نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - بازی جدید
قسمت دوم خاطرات شهید «عبدالحمید نصیری»
هم‌رزم شهید «عبدالحمید نصیری» نقل می‌کند: «زخم پایش عمیق بود. سرم را نزدیک صورتش بردم. آهسته پرسیدم: «چطور هستی؟ می‌تونی مقاومت کنی؟ عبدالحمید با وجود درد زخم آرپی‌جی روی پا و پشت داشت، اذان می‌گفت. لحن زیبا و صوت دلنشین الله‌اکبرش وجودم را آرام کرد.»
کد خبر: ۵۷۶۱۰۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۶/۲۹

فرزند شهید «حسینعلی قوسی» نقل می‌کند: «قبل از رفتن دست من را گرفت، داخل راهرو برد و گفت: اصغرجان! این‌بار که من برم شهید می‌شم و دیگه برنمی‌گردم! باید مثل یک مرد سرپرست خانواده بشی! ازت می‌خوام وصیت‌نامه من رو در فردوس‌رضا برای مردم بخوانی و به اون عمل کنی!»
کد خبر: ۵۷۵۹۷۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۶/۲۸

مادر شهید «رمضانعلی وفائی‌نژاد» نقل می‌کند: «گفت: برای جبهه خون می‌خوان! می‌خوام برم خون بدم! گفتم: بذار ماه رمضون تموم بشه. گفت: اینکه خونه! جون هم بخوان می‌دم!»
کد خبر: ۵۷۵۱۳۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۶/۱۳

قسمت دوم خاطرات شهید «محمدباقر فخری»
هم‌رزم شهید «محمدباقر فخری» نقل می‌کند: «محمدباقر مدام آب می‌خواست. نباید به او آب می‌دادیم. گریه امانم را برید. با خودم گفتم: نباید اشکمون رو ببینه. روحیه‌اش تضعیف می‌شه. وقتی می‌گفت: «آب.» یاد العطش طفلان اباعبدالله(ع) می‌افتادیم.»
کد خبر: ۵۷۴۷۰۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۶/۰۶

قسمت نخست خاطرات شهید «محمدباقر فخری»
مادر شهید «محمدباقر فخری» نقل می‌کند: «سراسیمه به منزل آمد. مبلغی پول به من داد و گفت: بی‌زحمت این پول رو ببرین بندازین توی صندوق حضرت ابوالفضل. وقتی برگشتم حمام بود. وقتی راز آن پول و حمام کردنش را فهمیدم که خبر شهادتش را شنیدم.»
کد خبر: ۵۷۴۴۳۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۳۱

قسمت دوم خاطرات شهید «محسن ناظمیان»
هم‌رزم شهید «محسن ناظمیان» نقل می‌کند: «هربار که با سینه‌خیز خود را جلو می‌کشاند، یک قدم از دشمن دورتر می‌شدند. لحظات به اندازه تمام سنگریزه‌هایی شده بود که در سینه محسن فرو می‌رفت. بالاخره آخرین بار هم با یک دست بر زمین فشار داد و با یک خیز، خود و مجروح را کشاند پشت خاکریز. خیز بلندی بود، به بزرگی نجات یک انسان.»
کد خبر: ۵۷۴۴۲۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۳۱

خواهر شهید «ابراهیم شبستانی» نقل می‌کند: «آمده بود مرخصی؛ اما همه فکر و ذکرش جبهه بود. مدام از رزمنده‌ها تعریف می‌کرد. از دوستان خوبی که پیدا کرده بود، می‌گفت. تکیه کلامش هم شده بود شهادت.»
کد خبر: ۵۷۳۸۱۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۲

مصادف با شهادت حضرت رقیه (س) تجمع عزاداران طفل سه ساله اباعبدالله (ع) همراه با پویش هدیه اسباب بازی در حمایت از کودکان غزه برگزار گردید.
کد خبر: ۵۷۳۶۵۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۰

برادر شهید «رضاعلی عیسی ئی متالکلائی» می‌گوید: یادم هست که هر موقع با شهید به دل طبیعت می‌رفتیم ایشان اول آرامش خود را حفظ می‌کرد و موقع اذان وضو می‌گرفت و اول نمازش را می‌خواند و بعد به تفریح و سرگرمی می‌پرداخت. به ورزش فوتبال بسیار علاقه داشت و بازی را همیشه با ذکر صلوات شروع می‌کرد.
کد خبر: ۵۷۳۰۶۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۱۰

