اسارات

اسارات
یک کتاب و یک تجربه؛

کتاب «پس از دیوار»، برشی از زندگی آزاده عباس برهانی

زندگی هر آدمی قصه هزار و یک شبی است که تکه‌تکه‌اش، ارزش فهمیدن دارد. تجربه‌ای برای روزهای سخت، که اگر نبود، همه شبیه هم به غلط زندگی می‌کردند! تجربه‌هایی که از دل شرایط سخت به دست می‌آمدند، به این راحتی‌ها از یاد آدم نمی‌رفتند.
قسمت دوم؛

فیلم/ اسیرشدن قریب به 17 هزار نفر از بعثی‌ها در عملیات فتح‌المبین

مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان هرمزگان در بیان خاطرات خود گفت: در عملیات فتح المبین توانستیم قریب به ۱۷ هزار نفر و در عملیات بیت المقدس موفق شدیم ۱۹ هزار نفر از بعثی‌ها را به اسارت خودمان در بیاوریم.
قسمت دوم؛

خاطرات شفاهی آزاده و جانباز سرافراز «سیدحسین سالاری»/ در اسارت هر اردوگاه همانند یک استان بود

کلیپ «آسمان، آبی تر» حاوی خاطرات آزاده، جانباز «سیدحسین سالاری» است که در قالب خاطرات شفاهی منتشر می شود. این آزاده سرافراز در 3 مرداد 1346 به دنیا آمد. در منطقه سرپل ذهاب تپه های 654 در یکم فروردین 1367 به اسارت درآمد. وی بیش از 2 سال و شش ماه در بند اسارت دشمنان بعثی بود و سرانجام 22 شهریور 1369 پس از تحمل سال ها رنج اسارت به میهن اسلامی بازگشت. نوید شاهد یزد کلیپ مصاحبه تصویری این جانباز سرافراز را برای علاقمندان منتشر می کند.

تصاویر رزمندگان استان مرکزی / سری 142

نوید شاهد استان مرکزی در راستای حفظ و ترویج فرهنگ ایثار و شهادت، تصمیم به انتشار تصاویر رزمندگان نموده است که از سال 94 به صورت سری در حال انتشار می باشد. شما را به دیدن این تصاویر دعوت میکنیم.
یک لیوان آب نسبتا خنک سهمیه هر اسیر به وقت افطار بود
روایت یک آزاده از ماه مبارک رمضان در دوران اسارت؛

یک لیوان آب نسبتا خنک سهمیه هر اسیر به وقت افطار بود

نوید شاهد_آزاده و جانباز حاج باقر رنجبر در خاطره‌ای از ماه رمضان در دوران اسارت روایت می‌کند: در هر آسایشگاه ۲ عدد ظرف سفالی نسبتا بزرگ (حبانه) از آب داشتیم که نقش نسبتا خنک کننده‌ای برای رفع تشنگی برادران داشت. به وقت افطاری یک لیوان آب نسبتا خنک سهمیه هر نفر بود. نوشیدن چنین آبی خیلی لذت بخش و گوارا بود.
خاطره

جوانمرد باقی ماند/ شهيد عبدالرحيم صيادي

قبل از انقلاب از جوانمردان ژاندارمری «نیروهای نظامی بومی حافظ مرزهای غرب کشور» بود و پس از پیروزی انقلاب اسلامی به نیروهای بسیج ویژه سپاه پیوست...
خاطرات خود نوشت آزاده و جانباز حیدر قلی جعفری

خاطرات آزاده و جانباز حیدر قلی جعفری در «بلند مثل شب یلدا»

همچون شمر دور اسرا را داشتند و هلهله می کردند و ما تا صبح با لب تشنه و دستهای بسته نشسته، چرت زدیم.
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه