خاطرات مادر شهید

خاطرات مادر شهید

امام زمان، نگهدار من است

شهید محمدعلی شیردل خطاب به مادرش گفته است: شما مي گويي من شهيد شده ام در صورتي كه ببين من زنده هستم و امام زمان را ببين در كنار من است، اينجا امام زمان نگهدار من است. من هميشه زنده هستم برايم گريه نكن، سيدالشهدا نگهدار من است و الان من در جوار آنها راحتم.

«قاسم» اهل قناعت بود

مادر شهید «قاسم کبیری» نقل می‌کند: «قاسم خیلی با خدا و با ایمان بود. قناعت پیشه بود و کمک حال من و پدرش بود. موقع رفتن گفت: اگر مفقودالاثر شدم به دنبالم نیا.» نوید شاهد سمنان شما را به دیدن قسمت نخست این گفتگو جلب می‌کند.

پسرم از شدت مهربانی، دارایی اش را با دیگران شریک می شد

مادر شهید «علی اصغر محمدی» از فرزند خود چنین روایت می کند: پسرم فردی بسیار مومن و اهل نماز و خداجو بود. او از شدت مهربانی، دارایی اش را با دیگران شریک می شد و به دیگران نیز خیر می رساند.
بخش اول/ خاطرات شهید «بهمن آسوده» به نقل از مادر شهید

جوانی خوش برخورد و اهل کار و زحمت بود

مادر شهید بهمن آسوده می‌گوید: «بهمن جوان خوش برخورد و خودش اهل کار و زحمت بود احترام والدین را در نظر داشت و به کار دیگران به هیچ وجه دخالت نمی‌کرد.»
خاطرات مادر شهید اسماعیل دشتی زاده:

پسر شهیدم همانند بازیگری صحنه شهادتش را نمایش می‌داد

مادر شهید اسماعیل دشتی‌زاده از شهدای دفاع مقدس بوشهر از شهید خود خاطراتی روایت می کند. شما را به خواندن این خاطرات دعوت می‌کنیم.

آنجا صفای دیگری دارد

مادر شهید «رمضانعلی دارابی» نقل می‌کند: « نذر امام رضا (ع) کردیم، اگر حالش خوب شود، او را به پابوس آقا ببریم. غذای او سوپ و مایعات بود که با نی به او می‌دادیم. با آن وضع جسمی، اصرار داشت به جبهه برگردد. می‌گفت: «دلم برای بچه‌ها تنگ شده. اونجا صفای دیگه‌ای داره.» خدا توفیق داد با هم به مشهد مشرف شدیم.»

حسین بخاطر مادر، چشمانش را گشود

مادر شهید «حسین پریمی» نقل می‌کند: «نزدیک‌تر رفتم. کنار حسین قرار گرفتم. چند بار پشت هم صدایش زدم. ناگهان حسين چشم‌هایش را باز کرد و دوباره بست و آن لحظه تمام وجودم آرامش شده بود.» نوید شاهد سمنان در سالروز شهادت، در سه بخش خاطراتی از این شهید گرانقدر را برای علاقه‌مندان منتشر می‌کند که توجه شما را به قسمت سوم این خاطرات جلب می‌کنیم.

لیاقت تو شهادت بود

نوید شاهد – مادر شهید «احمد اعرابیان» نقل می‌کند: «با خودم زمزمه کردم: بچه بودی، مریض شدی. خیلی برات دعا کردم. خدا تو رو برام نگه داشت. رفتی جبهه دعا کردم به هر چه لایقی برسی، لیاقت تو شهادت بود.» نوید شاهد سمنان در سالگرد شهادت، در دو بخش خاطراتی از این شهید گرانقدر برای علاقه‌مندان منتشر می‌کند که توجه شما را به بخش نخست این خاطرات جلب می‌کنیم.
مادر شهید مهران اقرع می‌گوید:

بین نماز ظهر و عصر همیشه زیارت عاشورا می‌خواند

مادر شهید مهران اقرع در کتاب «مهران می‌خندد» که مجموعه زندگی‌نامه و خاطرات شهید اقرع است، خاطره‌ای از پسرش تعریف می‌کند که آن را می‌خوانیم.

