خاطرات شهید عبدالله مجاهد

خاطرات شهید عبدالله مجاهد

برگه خرید یخچال، مجوزی شد برای رفتن عبدالله

مادر شهید «عبدالله مجاهد» نقل می‌کند: «کاغذی را نشانم داد و گفت: مامان! این کاغذ رو امضا می‌کنی؟ آخه دو برجه حقوقم را ندادن! منم می‌خوام یک یخچال بخرم! به بسیج رفتیم. مسئول بسیج گفت: مادرجان! شما خودت به پسرت اجازه دادی و زیر برگه رو امضا کردی. ...» نوید شاهد سمنان در سالروز شهادت، در دو بخش خاطراتی از این شهید گرانقدر را برای علاقه‌مندان منتشر می‌کند که توجه شما را به قسمت دوم این خاطرات جلب می‌کنیم.

عبد‌الله، عبد و تسلیم کسی غیر از خدایش نمی‌شد

برادرزاده شهید «عبدالله مجاهد» نقل می‌کند: «چماق به دست‌ها وارد مغازه شدند. قبل از این که حرکتی کنند عبدالله به آنها گفت: اگه می‌تونید به این مغازه فقط نگاه کنین! وقتی ماجرا را برایم تعریف کرد بدنم از ترس می‌لرزید. عبد‌الله عبد و تسلیم کسی غیر از خدایش نمی‌شد.» نوید شاهد سمنان در سالروز شهادت، در دو بخش خاطراتی از این شهید گرانقدر را برای علاقه‌مندان منتشر می‌کند که توجه شما را به قسمت نخست این خاطرات جلب می‌کنیم.
طراحی و تولید: ایران سامانه