شهید اسماعیل ولیئی می آبادی

شهید اسماعیل ولیئی می آبادی
قسمت دوم خاطرات شهید «اسماعیل ولیئی‏‌می‌آبادی»

شهادتش برایم مثل رؤیا بود

فرزند شهید «اسماعیل ولیئی‏‌می‌آبادی» نقل می‌کند: «چهار ساله بودم که بابام شهید شد. یادمه با موتور یاما‌های آبی رنگش، مرا این طرف و آن طرف می‌برد. هنوز مزه بستنی‌هایی که برایم می‌خرید زیر دندان‌هایم است. ولی شهادتش برایم مثل رؤیا بود.»
قسمت نخست خاطرات شهید «اسماعیل ولیئی‏‌می‌آبادی»

کاش بابا اینجا بود

همسر شهید «اسماعیل ولیئی‏‌می‌آبادی» نقل می‌کند: «عقد پسرم حامد بود. حامد گریه افتاد و گفت: مامان! افتخار می‌کنم که بابا شهید شده، ولی یک لحظه آرزو کردم کاش الآن بابا اینجا بود!»
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه