نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات
همسر شهید "رمضانعلی ایزدی " در خاطرات ی از شهید چنین بیان می کند : «رمضانعلی برایم خیلی نامه می نوشت به یاد دارم در نامه آخر نوشته بود در خواب حضرت علی (ع) را دیدم که فرمودند سه شب دیگر میهمان من هستی ، دیگر هم بعد از این نامه نامه دیگری دریافت نکردم و او میهمان مولایش علی (ع) شد.»
کد خبر: ۴۷۳۹۶۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۲۳

خاطراتی از شهید «علي يار شول»؛
همسر شهید «علي يار شول» می گوید: به او گفتم: با اين پاي زخمي كجا مي‌روي؟ گفت بالاخره مي‌روم وقتي شهيد صادقي آمد به احوالپرسي‌اش گفتم علي يار نيست. گفت كجاست؟ گفتم: برگشته. گفت با اين پا برگشته اهواز؟
کد خبر: ۴۷۳۹۴۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۲۳

خاطرات واحد تخریب لشکر ثارالله؛
خانواده اش مي خواستند با قفل و زنجير از حضور او در جبهه جلوگيري کنند. با هم به مدرسه‌ي علميه نزديک بازار رفتيم و با کمک دو نفر از بچه هاي تخريب و يک اره آهن بر زنجير را بريديم و به سوي جبهه حرکت کرديم.
کد خبر: ۴۷۳۹۴۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۲۲

خاطره خودنوشت شهید "علی نجات سلمان پور"(3):
شهید "علی نجات سلمان پور" در دفتر خاطرات خود می نویسد: بعد از نماز و صبح گاهي در زير نم نم باران که بر سرزمين گلگون خوزستان مي باريد. نرمش بدني را با سرپرستي برادر ابراهيم آبادي انجام مي داديم. انگار قطره اي باران حامل پيامي از طرف الهي براي بندگانش بود و نويد و پيروزي براي آن ها مي آورد...
کد خبر: ۴۷۳۸۸۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۲۴

خاطره خودنوشت شهید "علی نجات سلمان پور" «2»،
شهید "علی نجات سلمان پور" در دفتر خاطرات خود می نویسد: ... به طرف سردخانه حرکت کرديم در محوطه سردخانه تخته ها و چوب هاي بسياري که براي ساختن صندوق حمل جسد آماده شده بود به چشم مي خورد و در گوشه اي ديگر صندوق هاي ساخته شده ديده مي شد و در طرف ديگر فانوس هاي پر از خون و قمقمه هاي آغشته به خون که در جايي جمع شده بودند به چشم مي خورد...
کد خبر: ۴۷۳۸۸۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۲۳

خاطره خودنوشت شهید "علی نجات سلمان پور" «1»،
شهید "علی نجات سلمان پور" در دفتر خاطرات خود می نویسد: ما وارد محوطه ي بسيج شديم . در آن جا با برادران ديگري که جهت اعزام آمده بودند برخورد کرديم که تعدادي را ثبت نام کردند و تعدادی را چون لازم نبود و امکان ثبت نام آن به هر نحوي نبود با چه مکافات و زوري از درب بسيج بيرون کردند . در ميان آن ها کساني بودن اشک مي ريختند و مي گفتند هر طور که شده بايد ما را ثبت نام کنيد بنازم به قدرت خداوندي خدا را که اين چنين ملت را به خروش آورده...
کد خبر: ۴۷۳۸۸۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۲۳

هم دانشگاهی شهید "مجتبی مداح" نقل می کند:« شب از نیمه گذشته بود. از خواب پریدم. دیدم مجتبی سر جایش نیست. توجهی نکردم. دوباره خوابیدم. بعدها متوجه شدم که وقتی همه خوابند، مجتبی از اتاق بیرون می رود، گفتم: ناقلا حتماً جای دنجی گیر آورده و درس می خونه، قرارمون این نبود. باید سر از کارش در میاوردم. یک شب خودم را به خواب زدم. طبق معمول، سر ساعت از اتاق رفت بیرون. ظاهراً کتابی هم دستش نبود. شکّم بیشتر شد... » نوید شاهد شما را به مطالعه خاطرات ی از این شهید والامقام دعوت می کند.
کد خبر: ۴۷۳۸۸۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۲۱

خاطره خودنوشت شهید عسکر زمانی «6»
شهید «عسکر زمانی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «خدايا هيچ چيز مانند اين كه بگويم يا بشنوم تنها در پي رسيدن به تو هستم و هيچ چيز ديگر را...» متن خاطره ششم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۷۳۸۷۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۲۱

