سنندج - صفحه 13

سنندج
زندگینامه

شمه ای از زندگینامه سرباز وظیفه شناس شهید فرزاد عذیری

در شرایط بحرانی وجنگ داخلی کردستان و با وجود تهدیدهای ضدانقلاب مبنی بر خدمت نکردن و پشت کردن به ارزش های انقلاب اسلامی، کوچکترین تردید و ترسی به دل راه نداد و داوطلب خدمت سربازی شده بود...
خاطره

شهادت درحین انجام وظیفه/ خاطراتی از شهید صباح فتحی

بنده خودم باز نشسته نیروی انتظامی هستم و همیشه از تجربیات خودم برایش حرف می زدم و گوشزد می کردم که مواظب خودش باشد زیرا خطر هر لحضه در انتظار اوست...
زندگینامه

ترسی از تهدیدهای ضدانقلاب نداشت/ گذری بر زندگینامه شهید اقبال ولیان

اقبال با ابراز شهامت از تهدیدها نهراسید و خود را معرفی کرد تا درمقابل دشمنان متجاوز از آب و خاک میهن اسلامی و ارزش های والای انقلاب دفاع نماید...
زندگینامه

تاملی کوتاه بر زندگینامه شهید عبدالله یاری

در همان روز سنندج توسط نیروهای بعثی عراق بمباران شد و ایشان که همراه شاگردش در ماشین خود بودند مورد اصابت خمپاره قرار گرفتند و هر دو به درجه رفیع شهادت نائل گشتند...
زندگینامه

مختصری از زندگینامه شهید احد صادقی

در سال 57 با پیروزی انقلاب اسلامی و بر چیده شدن رژیم طاغوت ایشان در راهپیمائی های آن زمان شرکت می کردند...
فیلم

28 دی ماه خونین روز ایثار و مقاومت ملی مردم سنندج / فیلم گزارش یادواره شهدای 28 دی

یادواره گرامیداشت بمباران 28 دی ماه 1365 شهر سنندج که در آمفتی تئاتر سپاه سنندج برگزار شد.
سخنرانی حضرت حجت الاسلام والمسلمین شاهرودی نماینده محترم ولی فقیه درمنطقه کردستان

​شهدا عزت و عظمت را برای انقلاب اسلامی به ارمغان آوردند

شهدا با ایستادگی و مقاومت و فدا کردن جان خود اجازه ندادند که ما تحت اسارت دشمنان قرار گیریم و عزت، عظمت، افتخار، پیروزی و بزرگی را برای ملت ایران به ارمغان آوردند...
خاطره

شهادت درپشت جبهه/ خاطراتی از شهید عزت الله صیدی مرادی

خواست پروردگار این بود که پسرم در خط اول جبهه آسیبی نبیند اما هنگام مرخصی و در کنار همشریانش هدف اصابت ترکش بمب قرار بگیرد و به شهادت رسید...
خاطره

نجات فرمانده مجروح عراقی/ خاطراتی از شهید فرهاد سیفی

یکی از آن ها تعریف می کرد که در یکی از عملیات ها یکی از فرماندهان عراقی زخمی می شود. فرهاد این فرماندۀ دشمن را درمیان بارانی از گلوله به دوش می کشدو به عقب می آرد تا درمان بشود...
زندگینامه

شهدای فاجعه 28 دی سنندج ؛ زندگی نامه شهیده بتول حسینی به همراه سه فرزند دلبندش

این مادر فداکار بر اثر بمباران هواپیماهای رژیم بعث عراق مظلومانه در بعدازظهر روز یکشنبه 28 دی ماه سال 1365 به همراه سه فرزند دلبندش به شهادت رسید...
زندگینامه

مخصری از زندگینامه شهید بهزاد پژوهنده

در شرایطی تصمیم به انجام خدمت سربازی گرفت که خاک میهن اسلامی مورد تجاوز قرار گرفته و از طرفی دیگر اکثر نقاط کردستان، میدان تاخت و تاز ضدانقلاب و عوامل استکبار شده ...
خاطره

شهیدی که توسط ضدانقلاب دستگیر، شکنجه و تیرباران شد

بالاخره فهمیدیم که تغییر رفتار و سکوت برادرم به خاطر مخفی کاری بوده و در انفجار ها در مسیر تردد ضدانقلاب به نحوی خبردار بوده و دست داشته است...
خاطره

محروم از محبت پدر/ خاطره اي از شهيد محمدحسن محمدي

می گفت : دست خودم نیست احساس عجیبی به این دخترمان دارم. حس می کنم دوران باهم بودمان محدود است و بین من و این فرزندم جدایی می افتد...
خاطره

ثواب روزه وشهادت درماه مبارك رمضان/ شهيد لقمان احمدي دهرشيد

در تماسی تلفنی گفتم : لقمان جان اگر می دانی در آن جا روزه گرفتن برایت سخت است، روزه نگیر. گفت : مادرجان، سخت که هست اما ثوابش چند برابر می شودو در همین ماه مبارک رمضان هم به شهادت رسید
خاطره

درانتظار شهادت / شهيد بهرام بايستي

قبل شهادت آمد به من سر زد و گفت : مادر جان می خواهم بروم. گفتم با این عجله کجا می روی؟ گفت فرمانده ام سر کوچه منتظرم است...
خاطره

حس كنجكاوي / خاطره اي از شهيد ابراهيم ورمزياري

مواظب امنیه های پاسگاه هم باش. می گویند صاحب این عکس بر علیه رژیم شاه مبارزه می کند و...

توصیف صحنه دلخراش ترور شهيد جلال الدين شريعتي

آبان ۱۳۶۳ بود. سفرۀ شام انداخته بودم و شام می خوردیم که در زدند. خودش رفت در را باز کند که صدای رگبار گلوله بلند شد. فکر کردم داخل کوچه درگیری است. چند دقیقه بعد نگران شدم. به کوچه رفتم دیدم جنازه اش روی زمین است و سر ندارد. رگبار گلوله را به سرش بسته بودند و سرش متلاشی شده بود...
خاطره

دلتنگی های خواهر سرباز شهيد اسعد صلاحي سنندج

اسعد که شهید شد من کلاس دوم ابتدایی بودم. آن شب خواب برادرم اسعد را دیدم و اینکه همۀ ما در یک مجلس جشن شادی مثل عروسی بودیم. اسعد ازهمه شاد تر بود...
خاطره

پاك سازي روستا/ شهيد ابراهيم جعفري خروسه

یک روز قبل ازشهادت ابراهیم، ما درنزدیکی روستای سو با ضدانقلابیون دمکرات درگیر شدیم و با آمدن نیروی کمکی به لطف خدا روستا را هم پاکسازی کردیم. ..
خاطره تلخ جسارت ضدانقلاب به شهيد ابراهيم معزي

شهیدی که خواهرش را از اسارت ضد انقلاب آزاد کرد

مادرم تعریف می کند که من سن و سال کمی داشتم. یکی از عوامل ضدانقلاب از عمه ام خواستگاری کرده بود و می خواست با او ازدواج کند. پدرم به شدت مخالفت می کرد...
طراحی و تولید: ایران سامانه