قسمت دوم خاطرات شهید «نوروزعلی اکبری‌چاشمی»
هم‌رزم شهید «نوروزعلی اکبری‌چاشم» نقل می‌کند: «به عنوان فرمانده دسته گذاشتمش. توانایی‌های خوبی داشت. گفت: پدرشون رو درمی‌یاریم و نمی‌گذاریم منافقین بیان جلو. چند بار این جمله را تکرار کرد. از دلم گذشت: امشب حاجی شهید می‌شه.»
کد خبر: ۵۷۲۹۱۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۰۹

قسمت دوم خاطرات شهید «سید مهدی احمدپناهی»
پدر شهید «سید مهدی احمدپناهی» نقل می‌کند: «گفت: «از سید جمال قبل از شهادت شنیدم که با رفتن به جبهه می‌تونیم از گناهانمون کم کنیم. گفتم: منظورش چی بود؟ گفت: داداش می‌گفت: با یاد شهدا سعی می‌کنیم از گناه خود کم کنیم.»
کد خبر: ۵۷۲۶۰۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۰۱

قسمت سوم خاطرات شهید «حسین نوچه‌ناسار»
خواهر شهید «حسین نوچه‌ناسار» نقل می‌کند: «آمدم کنارش. چشمانش نیمه‌باز بود. دستم را روی پیشانی‌اش کشیدم و موهایش را نوازش کردم. گفتم: داداش‌جان! چقدر شبیه شهدا شدی؟ بلافاصله ازجا بلند شد و گفت: قربون آبجی‌ام برم. خدا از دهنت بشنوه! نمی‌دونی چه کیفی داره شهادت!»
کد خبر: ۵۷۱۹۰۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۲۰

همزمان با عید سعید غدیر خم از بازی رومیزی «قهرمان من» رونمایی شد.
کد خبر: ۵۷۱۲۰۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۰۷

پدر شهید «محسن پهلوان» نقل می‌کند: «با اصرار فراوان همراه ما راه افتاد. در بهشت زهرا(س) با تلاش زیاد خودش را به جایگاه سخنرانی امام رساند. از نزدیک امام خمینی را دید. وقتی برگشت، گفت: آخر به آرزوم رسیدم و امام رو از نزدیک دیدم.»
کد خبر: ۵۷۰۷۷۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۳۰

قسمت دوم خاطرات شهید «عطاءالله ریاضی»
همسر شهید «یدالله ریاضی» نقل می‌کند: «هر چهل پنجاه روز یک‌بار مرخصی می‌آمد؛ آن هم فقط ده روز. اما توی همین مدت کم آن‌قدر به ما انرژی می‌داد که تا مرخصی بعد، هر لحظه با خاطراتش شاد بودیم. دوست داشت همه لحظه‌هایمان با هم سپری شود. هرجا می‌رفت با هم می‌رفتیم...»
کد خبر: ۵۷۰۷۵۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۳۰

قسمت نخست خاطرات شهید «عطاءالله ریاضی»
فرزند شهید «عطاءالله ریاضی» نقل می‌کند: «توی کهن‌آباد حضورش را حس می‌کنم. هنوز صدای خنده‌هایش را می‌شنوم. هنوز او را می‌بینم که از پشت پنجره رد می‌شود. چند روز مرخصی را وقف ما می‌کرد. انگار آمده بود خستگی جنگ را از تن و جانش بزداید.»
کد خبر: ۵۷۰۶۷۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۹

10 عنوان کتاب دفاع مقدس با عنوان «قصه‌های سرزمین شمال شرقی» در بجنورد رونمایی شد.
کد خبر: ۵۶۹۴۹۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۱۲

گفتگوی کوتاه با رزمنده «روز علی محمودی» در خانقاه عشق و عرفان
«روزعلی محمودی» می گوید: زمانی که با دشمن درگیر شدیم آیه الکرسی را قرائت می کردم، آنقدر تیر و ترکش و خمپاره همانند باران و تگرگ بر ما می بارید ولی به واسطه اعتقادات دینی، مذهبی و آیه الکرسی که همراه من بود باعث می شد که درعملیات ها بر دشمن پیروز شویم.
کد خبر: ۵۶۸۲۴۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۲۶

نوید شاهد کرمانشاه، کلیپی از مراسم گرامیداشت یاد خاطر شهدا در عملیات بازی دراز را تقدیم مخاطبان ارجمند می‌کند.
کد خبر: ۵۶۸۰۸۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۲۴

گفتگوی کوتاه با رزمنده قصرشیرین در قله بازی دراز
«عبدالرضا صفری» می گوید: هیچ وقت این روز فراموش نمی‌شود، چهل و سه سال پیش هشتم اردیبهشت 1360 تعداد هشت تن از عزیزترین دوستانم را در همین بازی دراز از دست دادم، من هم باید با آنها می‌رفتم اما سعادت نداشتم که با آنها شهید بشوم.
کد خبر: ۵۶۸۰۸۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۲۴