به مناسبت سالروز ولادت منتشر شد؛
يادم می آيد آخرين مرخصی که آمده بود حس عجيبی داشت صورتش از مظلوميت برق می زد مثل اينکه می دانست می خواهد شهيد شود از بچه ها خواست که همراهش به حرم عبدالعظيم بروند. می گفت دلم گرفته، دوست دارم به امامزاده بروم و درد و دل کنم ، می گفت دوست دارم حاجتم را بگيرم.