نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات
نوید شاهد - پدر شهید "حیدر دربانی خورگو " در خاطره ای از فرزندش اینطور می گوید:خیلی با ادب و فهمیده بود من به خاطر ندارم هیچ موقع پاهایش را جلوی من دراز کند یا با صدای بلند با من صحبت کند. هر موقع مرا می دید  بر صورت و دستان من بوسه می زد.
کد خبر: ۵۰۵۸۴۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۲۲

نوید شاهد - «زمانی که امدادگر به مجروح ایرانی رسید و خواست پای او را که به شدت خونریزی می‌کرد پانسمان کند، مجروح ایرانی با اشاره به مجروح عراقی از امدادگر خواست تا ابتدا به جراحت‌های او رسیدگی کند ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۰۵۸۲۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۲۱

نوید شاهد - در کتاب «رازهای پاک» سعی شده است تا پاکی شهیدان آذربایجان غربی از زبان روایت کننده و در قالب نثر ساده بیان شود و تطبیق خاطره با سندیت پیرامون ویژگی شهید، واقعیت ملموسی از حیات طیبه این عزیزان سفرکرده را به نمایش گذارد.
کد خبر: ۵۰۵۸۲۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۲۲

نوید شاهد_روایتی شنیدنی شهید دانش آموز احمد کشتار از زبان همرزمش حجت السلام شاهمیری تقدیم حضورتان می کنیم.
کد خبر: ۵۰۵۸۰۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۲۱

روایتی خواندنی از همسر شهید لطیفیان؛
نوید شاهد- "فوزیه محمدی کله جویی" همسر شهید" رحمت الله لطیفیان" می‌گوید: «من یک سال دچار بیماری شدید تب مالت شده بودم و خوب نمی شدم شهید رحمت الله بعد از بهبودیم به من گفت برای شفایت به امام رضا (ع) متوسل شدم، حاجتم برآورده شد باید به پابوس امام برویم.»
کد خبر: ۵۰۵۷۸۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۲۱

نوید شاهد - «یادم نمی‌رود که یک بار شهید انصاریان چند بالش بزرگ را برداشت و مانند منبر روی هم گذاشت و بالای آن رفت و به سبک مرحوم حاج احمد کافی سخنرانی و روضه‌خوانی کرد ...» ادامه این خاطره از زبان پسرعمه شهید "محمد انصاریان" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۰۵۷۴۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۲۰

گفت‌وگوی نوید شاهد قزوین با خادم شهدا، اصفهانی؛
نوید شاهد - «دیروز مادر شهید فخاریان را با نامه خوشحال و امیدوار کرده بودم، ولی امروز باید خبر شهادتش را بدهم و این برایم خیلی سخت بود ...» آنچه می‌خوانید روایت خادم شهدا، احمد اصفهانی از شهید "قاسم فخاریان" است که همزمان با سالروز شهادت این شهید بزرگوار تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۰۵۷۲۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۲۰

نوید شاهد - چاپ دوم کتاب «مهرنجون» شامل خاطرات خودنوشت محمد محمود نورآبادی از دوران جنگ تحمیلی توسط انتشارات سوره مهر منتشر و راهی بازار نشر شد.
کد خبر: ۵۰۵۶۹۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۲۰

نوید شاهد- سیف‌الله محمدی، یکی از جانبازان دفاع مقدس، در بخشی از خاطره‌ای از آن دوران می‌گوید: «مهدی را دیدم که داشت پیکر بی‌جان برادرش را از خاکریز بالا می‌کشید. بچه‌ها راهی پیدا کرده بودند برای عقب نشینی. همه سرازیر شدند طرف پشت سنگرها و از آنجا برگشتند طرف خاک خودمان. دیگر دیده نمی‌شدند. فکر کردیم که با بچه‌ها رفته‌اند، اما وقتی برگشتیم به سنگرهایمان دیدیم که بچه‌ها دارند او و برادرش را روی شانه می‌آورند. هر دو برادر با هم شهید شده بودند.»
کد خبر: ۵۰۵۶۶۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۲۰

نوید شاهد _ شهید "محمد جواد آکار" در خاطرات خود نوشته خود می‌نویسد: «یک روحانی برایمان آجیل سوغاتی آورده بود از طرفی دیگر صدام ملعون هم با آجیل خمپاره و گلوله به ما شیرینی تعارف می‌کرد.» در ادامه متن کامل این خاطره را می خوانید.
کد خبر: ۵۰۵۶۱۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۱۹

نوید شاهد - «یک شب که برای شناسایی رفته بودیم به کمین عراقی‌ها برخوردیم. ما را به رگبار بستند، فرمانده‌مان شهید شد و دوستم به نام جواد احمدجو زخمی شد و ما خیلی تلاش کردیم نجات بدهیم و پس از این حادثه من چند ماه بعد به اسارت دشمن درآمدم ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۰۵۵۹۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۱۹

