سالروز شهادت
اشکم را جاري بود و چشمم کور مي شد ... و ترس وجودم را گرفته بود و در عين حالي که داشتم عذاب مي شدم حاضر نبودم و دوست نداشتم در پيشگاه خدا حتي لحظه اي - آتش را که مرا فرا گرفته و جهنمي را که او برويم احساس مي کردم رها کنم ولي مي خواست در آن جا...