خاطره ای از شهيد "جمشيد قباديان"،
در خاطره ای آمده است: در زمان جنگ ، شهید قبادیان رشادت های فراوانی از خود نشان داد، ولی به نظر می رسد ایثار و جان فشانی اش در عملیات کربلای چهار، چیز دیگری بود...
کد خبر: ۴۷۳۸۷۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۲۲

خاطره ای از شهید "غلامی مظفری"؛
مریم مظفری خواهر شهید محمدمهدی غلامی مظفری در خاطره ای می گوید: دفعه ی آخری که می خواست به جبهه برود، طبق معمول به همراه خانواده برای بدرقه اش ترمینال رفتیم. وقتی با او خداحافظی کردیم و او را بوسیدیم، خیلی ناراحت شدیم و گریه کردیم...
کد خبر: ۴۷۳۸۷۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۲۳

مادر شهید "محمدمهدی غلامی مظفری" در خاطره ای می گوید: در سپاه انباری بود. مهدی در آنجا وصیت نامه اش را نوشته و در اتاق روی تاقچه گذاشته بود. رفتم چادرم را بردارم تا نمازم را بخوانم، توجه ام به یک کاغذ جلب شد.
کد خبر: ۴۷۳۸۷۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۲۱

همسر شهید"سردارشهید حاجیعلی نورعلی پور" در مورد زندگی مشترک خود با این شهید می گوید: من در طول ده سال زندگی مشترک با ایشان علی رغم فعالیت های زیاد و تلاش در جهت کسب روزی حلال هیچ وقت ایشان را نسبت به زندگی و لطف الهی مأیوس ندیدم بلکه با همت والا و اراده محکم مشکلات را تحمل و حل می کرد.
کد خبر: ۴۷۳۸۵۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۲۱

کد خبر: ۴۷۳۸۴۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۲۶

کد خبر: ۴۷۳۸۳۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۰/۰۱

کد خبر: ۴۷۳۸۳۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۲۱

کتاب «جنگ خاکریزها» شامل مجموعه خاطرات حجت الله رحیم زاده رزمنده و جهادگر سال های دفاع مقدس است که به قلم "قاسم نظری" نوشته شده و توسط مرکز حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس سپاه امیرالمؤمنین(ع) با مشارکت حوزه هنری استان ایلام در 208صفحه به چاپ رسیده است.
کد خبر: ۴۷۳۸۳۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۲۱

خواهر شهید "محمود مقبلی" نقل می کند: «شهید مجتبی مداح یکی از دوستان برادرم بود که در دانشگاه تهران درس می خواند. در حالی که او حدود چهارده سال داشت. به او می گفتیم: چرا دوستانت را از بزرگ ترها انتخاب می کنی؟ می گفت: تنها به خاطر بزرگ بودنشون نیست. من دوستانم را از بین آدم های دین دار گلچین می کنم. بعضی از اونا بزرگتر از من درمیان، بعضی ها هم کوچکتر. اگه نظرتون به مجتبی است، اون از من خیلی جلوتره،خلاصه که مجتبی زودتر از او شهید شد و محمود بعد از شهادت مجتبی آرام و قرارش را از دست داده بود.» نوید شاهد شما را به مطالعه خاطرات ی از این شهید گرانقدر دعوت می کند.
کد خبر: ۴۷۳۸۱۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۲۱

خاطره از شهید کرامت الله رفیع؛
همرزم شهید ولی محمد بنایی در خاطره ای می گوید: کرامت اله به همراه تعدادی از دوستانش که بیشتر آنها نیز به شهادت رسیدند ، گروهی تشکیل داده بودند و ماهیانه مبلغی جمع آوری می کردند و به دست شخص ثالثی می دادند تا صرف کارهای خیر شود و یا به دست افراد نیازمند وآبرومند برسد .
کد خبر: ۴۷۳۷۵۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۲۱

خاطره ای از "شهید فیروز منزه"؛
همسر شهید "فیروز منزه" در خاطره ای می گوید: شهید منزه اعتقاد عجیبی به آقا امام زمان (عج ) داشت و در تمام کارهایش از ایشان یاری می خواست و می گفت : « ایشان پشتیبان همه ی ماست .»
کد خبر: ۴۷۳۷۵۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۲۰

نگهبان مقداری شکر داخل کتری چای ریخت و به جای استفاده از قاشق، دم‌پایی لاستیکی و سیاه رنگی را برداشت و با آن... آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات مرحوم آزاده و جانباز «محمدحسین خاکساران» از وضعیت اسفناک تغذیه زندانیان سیاسی قبل از انقلاب است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۴۷۳۷۳۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۲۰