم و معمولا شبها به خانه نمیآمد و در کارهای مختلف فرهنگی و مبارزاتی علیه حکومت شاه شرکت میکرد ...»
کد خبر: ۵۴۲۲۷۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۰۲
کتاب «ناجی حیات» تاریخ شفاهی رزمنده دفاع مقدس «رحیم صحرایی» به همت ادارهکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس کرمانشاه منتشر شد.
کد خبر: ۵۴۲۲۲۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۰۱
محمد علی عرفانی در کتاب "روی جاده های رملی" روایت می کند: بعد از سه روز، کار برچلو تمام شد. از لودر پایین آمد. او را در آغوشم کشیدم و پیشانی اش را بوسیدم. فرمانده ستوان یکم کماجی به سمتمان آمد و گفت: آفرین برچلو! تشویقیات فراموش نمیشه.
کد خبر: ۵۴۲۲۰۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۳۰
محمد علی عرفانی در کتاب "روی جادههای رملی" روایت میکند: نزدیک تحویل سال بود، داشتم فکر میکردم به جز سیم چین و سیم خاردار، چه چیزهایی تو سفره ی هفت سین بذاریم؟
کد خبر: ۵۴۲۲۰۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۲۲
محمد علی عرفانی در کتاب "روی جاده های رملی" روایت می کند: درگیری شدید بود و عراق آتش تهیّه ی سنگینی اجرا میکرد. احتمال حمله وجود داشت. آخرین خدمه ی تانک که پیاده شد، به سمت تانک خراب رفتم. سر یکی از پیچ ها، احساس کردم ماشینی با سرعت به سمتم می آید.
کد خبر: ۵۴۲۲۰۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۱۸
محمد علی عرفانی در کتاب "روی جاده های رملی" روایت می کند: روزی سر به سر مش عباس گذاشتیم او به من گفت؛ منو سرکار نذار عرفان، این غازه. تا هوا تاریک نشده منقل بیارین بخوریمش.
کد خبر: ۵۴۲۲۰۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۰۹
کریم احدی پدر شهید حمید احدی در کتاب "چشمهایش میخندید" میگوید: یکی از همسایه ها یک روز به من گفت؛ من از ذکر مصیبت مداح گریهام نگرفت. وقتی حمید رو دیدم که زانوی غم بغل گرفته و به پهنای صورتش اشک میریزه، اونقدر تحت تاثیر قرار گرفتم که از خودم خجالت کشیدم و گریهام گرفت.
کد خبر: ۵۴۲۲۰۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۱۶
گیتی احدی خواهر شهید حمید احدی در کتاب "چشمهایش میخندید" میگوید: خواهر شوهرم خانه ما مهمان بود، موقع برداشتن شیرینی گفت: «حمید خان! شیرینی مرتضی رو خوردیم. این دفعه وقتی از منطقه برگشتی، میخوایم بیایم عروسی تو.» حمید جوابی داد که همه خندیدیم.
کد خبر: ۵۴۲۱۹۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۰۲
در قالب کتاب منتشر شد
کتاب قوانین و مقررات کاربردی خانواده بزرگ ایثارگران از سوی نشر شاهد منتشر شد.
کد خبر: ۵۴۲۱۹۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۰۱
«مدرسه علمیه سردارین یکی دیگر از مدارسی که به دست آیتالله باریکبین و آقای موسوی شالی احیا و بازسازی شد و یکی از بزرگترین و قدیمیترین مدارس علمیه قزوین است که حدود ۳۰۰ سال پیش ساخته شده است ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات «آیتالله هادی باریکبین پدر شهید مرتضی باریکبین» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۴۲۱۷۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۰۱