نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات
يکي از پرستارها گفت :« از سه روز قبل که برادرتان اينجا بستري شده ، خانمي از وي پرستاري مي کرد. امروز که شما آمده ايد، از آن خانم خبري نيست.» هيچ وقت آن زن را نديديم.
کد خبر: ۴۵۹۶۳۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۲۶

خاطراتی پیرامون شهید «احمد عبدالهی»؛
به منظور جبران بی احترامی روز گذشته گفتم: «ببخشید، من خدمت شما قبلاً نرسیده بودم و دیروز شما را نشناختم.» خیلی خونسرد پرسید: «مگر چه شده؟ چیزی یادم نمی‌آید، مگر موضوع مهمی بوده است؟» تازه متوجه شدم که بی خیال این حرف هاست.
کد خبر: ۴۵۹۶۳۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۰۲

کتاب صوتی خاطرات شهید «حامد جوانی» با عنوان «شبیه خودش» برای ماندگاری خاطرات این شهید مدافع حرم از سوی بسیج هنرمندان آذربایجان‌شرقی در تبریز تولید و عرضه می‌شود.
کد خبر: ۴۵۹۶۲۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۲۵

آخر بازی " شاپور عبدالمحمدی" لباسهای ورزشی را از تن درآورد و در حالی که لباس مقدس سپاهی اش را به تن می کرد، گفت: برد و باخت ماندنی نیست مهم انسانیت و تمرین قانون پذیری است.
کد خبر: ۴۵۹۵۹۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۲۵

شهید مصطفی صنعت‌کار بیست و نهم بهمن ۱۳۴۳‏، در شهرستان زنجان به دنیا آمد. پدرش یونس، چرخ ساز بود و مادرش آمنه نام داشت.
کد خبر: ۴۵۹۵۹۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۲۵

در دامنه کوه بود که به کمین گاهی رسیدیم فرمانده ایست داد. دشمن متوجه نیروهای ما شده بود و بچه های رزمنده به تکاپو افتادند. که صدای حسین پر توان و پر نیرو برخاست اگر قرار باشد شهید شویم؛ اینجا قتلگاه ماست، و اگر قرار است برگریدم، با شهدا بر می گردیم.
کد خبر: ۴۵۹۵۸۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۲۵

به روایت یک همرزم:
بنده تیربارچی دسته و شهید جاوید هم آرپی جی زن دسته بودیم و از همان روز اول که اعزام شدیم در حقیقت ایشان را کاملا شناخته بودم.
کد خبر: ۴۵۹۴۴۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۲۳

امروز سه شنبه یکم دی ماه سال 66 پس از صرف شام به ما اطلاع دادند که ساعت هفت شب به مسجد برای دعای توسل برویم که ما هم رفتیم مسجد سنگر زیر زمین بود و وسعت زیادی داشت و بصورت حسینیه بود.
کد خبر: ۴۵۹۴۲۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۲۳

شهدای یگان ویژه،
برادرم علی، هیچ وقت در انجام واجبات دینی تنبلی و کسالت از خود نشان نمی داد و مقید بود به انجام احکام واجب دین بود. هیچ وقت اعمال حرام انجام نداده و کارهایی که خلاف شرع و احکام دین بود را نفی می کرد
کد خبر: ۴۵۹۳۸۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۲۳

خاطرات شهید مفقود الپیکر؛ "سیدمحمدرضا آقا میری" به نقل از مادر ایشان
شهید آقامیری قبل از شهادت خواب دیده بود که سواری بر اسب آمده است؛ به دنبال اسب می دود، ولی آن آقا به او می گوید که 2 روز دیگر نوبت تو هم می شود است و همان طور هم شد و بعد از 2 روز به شهادت رسید.
کد خبر: ۴۵۹۲۸۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۲۰

شهید محمد مشرقیان آرانی
شهید محمد مشرقیان آرانی، بيستم ارديبهشت 1348، در شهرستان آران و بیدگل چشم به جهان گشود. پدرش نوروز، کشاورز بود و مادرش فاطمه نام داشت. دانش آموز چهارم متوسطه بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور يافت. هشتم تير 1366، در سردشت بر اثر اصابت گلوله توسط نیروهای عراقی شهيد شد. مزار او در گلزار شهدای امامزاده محمد هلال بن علی (ع) زادگاهش واقع است.
کد خبر: ۴۵۹۲۸۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۲۰

