نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - نوید شاهد
سیری در کلام شهید «مجید معظّم»؛
شهید «مجید معظّم» از شهدای دوران دفاع مقدس است. او در وصیت‌نامه‌اش نوشته است:«هر كس به هر شكلی كه می‌تواند از اين مكتب حسينی بايد دفاع كند و در پشت جبهه و چه در خط مقدم جبهه.»
کد خبر: ۵۷۱۸۲۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۲۸

خاطرات/
«۱۹ ساله بود که چهارم تیرماه ۱۳۶۷ در پدافندی جزیره مجنون گم شد. روزی که رفت و دیگر برنگشت، خواهرش کاسه آب را گرفت که بریزد پشت سرش. کاسه را از دستش گرفت و گفت: «من برگشتنی نیستم!»در ادامه خاطره این شهید والامقام را از زبان پدرش در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۷۱۸۲۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۲۴

شهید «کریم مولانا الماسی»
در وصیت‌نامه شهید «کریم مولانا الماسی» می‌خوانیم: هرگز از دشمن هراسی نداشته باشید، کسی که خدا با اوست از هیچ قدرتی جز قدرت او هراس ندارد.
کد خبر: ۵۷۱۸۲۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۱۸

پایگاه خبری نوید شاهد هرمزگان نماهنگ «شهدای هرمزگان» را با محوریت گرامیداشت یاد و خاطره شهدای انقلاب اسلامی، شهدای هشت سال دفاع مقدس، شهدای ترور، شهدای مدافع حرم و شهدای سلامت منتشر کرد. نماهنگ «شهدای هرمزگان» با اهتمام معاونت فرهنگی بنیاد شهید و امور ایثارگران استان هرمزگان تهیه و تولید شده است.
کد خبر: ۵۷۱۸۲۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۱۸

قسمت دوم خاطرات شهید «حسین نوچه‌ناسار»
مادر شهید «حسین نوچه‌ناسار» نقل می‌کند: «مرا بوسید و به طرف در رفت. خواستم برای بدرقه تا پای ماشین بروم که مانع شد. طبق معمول خواستم از زیر قرآن ردّش کنم. قرآن را گرفت، بوسید و به من برگرداند. همیشه می‌گفت: اسمم رو حسین گذاشتین، مسئولیتم سنگین‌تر شده.»
کد خبر: ۵۷۱۸۱۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۱۸

تاریخ شفاهی والدین شهدا؛
«آمده بود مرخصی به او گفتم: «حمید توروخدا عید نزدیک است عید بیا» گفت: «عید نه! ماه محرم می‌آیم» آخه محرم را خیلی دوست داشت، دوبار گفت برای محرم می‌آیم رفت و دیگر نیامد و من چندین سال است که هر سال محرم با عکسش می‌روم در مراسمات، گریه می‌کنم و می‌گویم: «مادر محرم آمد تو چرا نمی آیی...» کلیپ حاوی فایل صوتی روایت انتظار ۳۴ ساله مادر شهید «شهید عبدالحمید انجول زاده» که دو سال پیش به شهر و دیارش رجعت کرد را می‌بینید.
کد خبر: ۵۷۱۸۱۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۱۸

شهید عباسعلی اخوان در وصیتنامه‌اش نوشته است: مثل حضرت زينب «س» صبور باشید و در نگهدارى حجاب خود كوشا باشید.
کد خبر: ۵۷۱۸۱۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۱۸

همزمان با سالروز ولادت شهید «محمدرضا تحویلداری»، مجموعه تصاویر این شهید گرانقدر توسط پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد قزوین منتشر شد.
کد خبر: ۵۷۱۸۱۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۱۸

نوید شاهد ایلام ضمن گرامیداشت یاد و خاطره همه شهدا به معرفی شهدای هجدهم تیرماه این استان می‌پردازد.
کد خبر: ۵۷۱۸۱۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۱۸

«علیرضا برای انتخاب نیروهایش از بین تعدادی از بچه‌های مسجد امام صادق(ع) در اندیشه فرو می‌رود. با خود می گوید: «برای اینکه تمام نیروهای عمل کننده از یک محل نباشند بهتر است همه بچه های یک مسجد با هم در عملیات نباشند...» لذا «محمدرضا خونساری» را از لیست خط می‌زند و محمدرضا بسیار دلخور و ناراحت می شود...»در ادامه خاطره این شهید والامقام را از زبان دوست و همرزمش در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۷۱۸۰۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۱۸

توسط نشر شاهد انجام شد
کتاب «فرشته‌ای با بال‌های صورتی» روایتی کودکانه از شهید «ریحانه سلطانی‌نژاد» مشهور به دختر کاپشن صورتی با گوشواره قلبی روانه بازار نشر شد.
کد خبر: ۵۷۱۷۹۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۱۸

سیری در کلام شهید «حمیدرضا كيانی‌مهر»
شهید «حمیدرضا كيانی‌مهر» از شهدای دوران دفاع مقدس می‌گوید: «آرزويم اين بود كه در راه مكتبم كشته شوم و اگر خداوند بپذيرد شهيد شوم و راهى را كه پيامبران و ائمه اطهار پيمودند، بپيمايم و ادامه دهنده راهشان باشم.»
کد خبر: ۵۷۱۷۹۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۱۵

