نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات
اين كنفرانس، تحت عنوان كنفرانس شيميايي پاريس در تاريخ 21-17 دي ماه 1367 در شهر پاريس، در محل ساختمان يونسكو برگزار شد
کد خبر: ۴۵۱۳۶۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۲۵

خاطره ای از شهید منوچهر مدق؛
اول با دوركعت نماز حاجت شروع كن، بين دعا اصلا حرف نزن، توان ايستادن نداشتم، امام زمان (عج) را صدا زدم، پرسيدم:«شما كي هستيد؟» از كجا آمده‌ايد؟ در حالي كه داشت از خانه خارج مي‌شد، گفت:«از جائي كه آقاي مدق آن جاست، به دلت رجوع كن»
کد خبر: ۴۵۱۳۳۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۲۵

راز پلاک سوخته - بخش ششم
حالا بعد از آن سال ها وقتی خبر شهادت مهدی راشنیدم همین عکس که سرش با زور تراشیده ولب خندان در کنار سید مصطفی دست در دست هم ایستاده بودند؛ میان هزاران عکس دیگر در ذهنم نقش بست.
کد خبر: ۴۵۱۳۲۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۲۱

خاطرات جهادگران استان کرمان؛
متوجه شدم خلبان يكي از هواپيماهاي خودي كه ساعتي پيش در اثر ضدهوايي دشمن سقوط كرد ،چترش بالاي درخت خرما گير كرده است. او را به بيژن آسوبار كه فرمانده محور بود نشان دادم و فرمانده مطمئن شد كه خلبان ايراني است. او را پايين آورده و با خودمان به قرارگاه برديم.
کد خبر: ۴۵۱۲۷۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۲۴

در سپاه فسا مشغو ل به خدمت بودم که زمزمه اي در بين بچه هاي سپاه به گوش مي رسيد وقتي جريان را جويا شدم قضيه از اين قرار بود که مي خواستند عده اي رابراي پيکار با دشمن اسلام به خوزستان اعزام نمايند. تا اين خبر راشنيدم به مانند همه بچه ها در پوست خود نميگنجيديم آنقدر خوشحال شدم که ياد ندارم در در طول عمر اينقدر اين احساس به من دست داده باشد و مثل اينکه تمام دنيا را به من داده بودند.
کد خبر: ۴۵۱۱۹۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۲۵

خاطراتی از شهید هادی بنائیان
در موقع حركت قبل از اعزام از بستگان و فاميل خداحافظي مي كند و به ايشان مي گويند كه اين ديدار آخراست من مي روم تا براي شما شربت شهادت بياورم
کد خبر: ۴۵۱۱۸۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۲۵

كتاب «خداحافظ دنيا» مجموعه خاطرات شهید مدافع حرم «محمد شالیکار» به نويسندگى «مصیب معصومیان» به همت دفتر فرهنگ و مطالعات پایداری حوزه هنری مازندران گردآوری شده است.
کد خبر: ۴۵۱۱۳۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۲۲

انتشارات سوره سبز به چاپ رساند؛
اطلس «نقش اداره بهداشت، امداد و درمان نیروی هوایی ارتش در دفاع مقدس» حاصل زحمات چندین ساله مسئول دفتر معارف جنگ ابهاد نهاجا کارمند علمی مجید محمدزاده سلحشور است که اطلاعات آماری و مطالب جامعی از نقش این اداره در جنگ تحمیلی را فراهم کرده است.
کد خبر: ۴۵۱۱۳۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۲۶

پرهيز از عصباني شدن و استفاده نمودن از جملاتي كه در شأن مسئول نيست كه منجر به سبك نمودن و پايين آوردن ارزش خويش در بين نيروها خواهد شد
کد خبر: ۴۵۱۰۵۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۲۵

کاظم فتحی زاده فروردین 1336 در مرکزی به دنیا آمد. شهید در دوران جنگ در سمت های مسئول گروهان شناسایی، مسئول شناسایی و گروه ضربت، مسئول واحد تخریب، جانشین گردان مهندسی، فرمانده قرارگاه خدمت کرد. شهید فتحی زاده بیست و پنجم اسفند ماه 1378 در دامنه های قلاویزان بر اثر انفجار مین به شهادت نایل گردید. شهید فتحی زاده در یادداشت های خود از خاطرات ش از اوایل جنگ می گوید. در ادامه بخشی از یادداشت های سردار شهید فتحی زاده را بخوانید.
کد خبر: ۴۵۰۸۶۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۱۷

کتاب «پرواز بی صدا» به نویسندگی محمدرضا بینش برهمند با همت معاونت فرهنگی بنیاد شهید و امور ایثارگران استان گیلان رونمایی می شود.
کد خبر: ۴۵۰۸۴۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۱۹

خاطرات شهدا: سردار شهید حمید هاشمی
بیشتر فکر می کردم که حمید اسیر شده. همان شب خواب دیدم که در یک جای خیلی بزرگی هستم. حمید از دور آمد. شخصی هم همراهش بود. گفت: مادر جان، هیچ ناراحت نباش. من و این رفیقم با هم شهید شدیم.
کد خبر: ۴۵۰۸۰۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۲۲

خاطرات شهدا: سردار شهید حمید هاشمی
سکوت کل جمع را گرفته بود. لبخند از روی لبان من رفت. یکی از رفقا سرش را بالا آورد و گفت: حمید برنگشته.
کد خبر: ۴۵۰۸۰۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۱۵

خاطرات شهدا: سردار شهید حمید هاشمی
تانک ها بزرگ و پر از گلوله بود. انفجارهای مهیبی به گوش می رسید. دشمن باور نمی کرد که تانک های پیشرفته ی تی ۷۲ این گونه منهدم شود.
کد خبر: ۴۵۰۸۰۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۰۸

خاطرات شهدا: سردار شهید حمید هاشمی
کار به جایی رسید که اصلا نمیشد حتی یک لحظه سرت را بالا بگیری. گلوله بود که زوزه کشان از کنار گوشمان عبور می کرد. من یک لحظه احساس کردم که پایم دارد تکان می خورد، از زیر بغل نگاه کردم دیدم حمید زیر پوتین مرا ماچ می کند، پایم را جمع کردم و گفتم: حمید این کار را نکن.
کد خبر: ۴۵۰۸۰۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۰۱

خاطرات شهدا: سردار شهید حمید هاشمی
درست یکی از این بمب ها جلوی سنگر ما خورد، ولی عمل نکرد. اما آرام آرام داشت از بمب دود بلند میشد. بچه های ش م ر (ضدشیمیایی) سریع آن را خنثی کردند. اکثر بچه هایی که در آن منطقه بودند از جمله حمید، شیمیایی شدند.
کد خبر: ۴۵۰۸۰۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۳/۲۵

خاطرات شهدا: سردار شهید حمید هاشمی
با خودم گفتم این ابر شانسی آمده جلوی ماه را گرفته. وقتی با آن سرعتی که داشت چند دقیقه ای رسید به آن منطقه، آنجا بود که به امدادهای غیبی اعتقاد پیدا کردم.
کد خبر: ۴۵۰۸۰۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۳/۱۸

خاطرات شهدا: سردار شهید حمید هاشمی
گفت: نمی دانم. همین قدر میدانم که شهید می شوم. خیلی از دوستان هم شهید می شوند ولی تو اسیر میشوی! سلام مرا به آقا امام حسین (ع) برسان.
کد خبر: ۴۵۰۸۰۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۳/۱۱

خاطرات شهدا: سردار شهید حمید هاشمی
آن قدر آنجا پشه داشت که به شوخی گفت: نیت می کنم غسل پشه برون. بعد گفت: ان شاء الله که غسل ما قبوله.... میخواد بشه میخواد نشه... همه خندیدیم و حمید پرید توی آب و آمد.
کد خبر: ۴۵۰۸۰۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۳/۰۴

خاطرات شهدا: سردار شهید حمید هاشمی
در آن شرایط با هم عهد کردیم که نفری هزار صلوات بفرستیم تا حمید شهید نشود. در آن لحظه خطرناک و دشوار از ته دل از خدا این را می خواستیم. ولی قدرت دعای حمید از ما بیشتر بود.
کد خبر: ۴۵۰۸۰۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۲۸