روایتی از جانباز و آزاده کرمانشاهی؛
نوید شاهد - "نصرت علی درویشی می گوید: «باور نداشتم همرزمم را نزده باشم اسلحه را چک کردم دیدم فشنگ در لوله پیچیده و اسلحه قفل کرده است. خدا را شکر کردم که بهترین عیدی اش را به من داده بود. اگر تیر شلیک می شد بدون شک او را کشته بودم.»
کد خبر: ۵۱۱۳۷۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۰۵
نوید شاهد - گروه تلویزیونی «از آسمان» که در حوزه جهاد و مقاومت فعالیت دارد این بار به زندگی و خاطرات شهید مدافع حرم «علی سلطانمرادی» پرداخته است. نوید شاهد آذربایجان شرقی علاقمندان را به تماشای بخش اول این مستند دعوت می کند.
کد خبر: ۵۱۱۳۴۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۱۱
گفتگوی تصویری با پدر شهید ابوالحسن پوردانش؛
نوید شاهد- شهید ابوالحسن پوردانش 26 دی 1340 در شهرستان کرمانشاه به دنیا آمد. پدرش ابراهیم و مادرش بتول نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشته تجربي درس خواند و دیپلم گرفت. سرباز ارتش بود. 29 شهریور 1360 در سرپل ذهاب بر اثر اصابت سهوي گلوله به شهادت رسید. پیکر شهید در گلزار شهداي زادگاهش به خاک سپرده شده است.
کد خبر: ۵۱۱۳۴۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۰۴
نوید شاهد- "مرتضی زارع" یکی از رزمندگان دفاع مقدس می گوید: « باید به اجبار دنده عقب از کنار جیپ عراقی رد می شدیم. جیپ حدود ۱۰ متری از ما فاصله داشت. شهادتین را خواندیم. مهمات تمام کرده بودیم و امیدی به زنده ماندن خود نداشتیم. »
کد خبر: ۵۱۱۳۳۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۰۴
خاطره گویی برادر شهید گوهری؛
نويد شاهد - برادر شهيد «حجت اله گوهري» در ذكر بهترين خاطره با برادر شهیدش مي گويد: بهترين خاطره به يادماندني من، از پوتيني است كه من و برادرم نوبتي مي پوشيديم و بيرون مي رفتيم و با همان پوتين ها به جبهه رفت و آخرش هم با همان پوتين ها در معراج شهدا شناسايي شد.
کد خبر: ۵۱۱۳۲۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۰۴
در گلزار شهدای قزوین؛
نوید شاهد –حسن شکیبزاده نویسنده کتاب "الضاریان" طی بیان خاطرهای، چرایی تنها شهیدی که سنگ مزارش در گلزار شهدای شهر قزوین تعویض نشد را بازگو میکند که این خاطره خواندنی و شیرین را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۱۱۳۲۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۰۴
نوید شاهد - سید قربان از این حرفها نمیزد. گفتم: «حنا رو میخوای چکار کنی؟» بچهام سربازیاش را در منطقه جنگی بود. آمده بود مرخصی. حالا از من حنا میخواست. یک ذره دلم شور افتاد ... نوید شاهد سمنان به مناسبت عید غدیر خم شما را به مطالعه خاطرات ی از این شهید گرانقدر دعوت میکند.
کد خبر: ۵۱۱۳۲۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۰۴
روایتی خواندنی از جانباز و آزاده ی کرمانشاهی؛
نوید شاهد - "سید احمد حسینی" می گوید: «نگهبان ها با باتوم وارد آسایشگاه شدند، با کتک ما را به محوطه بردند، زمین از شدت سرما یخ زده بود تا صبح ما را نگه داشتند و همه ی ما از سرما به هم چسبیده بودیم.»
کد خبر: ۵۱۱۳۰۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۰۴
نوید شاهد - «اول بوی سیر را احساس کردم و بعد بدنم تاول زد. احساس کردم کشاله رانم دارد میسوزد. ماسک داشتیم، اما این اولین باری بود که عراق شیمیایی میزد. بلند شدم و به سمت بهداری حرکت کردم، اما چند بار نشستم، چون حالت تهوع داشتم ...» ادامه این خاطره را از رزمنده دفاع مقدس "ولیالله محمدی" در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۱۱۲۹۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۰/۱۸
تاریخ شفاهی؛ گفتگو با برادر شهید «عبدالحمید نصیری»/ قسمت اول
نوید شاهد - شهید «عبدالحمید نصیری» از شهدای دفاع مقدس است که ششم شهریور ۱۳۶۲ در سردشت به شهادت رسید. کلیپ زیر گفتگو با «عبدالمجید نصیری» برادر گرامی این شهید گرانقدر است که خاطرات برادر شهیدش را روایت میکند. شما را به دیدن قسمت نخست این گفتگوی زیبا دعوت میکنیم.
