همدردی و همدلی

همدردی و همدلی
قسمت دوم خاطرات شهید «محمد اشتری»

احساس می‌کردم محمد را در آغوشم گرفته‌ام

پدر شهید «محمد اشتری» نقل می‌کند: «در حالی که انگشتم را روی صورت محمد گذاشته بودم، عکس را نشانش دادم. لبخندی زد و گفت: مثل ورزشکار‌ها نشسته. گفتم چرا اینطوری نشسته. گفت: زانو‌های شلوارش رو وصله زده. نمی‌خواسته شما ببینین و براش شلوار نو بخرین.»
طراحی و تولید: ایران سامانه