شهدای یگان ویژه، شهید یونس میرزایی
صبح روزی که می خواست به جبهه برود به من گفت: بچه ها را از خواب بیدار نکن که دیدن آنها مانع رفتن من نشود. خداحافظی کرد و رفت و برای آخرین بار ما او را دیدیم
کد خبر: ۴۵۹۲۷۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۲۰

شهدای یگان ویژه،خاطره ای از شهید اسماعیل قاضوی دوزین
در آن زمان ما بچه محصل بودیم و جثه کوچکی داشتیم. بعضی ها به شوخی یا جدی با لحن آمیخته به عافیت طلبی به ما گفتند: جنگیدن جثه و هیکل می خواهد، اگر جنگ تن به تن شد در برابر سربازان قوی هیکل عراقی با این جثه ضعیف می خواهید چه کار کنید
کد خبر: ۴۵۹۲۶۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۲۰

شهدای یگان ویژه،
ایشان دارای دو خصوصیات اخلاقی بسیار عالی بود. از جمله شجاعت و جرات زیاد ایشان بود. به طوری که ایشان در جبهه جزء نظراتی بود ند که همیشه در جبهه قبل از شروع حمله جهت شناسایی وضعیت اردوگاه های عراقی پا پیش گداشته و جلو رفتند
کد خبر: ۴۵۹۲۵۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۲۳

خاطراتی از کتاب «نماز در اسارت» - 3
در روزهای اول که به اسارت دشمن در آمده بودیم، نماز را در خط اول و پشت جبهه، با ترس می خواندیم، چرا که از طرف عراقیها تحت فشار قرار داشتیم. بعد از گذشت یک هفته در بصره، ما را به بغداد بردند و وقتی در محلی اسکان یافتیم تصمیم به خواندن نماز گرفتیم، اما باز با مخالفت عراقیها رو به رو شدیم.
کد خبر: ۴۵۹۲۴۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۲۵

خاطراتی از کتاب «نماز در اسارت» -2
آن شب، پس از صرف شام، مشغول خواندن نماز مغرب و عشا شدم. نمازم را که خواندم، متوجه نگهبانی شدم که پشت پنجره ایستاده بود و داخل سلول را می پایید. او به یکی از بچه ها خیره شده بود و نماز خواندن او را تماشا می کرد.
کد خبر: ۴۵۹۲۲۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۲۴

معرفی کتاب
کتاب «1271 روز اسارت»، مجموعه‌ای از خاطرات بهرام علی فرهادی رودباری است. وی در این کتاب با بیان خاطرات تلخ و شیرین خود، اوج ایمان، ایثار و استقامت شهدا و اسرا در غربت را به تصویر کشیده است.
کد خبر: ۴۵۹۱۸۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۱۹

شهدای یگان ویژه،
آن روز باران شدیدی می بارید. تمام حیاط را چادر زده بودیم. نزدیک ظهربود که دیگ غذا را آوردند که به یکباره باران الهی قطع و آسمان آفتابی شد
کد خبر: ۴۵۹۱۱۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۱۸

يك ماه در فاو بوديم با خيلي ها آشنا شديم، اما من در چهره خيلي ها تفاوت را مي ديدم.حالت عجيبي داشتند و بيشترشان به شهادت رسيدند.جلال يكي از آنها بود، او متفاوت بود.
کد خبر: ۴۵۹۰۹۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۱۷

روز چهار شنبه به دهنۀ محمد کریم رفتیم و یک ماشین سیمرغ که شب چهار شنبه فرار کرده بود پیدا کردیم که نفرات زخمی شده بود و ماشین را جاگذاشته بودند و جنس آن ها را پیدا کردیم و یکی از زن ها داخل آن بود زخمی شده بود .
کد خبر: ۴۵۹۰۰۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۱۶