خواب شهید

خواب شهید
قسمت دوم خاطرات شهید «عباسعلی حیدرزاده»

علاقه من و او مثال زدنی بود

خواهر شهید «عباسعلی حیدرزاده» نقل می‌کند: «مادرشوهرم به او گفت: عباس‌جان! بیا داخل بنشین و قدری استراحت کن و بعد برو. این آخرین دیدارمان با عباس بود. لحظه‌های وداع من با او در بهشت زهرا بود. علاقه من و او مثال زدنی بود.»
قسمت نخست خاطرات شهید «عباسعلی حیدرزاده»

«عباسعلی» از لحاظ علم، تقوا و اخلاق در سطح بالایی قرار داشت

برادر شهید «عباسعلی حیدرزاده» نقل می‌کند: «عباسعلی از جمله کسانی بود که نقش مهمی در سازماندهی نیرو‌های انقلابی در روستای ما داشت. وقتی در بازار تهران کار می‌کرد، جایگاه خوبی داشت. آن‌قدر از لحاظ علم، تقوا و اخلاق در سطح بالایی قرار داشت که در محل کار با ایشان به عنوان یک شاگرد برخورد نمی‌کردند.»

بهترین لحظه زندگی‌ام، وقت شهید شدنم بود!

مادر شهید «محمود امی» نقل می‌کند: «گفتم: خیلی دعا کردم تا تو رو خواب ببینم، موقع شهید شدن خیلی درد کشیدی مادر؟ جواب داد: بهترین وقت زندگی‌ام و تموم عمرم، همون وقت شهید شدنم بود.»
قسمت دوم خاطرات شهید «لطف‏‌الله خدر»

مادر! پیشانی‌ام را ببوس

مادر شهید «لطف‏‌الله خدر» نقل می‌کند: «لطف‌الله از جلوی اتوبوس برگشت. گفتم: چیزی جا گذاشتی؟ سرش را پایین آورد و گفت: پیشانی‌ام رو بوس نکردی؟ دلم لرزید. پیشانی‌اش را بوسیدم و برای همیشه رفت.»

ما می‌گریستیم و مادرش خدا را شکر می‌کرد

دوست شهید «محمدتقی پیوندی» نقل می‌کند: «نشستیم توی اتاق. مادر نگاه کرد و گفت: دیشب خواب پدرش را دیدم. خبر دارم که بچه‌ام شهید شده. دست‌هایش را بالا برد و گفت: خدا رو شکر! خدا می‌داند که من هم خدا را شکر کردم. مادر را با آمبولانس برای دیدار با پیکر بردیم. ما گریستیم و او خدا را شکر کرد.»

رویایی برای آرامش مادر

نوید شاهد استان مرکزی به مناسبت سالگرد شهادت شهید "نادر قاسمی"، زندگینامه ایشان را برای مخاطبین منتشر نمود که شما را به مطالعه آن دعوت می کنیم. مادر شهید می‌گوید: «شبی به خوابم آمد. من از او خیلی خواستم که مرا با خودش ببرد»؛ اما نادر گفت: «من راضی نیستم که سرپرستی امیر و فاطمه را رها کنی».
خاطراتی از شهید محمود عبداللهی

در خواب، نام فرزندم را به من گفتند...

من که در جبهه بودم یک شب خواب دیدم که خداوند فرزند دختری به من می دهد و من اسم او را فاطمه می گذارم برای همین قبل از اینکه فرزندم متولد شود اسم او را در خواب به من گفتند برای همین فاطمه را انتخاب کردم من هم از این اسمی که برای فرزندم گذاشت ، خرسند شدم و خدا را شکر کردم
گفتگوی اختصاصی با مادر دوشهید کرمانشاهی - شهاب و سیامک حسینی؛

ماجرای دو برادری که همزمان با هم به شهادت می رسند

مادر دوشهید کرمانشاهی می گوید: به عراقی ها نزدیک بودند طوری که می شده صدای عراقی ها را بشنوند به یکباره دیده بان عراقی به سمت آنها خمپاره ای پرتاب می کند و دو فرزندم همان جا و دست در دست هم به شهادت می رسند.
گفتگو با مادر شهید محمد سعید جعفری؛

پسرم عاشق شهادت بود

می دانستم که این راه را انتخاب کرده بود. در همان لحظات دیگران به من گفتند ما گفتیم الان شما چه می کنید- مظورشان مویه کردن و زبان گرفتن های مرسوم در میان مادران عزادار بود گفتم من می دانستم که این راه مقدس به شهادت ختم می شود. سعید هم می دانست و فقط دنبال همین آخر و عاقبت می گشت. الحمد الله موفق هم شد .
به بهانه سالگرد بازگشت پیکر دو برادر شهید دلاوریان

رویاهای صادقه رزمنده با اخلاصی که آرزوی شهادت داشت

مانده علي دلاوریان در تاريخ 1334/4/1 در شهرستان آران و بيدگل ، در خانواده‌اي مذهبي و از طبقه متوسط جامعه چشم به جهان گشود.در سال 1357 یعنی اوايل ازدواج ، شهيد خوابي مي‌بينند كه به اتّفاق همسرش در باغي زيبا بودند كه ناگهان سرِ دو پسر بچّه را كه بريده بودند ، مي‌بينند. تعبير اين خواب به گفتة يكي از روحانیّوين اين بود كه داراي دو پسر خواهيد شد و خود ايشان هم شهيد مي‌شوند و اين خواب در سال 1358 و 1360 با تولّد پسرهايشان و سال 1362 با شهادت ایشان تعبير شد.
امام و شهدا

رویای صادقه پدر شهید از امام و شهدا

پدر معزز شهید نقل می کند که از امام (ره) سئوال کردم که این جمعیت چه کسانی هستند؟ امام (ره) فرمود: «اینها شهدا هستند». گفتم: «من پسری داشتم بنام ‏حسین، اینجا نیست؟». گفت: «چرا» و با دست او را به من نشان داد.
حماسه سازان دولاب (خاطره)

اين نامه اعمال من است

بابــا را در خــواب دیــدم، امــا هرچــه او را صــدا زدم جوابــم را نــداد، دوســت داشــتم بــا او حــرف بزنــم، امــا رفــت. ...
شهید در یکی از خاطرات خود چنین می نویسد؛

«شهید علی اکبر مظلومی»؛در رویای صادقه، در روزهای عملیات...

در عالم رویا دیدم که در مناطق جنگی دچار حمله هوائی دشمن متجاوز شدم، خوشبختانه هیچ ضرر جانی به هیچیک از رزمندگان نرسید، بجز منجر به متلاشی شدن 2 الی 3 تانک شد ولی با اینکه حمله را دیدم، هیچگونه ترس به دل راه ندادم ...
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه