شهید نصراله ایمانی

شهید نصراله ایمانی
خاطره ای از شهید نصرالله ایمانی«68»

سقاخانه قدس کازرون، یادگاری از نصراله

یکی از همرزمان شهید «نصراله ایمانی» از روزهای آخر این شهید بزرگوار روایت می‌کند: «نصراله سوگند خورده بود در هر موقعيت که باشد در عمليات آزادسازی خرمشهر شرکت کند پس بار ديگر عازم سوسنگرد شد تا برای آخرين بار از شهر و کوچه های پرخاطره‌اش وداع کند و...» متن کامل این خاطره را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید نصرالله ایمانی«66»

دهکده بهشتی و خبر شهادت رفیقان

شهید «نصراله ایمانی» در دفتر خاطرات خود می نویسد: «به طرف دهکده بهشتی آمديم. گفتند آقای ايمانی با بخرد و ديگر برادران سپاه آمده‌اند و الآن رفتند سايت 5. بعد با عبدالحسين طبيبی آمديم دهکده خلف مسلم در دهکده وسایلی را که از کازرون آورده بودند...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (59)

بازگشت از عملیات و یادآور خاطرات روزهای اول جنگ

شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «بلافاصله که به دشت رسيديم با توپ و خمپاره ما را دنبال کردند ولی خوشبختانه هيچ کدام از بچه ها نه شهيد شدند و نه زخمی. در برگشتن خاطرات دوران اول جنگ با به ياد آوردم که همه ايذائی بود و...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (58)

شناسایی، مسئولیتی خطیر در یک عملیات

شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «ستوان يکم اسکندری هم با محسن بود. شناسائی هم برگشته بود. داد زدم چرا برگشتيد؟ شناسائی گفت: من راه را گم کرده ام... و با اين حرف مثل اينکه دنيا را به سرم خورد کردند و...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (57)

جاری شدن قطرات باران بر گونه رزمندگان

شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «بله مسير راه را بی صبرانه و سريع طی کرديم. از دشت بازی که برهوت شنزاری بيش نبود گذشتيم و لحظاتی بعد رسيديم به تپه ای دراز و کوتاه به حالت خميده. پشت تپه مستقر شديم و...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (49)

دعای کميل و صوت آهنگران

شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «ما هم با او آمديم و در کنار جاده دهکده پياده شديم و سعيد هم با آنان رفت شوش، دعای کميل بود. آهنگران هم آمده بود و...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (46)

آه سوزناک يتيمان در نسيم سوسنگرد

نوید شاهد - شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «رخسار زرد رنگ پهنه دشت همچون چهره معلولين بود و نسيم ملايم آن همانند آه سوزناک آن طفل يتيمی که از فراق پدر اشک های ماتم بر گونه هايش...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (43)

امام زمان با شال عزا در میان رزمندگان

نوید شاهد - شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «برادر روحانی يکی از جبهه هائی را که امام زمان به آنجا آمده بود نام برد. می گفت فرماندهان عملياتی گروه ها در يکی از سنگرها بودند بعد از دعای سمات و...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (42)

مقر تبريزی ها

نوید شاهد - شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «همان روز در نزديکی های عصر با برادر امين به اهواز آمديم. اول به مقر تبريزی ها و بعد هم به پادگان دشت آزادگان رفتيم و...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (34)

قدرت خداوند در بازوی توانمند رزمندگان

نوید شاهد - شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «خمپاره ها را جمع کرديم و به سوسنگرد برگشتيم، آنچه در اين دشت و دمن ها بيشتر از هر چيز ما را متوجه می ساخت...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (33)

خاطره تلخ عقب نشینی

نوید شاهد - شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «آثار شکست برايم مشخص می شد. تعدادی از تانک ها را زدند. ارتش عقب نشينی کرد بچه های سپاه هم...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (18)

روایت زندگی یک شهید از زبان شهیدی دیگر

نوید شاهد - شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «سفر پنجم آواز غم با شفقی که به خون نشست: داستانی از آواز سوزناک غم و شفق سپيدی که به خون نشست، داستانی از غروبی خونين، سنگری خونين، پيکری خونين و بالاخره داستانی از چگونگی شهادت بهمن شجاعی...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (17)

نسخه عشق یک رزمنده در یک دیدار

نوید شاهد - شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «با قلبی گرفته رفتم داخل اتاق، چند نفری که باقی مانده بودند زانوی غم در آغوش گرفته بودند همه ساکت بودند و بعضی ها هق هق گريه شان لحظه های سکوت را می شکست و...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (14)

صدای صوت خمپاره با پوست پسته

نوید شاهد - شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «غروب بود که رفتيم پيش بچه ها مالکيه در چند کيلومتری سوسنگرد بود و نيروهای عراقی پشت رودخانه بودند. ابوالفضل اکبری هم آنجا بود بيشتر از همه بچه های ما با ابوالفضل صميمی شده بوديم و...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (9)

بچه ها را در نور رعد و برق می دیدم

نوید شاهد - شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: « سوسنگرد باران شدت گرفته بود. وضع سنگرها زياد خراب بود. پوشش جز يک تکه پلاستيک چيز ديگر نداشتيم...» متن کامل خاطره خود نوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (8)

دیده بانی در یک شب بارانی

نوید شاهد - شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: « سوسنگرد باران شدت گرفته بود. وضع سنگرها زياد خراب بود. پوشش جز يک تکه پلاستيک چيز ديگر نداشتيم...» متن کامل خاطره خود نوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.

خاطره خودنوشت از شهید نصرالله ایمانی (6) / تا آخرين قطره خونم راه شهداي کربلاي سوسنگرد را ادامه می دهم

تصميم گرفتم که بعد از اربعين شهدای محاصره سوسنگرد به جبهه بروم بنابراين گذاشته بودم که تا آخرين قطره خونم راه شهداي کربلاي سوسنگرد و تمامي شهدا را ادامه دهم.

خاطره خودنوشت از شهید نصرالله ایمانی (2) / ما کاروانی بوديم که براي شنيدن بانگ رحيل لحظه شماري مي کرديم

آنچه که سبب شده بود قلبهائي پاک با رخساره هاي تابان به اينجاها کشيده شوند ، جز عشق به دفاع از حريم اسلام چيز ديگري نبود
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه