نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات
فیروز به سمت برجک رفت تا نگهبانی دهد حدود کمتر از دو ساعت بود که متوجه شدم تیر خورده گفتم : بچه ها بیائید که فیروز رحمانی شهید شده ، از پلکان برجک بالا رفتم دیدم روی شکم افتاده و دشمن با تیر به سمت او شلیک می کرد .
کد خبر: ۴۵۰۴۲۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۱۴

خاطرات حضرت آیت‌الله العظمی سیّد علی خامنه‌ای(مدّظلّه‌العالی) از زندان‌ها و تبعید دوران مبارزات انقلاب اسلامی با عنوان «خون دلی که لعل شد» برای اولین‌بار از سوی انتشارات انقلاب اسلامی منتشر شد.
کد خبر: ۴۵۰۴۱۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۱۳

خاطراتی از شهید «حسین نادری»
حسین با ناراحتی گفت: به نمازخانه هم که مي روم يا يک عده از بچه ها آنجا خوابيده‌اند و استراحت مي کنند و يا تعدادي دارند مناجات مي کنند که من نمي خواهم مزاحمشان شوم .
کد خبر: ۴۵۰۳۵۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۱۲

شهید دهقان دهنوی یه روایت برادرش
شهید محمود دهقان­ دهنوي پانزدهم اسفند 1345، در شهرستان مهريز چشم به جهان گشود. به عنوان بسيجي در جبهه حضور يافت. يازدهم اسفند 1362، تك‌تيرانداز در جفير بر اثر اصابت تركش به گردن، شهيد شد.
کد خبر: ۴۵۰۲۲۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۱۱

خاطرات رزمندگان گردان 410 غواص لشکر ثارالله؛
هر شب كه از تمرين بر مي گشتيم، از خودم سؤال مي کردم: « چگونه با اروند بجنگيم ؟!» شب عمليات باد و باران و موج و طوفان مأمور شدند ما را به آن سوي اروند ببرند، بدون آنکه با اروند بجنگيم.
کد خبر: ۴۵۰۱۸۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۱۰

خاطرات شهدا: سردار شهید حمید هاشمی
بنده خدا فریاد زنان به شهید علامه می گفت: آقای علامه قرتید قرتید قرتید!! حمید نگاهی از سر تعجب به من کرد و گفت: قرتید یعنی چی؟ گفتم: به لهجه اسد آبادی یعنی پاره شد. این بنده خدا فکر کرده جلیقه اش پاره شده.
کد خبر: ۴۵۰۱۷۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۰۳

خاطرات شهدا: سردار شهید حمید هاشمی
گفتم: برادر هاشمی، چهره ی جذاب و نورانی شما جان می دهد برای شهادت. لبخندی زد و گفت: برادر برای پیروزی چی؟ گفتم چرا، هم برای پیروزی هم برای شهادت. در جواب گفت: شما پیروزی و نابودی دشمنان را از خداوند بخواه.
کد خبر: ۴۵۰۱۶۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۲۵

خاطرات شهدا: سردار شهید حمید هاشمی
گفتم: برای چی؟ گفتند: نماز نمی خواند، سیگار می کشد، رفتار مشکوکی دارد. چند دقیقه بعد رفتم پیش حمید و گفتم: حمید یکی از کسانی که باید رویش کار کنی همین جوان است؛ من نمی دانم. این جوان را به خودت می سپارم. نزدیک به یک ماه از این قضیه گذشت. به منطقه جنوب اعزام شدیم، به اردوگاه شهید مدنی دزفول.
کد خبر: ۴۵۰۱۶۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۱۸

خاطرات شهدا: سردار شهید حمید هاشمی
قبل از اینکه جواب نامه را بدهم، دیدم حمید هاشمی آمد و گفت: آقای سرابی من دارم میروم، البته اگر شما اجازه بدهید! گفتم: من در مقابل فرمانده کسی نیستم که مخالفت کنم. فقط قبل از رفتن صبر کن چند دقیقه ای با هم صحبت کنیم. گفتم: وقتی رفتی، به ما سر بزن و جلساتی که بالای تخته سنگ ها داشتیم قطع نشود!
کد خبر: ۴۵۰۱۶۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۱۳

خاطرات شهدا: سردار شهید حمید هاشمی
حمید کنار مزار آخرین شهید را می کند. قبری برای خودش آماده می کرد و در آن می خوابید. هر کسی برای خودش قبر می کند و در آن می خوابید. بعد حمید شروع می کرد به خواندن دعای کمیل. بچه ها شب خوشی را در جوار مزار شهدا طی می کردند.
کد خبر: ۴۵۰۱۶۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۱۱

شهید بخت آفرید مختاری چلیچه از زبان پدر
هر کس که کار خیر یا شری را انجام بدهد به حساب همان شخص نوشته خواهد شد و بدان هر کس ثواب کند برای خودش کرده است .
کد خبر: ۴۵۰۱۰۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۰۸

سردار علاماتی خبر داد؛
رییس سازمان اسناد و مدارک دفاع مقدس از برگزاری دومین همایش تاریخ شفاهی در هفته آینده خبر داد و گفت: این همایش ۱۲ اسفند برگزار می‌شود. در این همایش از ۱۰۰ عنوان کتاب نیز رونمایی خواهد شد.
کد خبر: ۴۵۰۰۶۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۰۸

خاطراتی از شهید محمد علی تک
چند روز پس از بازگشت، شهيد كه خود را مهياي سفر به جبهه مي كرد مجدداً نزد مادر رفته و مي گويد در مورد آن قضيه كه گفتم ازدواج من منظور خاصي نداشتم مگر اينكه تكليف را از گردن خود برداشته و به گردن شما بياندازم و با دين كامل از دنيا بروم. نمي دانيم در زيارت امام هشتم بر او چه گذشته بود كه اينگونه خود را مهياي سفر مي كرد آري محمدعلي سفر كرد سفري طولاني كه 13 سال گذشت تا آنگونه كه خود مي خواست مفقودالاثر شود و تنها استخوان هاي بدنش خبر پرواز او را براي ما بياورند
کد خبر: ۴۵۰۰۴۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۰۷

کتاب "با بهشتیان" حاوی خاطرات ی از سیره معنوی شهدای استان زنجان در 128 صفحه به صورت قطع جیبی به چاپ رسیده است.
کد خبر: ۴۴۹۸۴۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۰۵

کتاب « به سوی آفتاب » به قلم «توحید اصغرزاده » نگاشته شده است که نویسنده در این کتاب به خاطرات دفاع مقدس پرداخته است.
کد خبر: ۴۴۹۸۳۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۰۵

شب سال تحويل بود، سيد هنوز در جبهه بود، به تنهايي سفره هفت سين را انداختم و آرام شروع به خواندن قرآن كردم
کد خبر: ۴۴۹۷۷۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۱۴

28 اردي بهشت ماه سال 83 بود كه براي آخرين بار حاجي را تا تهران هم راهي مي كردم. قرار بود كه نادعلي را بعد از يك سري معاينات و آزمايش ها براي چندمين بار به آلمان اعزام كنند.
کد خبر: ۴۴۹۷۷۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۰۴

از خواب كه بيدار شدم، عرق سردي پيشاني ام را خيس كرده بود. باور نكردني بود. نادعلي را ديده بودم كه بدنش سياه شده بود و از كبودي قابل شناسايي نبود.
کد خبر: ۴۴۹۷۶۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۲۸

در آخرين لحظاتي كه در كنار شهيد مهدي حبيب تبار بودم، از من «سيب» خواست تا بخورد، وقتي سيب را در دهان پر زخم خود گذاشت، به علت زخمهاي شديد و درد دهان، قادر به خوردن آن نبود و با عصبانيت آن را بيرون انداخت و كم كم احساس نااميدي زيادي به او دست داد.
کد خبر: ۴۴۹۷۶۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۰۴

شهید عباسعلی فتاحی؛
عباسعلی فتاحی بچه دولت آباد اصفهان بود. سال شصت به شش زبان زنده ی دنیا تسلط داشت. تک فرزند خانواده هم بود.
کد خبر: ۴۴۹۷۳۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۱۸