روایتی خواندنی از فرمانده دوران دفاع مقدس استان کرمانشاه؛
نوید شاهد_ " علی اکبر ریزه وندی" می گوید:« یكی از گلوله‌های توپخانه‌ عراقی‌ها به زاغه مهمات لشكر 92 اصابت كرده بود. تا شعاع 5 كیلومتری زاغه مهمات، همه‌ی مغازه‌ها و خانه‌هایی كه آن حوالی بودند، تخریب شده و زمینی كه در حاشیه‌ی انبار مهمات بود، پودر شد وقتی روی آن راه می‌رفتیم، مثل این بود كه توی آرد راه می‌رفتیم.»
کد خبر: ۵۰۵۵۶۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۱۸

خاطرات یک معلم
نوید شاهد_دکتر زینت فرامرزی فرزند مجاهد شهید خداکرم فرامرزی، معلم جامعه شناسی دبیرستان‌های استان بوشهر از خاطرات پدرش این چنین می نویسد: شغل معلمی یادگار پدرم است و من معلمی هستم که ۳۲ سال سعی کردم سیره و فرهنگ شهدا را به شاگردانم انتقال دهم.
کد خبر: ۵۰۵۵۵۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۱۸

نوید شاهد _ همرزم شهید «ناصر جوهر زاده» اینگونه از شهید روایت میکند: نیمه شب وقت نماز شب که فرا می رسید برای آنکه بچه ها را به نماز شب دعوت کند می آمد، بالای سر بچه ها دست بر سرشان می کشید و آرام بدون آنکه صدایشان بزند آن ها را بیدار میکرد. شما را به ادامه روایت شنیدنی از این شهید عزیز دعوت میکنم.
کد خبر: ۵۰۵۵۴۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۱۹

نوید شاهد - خواهر شهید "علی خوشابی " در خاطره ای از ایشان اینطور می گوید: هنوز گرمای دستان مهربانش را بر روی سرم حس می کنم وقتی که گریه می کردم و علی نوازشم می کرد. گفته بود می روم و زود برمی گردم اما او جایی بهتر از این دنیای فانی را پیدا کرده بود..من ماندم و یاد دستان گرم برادر. .
کد خبر: ۵۰۵۵۳۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۱۸

شهید عملیات رمضان
نوید شاهد - صحبتهايش به وضوح با دفعات قبل تفاوت داشت، او خود مي‌دانست آخرين ديدارش با خانواده است و خانواده هم عميقاً احساس مي‌كردند كه او حال و هواي ديگري دارد. متنی که خواندید خاطره ای از برادر شهید «سید احمد موسوی» بود که نوید شاهد آذربایجان غربی شمارا برای مطالعه این خاطره زیبا دعوت میکند.
کد خبر: ۵۰۵۵۱۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۱۸

نوید شاهد - «در واقع باید گفت مسعود پرویز دوبار شهید شده است. دفعه اول در منطقه میمک وقتی برای شناسایی دشمن به جلو رفته بودند، خمپاره‌ای در بین آن‌ها می‌خورد و ۹ نفر از بچه‌ها شهید می‌شوند و همه گمان می‌کردند که ایشان هم شهید شده است ...» ادامه این خاطره از زبان همرزم فرمانده گردان قدس شهید "مسعود پرویز" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۰۵۵۰۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۱۸

نوید شاهد –دیدن این صحنه زیبا باعث شد تا به نقش کلیدی و کارایی آن بزرگوار در بین فرماندهان رده بالای جنگ بیشتر پی ببریم، شهيد "حاج قاسم ميرحسيني" در همه حال باعث افتخار و منزلت لشکر ثارالله بود .
کد خبر: ۵۰۵۴۸۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۱۷

نوید شاهد - «نمی‌دانم چرا به دلم افتاده بود که این آخرین دیدار است. من فقط گریه می‌کردم، هنوز وسایل‌مان را در منزل جدید مرتب نکرده بودیم. هر چی او می‌گفت گریه نکن، نمی‌توانستم خودم را نگه دارم ...» ادامه این خاطره از زبان همسر فرمانده گردان قدس شهید "مسعود پرویز" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۰۵۴۱۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۱۶

برگی از خاطرات دفاع مقدس؛
نوید شاهد - «پیر و مراد رزمندگان به آن‌ها تذکر داد؛ برای خدا کار کنید تا نتیجه کارتان تا ابد باقی بماند. رزمندگان هم فقط با خدا معامله کردند. ولی واقعیت امر آن است گاهی ما غافل شدیم و هدر رفتیم ...» ادامه این خاطره از نویسنده و رزمنده دفاع مقدس "کامبیز فتحی‌لوشانی" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۰۵۳۹۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۱۶