نماینده ولی فقیه در لرستان:
نماینده ولی فقیه در لرستان در جلسه شورای ترویج فرهنگ ایثار و شهادت گفت: آزادگان شایسته‌ترین، آزموده‌ترین و بهترین فرزندان این ملت هستند.
کد خبر: ۵۷۱۷۹۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۵

نوید شاهد البرز تصاویری از شهید «حسین كاظمی» از شهدای دوران دفاع مقدس را منتشر می‌کند.
کد خبر: ۵۷۱۷۹۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۱۸

قسمت دوم خاطرات شهید «سعیدرضا عربی»
دوست شهید «سعیدرضا عربی» نقل می‌کند: «مادرش گفت: هر کسی رو می‌خوای بگو برات نشون کنیم. گفت: فعلاً جنگه. هر وقت جنگ تموم شد، فرداش برو برای من خواستگاری. مادرش گفت: چه فرقی داره؟ گفت: این رازیه بین من و خدا. فقط من و او می‌دونیم.»
کد خبر: ۵۷۱۷۸۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۱۸

استان لرستان در دوران دفاع مقدس ۹٠٠ آزاده سرافراز در زندانهای رژیم بعثی داشته است که پس از بازگشت از اسارت خاطرات خود را بعنوان میراثی برای آیندگان در قاب دوربین تعریف کرده اند که در ادامه دقایقی از این خاطرات را می بینید:
کد خبر: ۵۷۱۷۸۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۷

فاتحان خرمشهر/ قسمت شانزدهم
در قسمت شانزدهم خاطراتی زیبا و شنیدنی از رزمندگان سلحشور استان زنجان در عملیات غرورآفرین بیت المقدس (آزادی خرمشهر) می‌خوانیم: به صراحت می توانم بگویم شهر خرمشهر به هنگام آزادسازی توسط رزمندگان اسلام یک شهر مخروبه و ویران بود. حتی مسجد جامع شهر نیز از آسیب گلوله های دشمن در امان نمانده و نصف گنبدش فرو ریخته بود. با دیدن وضعیت خرمشهر دل ها به درد می آمد. دشمن چه ها که با خرمشهر نکرده بود. بر در و دیوار شهر شعارهای عربی به طرفداری از صدام و حزب بعث نوشته شده بود.
کد خبر: ۵۷۱۷۸۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۲۲

فاتحان خرمشهر/ قسمت پانزدهم
در قسمت پانزدهم خاطراتی زیبا و شنیدنی از رزمندگان سلحشور استان زنجان در عملیات غرورآفرین بیت المقدس (آزادی خرمشهر) می‌خوانیم: این یکی از زیباترین صحنه های عملیات بیت المقدس بود. ما حدود ده یا دوازده نفر بودیم. بقیه نیروها هم پراکنده بودند. هر چند نفر در یک خانه و یا خیابانی درگیر بودند و عمده نیروها هم رفته بودند به سمت مسجد جامع شهر. حدود سه هزار نفر یک جا بیرون آمدند. همگی شعار می دادند : «الله اکبر!». زیرپوش سفید به تن داشتند و گونی سفیدی به نشانه تسلیم در دست گرفته بودند. نظامی بودند و با نظم و ترتیب گروهان به گروهان و به ردیف نشستند روی زمین.
کد خبر: ۵۷۱۷۸۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۲۱

فاتحان خرمشهر/ قسمت چهاردهم
در قسمت چهاردهم خاطراتی زیبا و شنیدنی از رزمندگان سلحشور استان زنجان در عملیات غرورآفرین بیت المقدس (آزادی خرمشهر) می‌خوانیم: حمید آقا هم بلافاصله قمقمه را از دست برادر روحانی گرفت و به عراقی داد. او هم گرفت چند جرعه خودش خورد و چند جرعه هم دوستش. آب قمقمه تمام شد. آب را که خوردند تازه فهمیدند ما چه ایثاری کرده ایم. برادر روحانی هم تفهیم کرد که ما خودمان تشنه بودیم ولی آب را نخوردیم و به شما دادیم. انگار فهمیدند که طرف حسابشان چه کسانی هستند.
کد خبر: ۵۷۱۷۸۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۲۰

فاتحان خرمشهر/ قسمت سیزدهم
در قسمت سیزدهم خاطراتی زیبا و شنیدنی از رزمندگان سلحشور استان زنجان در عملیات غرورآفرین بیت المقدس (آزادی خرمشهر) می‌خوانیم: همانطور که راه می رفتیم به خاکریز عراقی‌ها که در امتداد اروند زده شده بود نگاه می کردم که یکدفعه ستونی از نیروهای دشمن را از دور دیدم که از خاکریز رد شدند. سریع به حمید آقا گفتم، گفت: برو ببین چه خبر است؟ بدو رفتم و نگاه کردم؛ حدود بیست یا بیست و پنج نفر از نیروهای عراقی در یک ستون تند و تیز می‌رفتند که به خیال خودشان ما را دور زده و از پشت سر حمله کنند.
کد خبر: ۵۷۱۷۸۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۱۹