نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات شهید
هم‌رزم شهید «سید حسین شنایی» نقل می‌کند: «هنگام درگیری با ضدانقلاب در منطقه شمال غرب از ناحیه پهلو و پا به شدت مجروح شد. به زیارت امام رضا(ع) رفت، صاحب‌خانه با دیدن وضعیت سید حسین خیلی خوشحال شد و پرسید: می‌بینم الحمدلله حالت خیلی خوبه! گفت: آقا مهمونش رو دست خالی برنمی‌‌گردونه!»
کد خبر: ۵۷۲۳۴۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۲۷

خاطره شهید «ناصر فاضل شیرازی» به نقل از همرزمش؛
شهيد «ناصر فاضل شیرازی» براي روحيه دادن به بی‌سیم‌چی‌اش می گفت: نترس اگر بنا باشد شهيد شويم ما هر دو با هم شهيد مي شويم.
کد خبر: ۵۷۲۳۴۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۲۹

قسمت چهارم خاطرات شهید «سید کاظم موسوی»
پسرعموی شهید «سید کاظم موسوی» نقل می‌کند: «خیلی ساده با یک ماشین مدل پایین همراه با راننده‌اش آمد. من به شوخی گفتم: آقای موسوی! شما معاون آموزش و پرورشی! شما چرا این‌قدر ساده‌اید؟ گفت: من کاره‌ای نیستم. هر وقت دیگر هم او را دیدم، تواضعش بر مقامش غالب بود.»
کد خبر: ۵۷۲۳۲۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۲۷

قسمت سوم خاطرات شهید «سید کاظم موسوی»
شاگرد شهید «سید کاظم موسوی» نقل می‌کند: «همیشه گمنام زندگی می‌کرد و سعی داشت به زبان‌ها نیفتد. در تألیف کتاب و دیگر کار‌ها آقای روزبه را معرفی می‌کرد و در مدرسه روشنگر، من و خانم‌های دیگر را مؤثر می‌دانست تا خودش ناشناخته بماند.»
کد خبر: ۵۷۲۱۵۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۲۴

برادر شهید «ابوالفضل بنی‌اسدی» نقل می‌کند: « او می‌رفت و من از پشت سرش نگاه می‌کردم. جمله «مسافر کربلا» در پشت بلوزش من را به فکر فرو برد. خواستم باز هم به ما سر بزند که گفت: «اگه زنده موندم دوباره می‌آم.»
کد خبر: ۵۷۲۰۴۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۲۳

قسمت دوم خاطرات شهید «سید کاظم موسوی»
عموی شهید «سید کاظم موسوی» نقل می‌کند: «فهمیده بودم که مقلد و عاشق امام است. آخرین بار که دیدمش. گفت: خوشحالم که یه لحظه از عمرم رو بیهوده تلف نکردم و همیشه مشغول مطالعه بودم!»
کد خبر: ۵۷۱۹۲۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۲۰

قسمت سوم خاطرات شهید «حسین نوچه‌ناسار»
خواهر شهید «حسین نوچه‌ناسار» نقل می‌کند: «آمدم کنارش. چشمانش نیمه‌باز بود. دستم را روی پیشانی‌اش کشیدم و موهایش را نوازش کردم. گفتم: داداش‌جان! چقدر شبیه شهدا شدی؟ بلافاصله ازجا بلند شد و گفت: قربون آبجی‌ام برم. خدا از دهنت بشنوه! نمی‌دونی چه کیفی داره شهادت!»
کد خبر: ۵۷۱۹۰۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۲۰

قسمت نخست خاطرات شهید «سید کاظم موسوی»
شاگرد شهید «سید کاظم موسوی» نقل می‌کند: «دو صفت برجسته‌اش؛ یکی تقوا و دیگری حسن خلق بود. با حسن خلقش همه را جذب می‌کرد. در مدرسه علوی معلم زیاد بود؛ ولی زنگ تفریح داخل حیاط مدرسه بچه‌ها دور او جمع می‌شدند.»
کد خبر: ۵۷۱۸۵۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۱۹

قسمت دوم خاطرات شهید «حسین نوچه‌ناسار»
مادر شهید «حسین نوچه‌ناسار» نقل می‌کند: «مرا بوسید و به طرف در رفت. خواستم برای بدرقه تا پای ماشین بروم که مانع شد. طبق معمول خواستم از زیر قرآن ردّش کنم. قرآن را گرفت، بوسید و به من برگرداند. همیشه می‌گفت: اسمم رو حسین گذاشتین، مسئولیتم سنگین‌تر شده.»
کد خبر: ۵۷۱۸۱۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۱۸

