خاطرات شهید رسول ابراهیمی

خاطرات شهید رسول ابراهیمی
قسمت نخست خاطرات شهید «بابک(رسول) ابراهیمی»

شاگرد مستمع آزاد اما نمونه

مادر شهید «بابک ابراهیمی» نقل می‌کند: «دو تا پایش را توی یک کفش کرده بود و گفت: الا و بلا باید من رو هم بفرستین مدرسه. به او گفتم: رسول‌جان! تو هنوز کوچکی، مدرسه راهت نمیدن. قبول نمی‌کرد. موقع امتحانات، ما به اشتباهمان اعتراف کردیم.»
طراحی و تولید: ایران سامانه