کد خبر: ۵۱۱۲۵۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۰۴
برگی از خاطرات دفاع مقدس؛
نوید شاهد - «همین که فهمید باید برای شناسایی منطقه عازم ماموریت شویم فرزند چند روزهاش، ابوذر را زیر بغل زد و گفت: برویم. پرسیدم: این طفل معصوم را کجا میآوری؟ میرویم جنگ نه مهمانی! ...» ادامه این خاطره از "منوچهر مهجور" یکی از فرماندهان دوران دفاع مقدس را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۱۱۲۳۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۰۳
گفتگوی تصویری با مادر شهید عبدالوحید رضایی؛
نوید شاهد- شهید عبدالوحید رضایی 15 اردیبهشت 1342 در شهرســتان کرمانشــاه دیده به جهان گشود. پدرش منوچهر و مادرش نرگس خاتون نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشته تجربي درس خواند و دیپلم گرفت. به عنوان بسیجي در جبهه حضور یافت. 19 شهریور 1362 در بازي دراز بر اثر انفجار مین و اصابت ترکش آن به شهادت رسید. پیکر شهید در گلزار شهداي زادگاهش به خاک سپرده شده است.
کد خبر: ۵۱۱۲۳۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۰۴
نوید شاهد - چند روز که در خانه ماند من به او گفتم پسرم بروم برایت گواهی پزشک بگیرم. او گفت لازم نیست. هرکس که جبهه را ببیند هیچ وقت حاضر نیست جبهه ها را خالی بگذارد. متنی که خواندید قسمتی از خاطرات پدر شهید گرانقدر «بهزاد پاک محمود» بود که نوید شاهد آذربایجان غربی شمارا برای مطالعه این خاطره دعوت می کند.
کد خبر: ۵۱۱۲۱۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۰۳
روایتی خواندنی از آزاده و جانباز کرمانشاهی؛
نوید شاهد- «بهزاد نظری» می گوید: «در اردوگاه صلاح الدین اسیر شده بودیم به ما آب نمی دادند از فرط تشنگی یکی یکی بیهوش شدیم و مثل صحرای کربلا یکی از دوستانمان از تشنگی شهید شد.»
کد خبر: ۵۱۱۲۰۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۰۳
نوید شاهد – در قسمتی از کتاب "خاکریز" که گزیدهای از خاطرات دفاع مقدس استان قزوین است، میخوانید: «وقتی دکتر دندانم را نگاه کرد گفت که باید آن را بکشم. بدون آمپول بیحسکننده دندانم را کشید. کشیدن دندان همانا و غش کردن من همانا. دیگر نفهمیدم چه شده. فقط وقتی چشمانم را باز کردم دیدم که لباسم تمام خونی است و از شدت درد چشمانم تار میبیند ...»
کد خبر: ۵۱۱۲۰۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۰۳
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
نوید شاهد - حاجیهخانم فاطمه مولایی همسر جانباز صفرعلی مولایی و مادر شهید حسین و جانبازان حسن و امیر مولایی است. او در شانزدهم تیر ماه 1393 دارفانی را وداع گفته و به فرزند شهیدش پیوست. از این بانوی قهرمان پرور و همسر جانبازش خاطرات شفاهی به جا مانده است.
کد خبر: ۵۱۱۱۷۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۰۲
نوید شاهد - «در روستای ما یکی از اقوام موج گرفته بود طبق نظر پزشک برای مداوا به روستا آمده بود.
مردم روستا که اطلاعی از موج گرفتگی نداشتند میگفتند او دیوانه و یا جنّی شده است ...» ادامه این خاطره را از "ابوالفضل پارساپور" در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۱۱۱۶۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۰۲
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
نوید شاهد - شهید «ودود ابراهیمی» دهم خرداد 1343 در روستای قره قوزلو از توابع شهرستان میاندوآب دیده به جهان گشود و سرانجام در بیست و یکم مرداد 1366، با سمت فرمانده گردان در مریوان هنگام درگیری با گروه های ضد انقلاب بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید. در ادامه فیلمی از گفتگو با مادر این شهید را می بینید.
کد خبر: ۵۱۱۱۴۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۰۲
برگی از خاطرات دفاع مقدس؛
نوید شاهد - «به دلیل بازیگوشی بعضی از رزمندهها فرمانده همه نیروها را به کوههایی که به جنوب پادگان مشرف میشد هدایت کرد. حدود چهار ساعت در کوهستان پیادهروی و آموزش میدیدیم ...» ادامه این خاطره را از "احمد عباسی" در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۱۱۰۷۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۳۱
نوید شاهد - «در را که باز کردم عینهو دودکش کارخانه دود بود که زد توی صورتم. داشتم خفه میشدم. چشم چشم را نمیدید. چون پاییز بود هوا زود تاریک میشد. تنها چیزی که میدیدم نور کامپیوتر داخل اتاق بود ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید "حمید سیاهکالیمرادی" است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۱۱۰۷۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۳۱