قسمت دوم خاطرات شهید «سعیدرضا عربی»
دوست شهید «سعیدرضا عربی» نقل می‌کند: «مادرش گفت: هر کسی رو می‌خوای بگو برات نشون کنیم. گفت: فعلاً جنگه. هر وقت جنگ تموم شد، فرداش برو برای من خواستگاری. مادرش گفت: چه فرقی داره؟ گفت: این رازیه بین من و خدا. فقط من و او می‌دونیم.»
کد خبر: ۵۷۱۷۸۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۱۸

آلبوم عکس/
پایگاه خبری نوید شاهد آذربایجان شرقی تصاویر کمتر دیده شده از دو شهید والامقام «صمد و محمدعلی شریفی اره جان» به مناسبت فوت مادر گرامیشان «حاجیه خانم صفیه حسن‌پور کاشان»، منتشر کرد.
کد خبر: ۵۷۱۶۴۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۱۴

قسمت سوم خاطرات شهید «مسعود شحنه»
هم‌رزم شهید «مسعود شحنه» نقل می‌کند: «بین دو خطبه نماز جمعه، امام جمعه وقت، آقای اختری از پدر شهیدی خواستند تا برای سخنرانی بروند. آقای شحنه بلند شد و پشت تریبون رفت. بعد از قدری صحبت گفت: مجید و مسعود بچه‌های من نبودن، امانتی بودن و من امانت رو به خدا دادم.»
کد خبر: ۵۷۱۵۶۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۱۳

قسمت نخست خاطرات شهید «حسین نوچه‌ناسار»
مادر شهید «حسین نوچه‌ناسار» نقل می‌کند: «به امام عرض کردم: این حسین ما خیلی آرزوی دیدار شما رو داشت. کار خوبی کردین که به خونه ما اومدین. امام با لبخندی فرمود: من هم ایشون رو خیلی دوست دارم. به همین خاطر الان اینجا هستم.»
کد خبر: ۵۷۱۵۰۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۱۲

قسمت چهارم خاطرات شهید «سعیدرضا عربی»
مادر شهید «سعیدرضا عربی» نقل می‌کند: «خواب دیدم سمنان در خانه خودم هستم. امام خمینی(ره) آمد و مرا با نام می‌خواند و از من دلجویی می‌کرد. با خودم گفتم: امام من رو از کجا می‌شناسه؟ در همین حال دیدم سری نورانی بین زمین و آسمان است.»
کد خبر: ۵۷۱۴۵۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۱۲

قسمت سوم خاطرات شهید «سعیدرضا عربی»
برادر شهید «سعیدرضا عربی» نقل می‌کند: «بار‌ها می‌گفت: دوری از امام خمینی، دوری از امام زمانه و دوری از امام زمان، دوری از اسلامه.»
کد خبر: ۵۷۱۴۰۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۱۱

قسمت دوم خاطرات شهید «مسعود شحنه»
مادر شهید «مسعود شحنه» نقل می‌کند: «گفت: مادر! اگر قراره برم توی همون راهی که داداش مجید رفت، پس لباس‌هاش رو بده بپوشم! لباس مجید و کوله‌پشتی او را گرفت. مسعود، مجید دیگری شد.»
کد خبر: ۵۷۱۳۷۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۱۱

قسمت نخست خاطرات شهید «مسعود شحنه»
مادر شهید «مسعود شحنه» نقل می‌کند: «گفت: چند تا سیب انداختن توی بشکه آب تا وقتی من می‌رم آب بیارم، وسوسه بشم و اونا رو بخورم، اما نخوردم. گفتم: چرا مادرجان؟ تو که هنوز به سن تکلیف نرسیدی که روزه بگیری! گفت: مادر! هوس کردم بخورم. ولی به یاد میوه بهشتی که افتادم، به هوای نفس خودم جواب ندادم.»
کد خبر: ۵۷۱۳۳۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۱۰

صوت/
کتاب گویای سردار سرلشگر شهید «حاج حسین خرازی» را در نوید شاهد اصفهان بشنوید.
کد خبر: ۵۷۰۸۱۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۳۱

قسمت سوم خاطرات شهید «عطاءالله ریاضی»
فرزند شهید «عطاءالله ریاضی» نقل می‌کند: «خانواده دوستی‌اش توی فامیل مثال‌زدنی بود. دلش نمی‌آمد کسی به ما، تو بگوید. می‌گفت: هرچه می‌خواهید به من بگویید، اما یکی یه‌دونه بابا رو دعوا نکنید!»
کد خبر: ۵۷۰۷۹۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۳۱

پدر شهید «محسن پهلوان» نقل می‌کند: «با اصرار فراوان همراه ما راه افتاد. در بهشت زهرا(س) با تلاش زیاد خودش را به جایگاه سخنرانی امام رساند. از نزدیک امام خمینی را دید. وقتی برگشت، گفت: آخر به آرزوم رسیدم و امام رو از نزدیک دیدم.»
کد خبر: ۵۷۰۷۷۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۳۰