زندگی شهید حمیدی فر

زندگی شهید حمیدی فر

چهره نورانی‌اش دلم را لرزاند

پدر شهید «حسین حمیدی‌فر» نقل می‌کند: «نگاهش که کردم دلم لرزید. می‌خواستم بگویم: قربون قد و بالات باباجون! چقدر نورانی شدی»، اما حرفم را نیامده قورت دادم. حسرت خوردم که باید تمام احساسم را در خودم فرو ببرم. گفت: می‌خواستم باهاتون خداحافظی کنم. پرسیدم: حالا کی بر می‌گردی؟ گفت: با خداست.»
طراحی و تولید: ایران سامانه