مسئولیت زن در قبال همسر از دیدگاه شهید "صدرالهی"

نوید شاهد - مادرشهید "محمدرضا صدرالهی" می‌گوید: «دور از چشم بچه‌ها نصيحتم می‌کرد و می‌گفت: مامان! شنیدم که زن اگه بدون اجازه شوهرش جایی بره یا به حرفش گوش نده در مقابل خدا مسئوله! اگه مواظب حجاب و حیای دخترات نباشی و بدجور برن توی جامعه بازم شما مسئولی!» نوید شاهد سمنان در دوبخش خاطراتی از این شهید گرانقدر را برای علاقه‌مندان منتشر می‌کند که توجه شما را به بخش دوم این خاطرات جلب می‌کنیم.
خاطراتی از شهید "سلیمان حسین زاده ویرانی"؛

زیارت امام رضا (ع) و دعای کمیل برنامه هر هفته‌مان بود

نوید شاهد - همسر شهید "سلیمان حسین زاده ویرانی" در خاطراتش نقل می‌کند: «هر شب جمعه برنامه حرم رفتن ایشان تعطیل نمی‌شد و در معیت ایشان حرم امام رضا عليه السلام می رفتیم، زیارت و دعای کمیل برنامه هر هفته مان شده بود».

ماجرای لباس نو

مادر شهید"حسن رامه ای" در خاطرات خود چنین می گوید: «مردم وضع خوبی نداشتند.عید به عید به هر زحمتی بود براي بچه هـا لبـاس میخریدند. او دانش آموز راهنمایی بود. وقتی از بیرون آمدم لباس نویی را که بـرایش تهیه کرده بودیم در تشت آب انداخته بود و چنگ میزد. ناراحت شدم. گفتم: این چه کاریه که میکنی؟ چرا لباس نو رو میشوري. گفت: نمیخوام بچه هـایی کـه لباس نو ندارن، تـن مـن لبـاس نـو ببینن.»

خاطراتی از مادر شهیدان «سیف الدینی»/ اطاعت از ولایت

محسن گفت: «نمیشه. ساعت 3 حرکته. امام فرموده اگر یک نفر هم در خانه باشه، باید به جبهه بره.»
روایتی خواندنی از مادر گرامی شهید «محمد عیدی» منتشر شد؛

حرفهای آخر محمد دل مادر را لرزاند/ شهیدی که عکس اعلامیه اش را هم سفارش داد

انگار که به او الهام شده بود که این آخرین دیدار است با تک تک اهل خانه حلالیت گرفت و خداحافظی کرد و یک عکس با لباس مشکی رفت عکاسی و انداخت و آن را به من داد و گفت که مادر این آخرین دیدار ماست وقتی که شهید شدم این عکس را هم بر روی اعلامیه ام بزنید
خاطراتی از شهید حسینعلی مونسان

جایگاه نماز و حجاب از دیدگاه شهید حسینعلی مونسان

خاطرات مادر شهید جاوید الاثر جمال محمدشاهی در «این مادر آن پسر»

«این مادر آن پسر» کتابی است که زندگينامه و خاطرات خانم فاطمه سادات موسوي رينه، مادر شهيد جاويدالاثر جمال محمدشاهي را روایت می کند.

خاطرات مادر شهید زینب کمایی (1) بیداری

نفهمیدم چند دقیقه یا چند ساعت ولی در خواب احساس در و سنگینی می کردم. روز دوم عید سال 1361 بود، اما چه عیدی! زینب راست گفت که عید نداریم. از خواب که بیدار شدم، سرم سنگین بود و تیر می کشید. توی هال و پذیرایی قدم زدم.
شهید قربانعلي آقاخاني به روایت مادر شهيد

حافظ خون شهدا و انقلاب اسلامي باشيد/ پیام شهید

قبل از عيد نوروز 65 ، وقتي كه مجروح شد و از بیمارستان به خانه آمد به من می گفت كه مادر جان، من نمي توانم در اين شهرزندگي كنم و نمي توانم جلو چشم مادر دو شهيد طلبه، لباس طلبه بپوشم و از جلو چشم مادر اين شهيدان عبور كنم.
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه