نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات
خاطراتی از شهید محسن احمدزاده
رفتم بیرون که نان بگیرم. نانوایی بسته بود. جلوی خانه به محسن برخوردم. با موتور از راه رسیدم. گفتم:مادرجان! نانوایی بسته است، می ری یک جای دیگه چند تا نون بگیری؟. گفت: آره، چرا نمی رم؟. در را باز کردم و موتور را داخل حیاط گذاشت.گفتم: مگه نمی خوای بری نون بگیری؟. گفت: چرا می رم اما پیاده».گفتم: چرا با موتور نمیری؟.گفت: «موتور بیت الماله».کیسه را از من گرفت و رفت.
کد خبر: ۴۴۸۷۷۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۲۴

محمد در برابر مدیر مدرسه ایستاد و محکم گفت: این وضع قابل تحمل نیست، یا باید این مدرسه درست شود و با ما هماهنگ شود و یا ما درس و مدرسه را تعطیل می کنیم.
کد خبر: ۴۴۸۶۶۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۱۸

خاطراتی از شهید محمد حسن پریمی
من يك بسيجي‌ام، رهبرم را دوست دارم اسلام را دوست دارم،‌مي‌دوني اگر من و امثال من نرن هزاران پيرزن و پيرمرد ديگر از بين مي‌روند و در حالي كه اشك صورت سفيدش را نمناك مي‌كرد. خود را در آغوش برادر انداخت و گفت: مانعم نشو داداش من خوانده شدم و به آسمان نگاه كرد و گفت: به كرانه آبي خدا خوانده شدم.
کد خبر: ۴۴۸۶۴۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۱۸

به مناسیت عملیات غرور آفرین والفجر 8
با سرعت وعجله بچه­ های قرارگاه حمزه و جهاد سمنان را آوردیم. کار شروع شدو نیازبه نامه نبود.خدا میداندکه زیارت حضرت زهرا(س) مه راآورده بود.خاکهارا به سرعت وتکبیرگویان چسباندیم به هم! خاکریز کامل بود فوری یک نامه نوشتیم:بسمه­ تعالی برادر محسن رضایی کار انجام شد دادم به نبی ­زاده و گفتم:برو برسان به دست آقا محسن. وقتی برگشت سرش را روی شانه من گذاشت و گریه کرد.گفتم:چراگریه می­کنی؟گفت:حاج ابوالفضل نمی‌دانی چی شد.وقتی به قرارگاه رفتم،نامه را دستش دادم وگفتم برادرمحسن سلام علیکم. این کار انجام شد!او بلندشدوسه دفعه تکبیر گفت!تمام قرارگاه ریختند که چی شده.گفت بچه­ های جهاد، پل فاطمه زهرا(س) را زدند!پل خاکی فاطمۀ زهرا(س) را زدند!
کد خبر: ۴۴۸۶۳۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۱۸

شهادت عملیات کربلای5؛
همين طور که نشسته بودم مي خواستم لقمه اي نان بخورم يک مرتبه يکي از برادران بسيجي نور آباد از لشکر فجر آمد تعاون و يک مرتبه گفت خيلي شهيد داده ايد...
کد خبر: ۴۴۸۵۹۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۱۷

چهل سالگی انقلاب
زمانی که برادرم به شهادت رسید حیاط خانه ما مقدار زیادی نفت وجودم داشت بعدها فهمیدم که برادرم به دلیل علاقه زیادی که به امام خمینی ( ره ) داشت نفت را بین کسانی تقسیم می کرد که عشق و علاقه زیادی به امام خمینی ( ره ) نشان می دادند.
کد خبر: ۴۴۸۵۶۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۱۷

خاطراتی پیرامون شهید «علی اکبر محمد حسینی»
وقتی به علی اکبر اصرار کردم، گفت: «من به تو اعتماد دارم؛ بنشین و گوش کن » ضبط صوت را روشن کرد. یکی از روحانیون علیه رژیم سلطنتی صحبت میکرد. با نگرانی گفتم: «میدونی این کارها جرمه؟» آرام و مطمئن گفت: «میدونم، ولی مواظبم. »
کد خبر: ۴۴۸۵۳۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۱۶

به مناسبت چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی و در روزهای ایام الله دهه فجر، مروری می کنیم بر خاطرات رهبر معظم انقلاب از روزهای پیروزی انقلاب اسلامی.
کد خبر: ۴۴۸۵۲۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۱۶

شهدای بهمن
مقداري ميوه برداشتيم ايشان برنداشت به ايشان گفتم چرا نمي خوري گفت اين دوميوه سهمیه مرا بگيروبخور ومن اصلاً حوصله خوردن ميوه را ندارم.
کد خبر: ۴۴۸۵۰۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۱۶

چهل سالگی انقلاب
یک روز برادرش به خانه آمد، من نهار املت درست کرده بودم و در حال شستن لباس بودم که گفت: من این نهار را نمیخورم. همان لحظه مسعود آمد...
کد خبر: ۴۴۸۴۷۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۱۶

مرکز هنرهای رقومی بسیج
ماجراهای خانواده نامدار: نگاهی طنز به خاطرات دفاع مقدس، برداشتی آزاد از مجموعه کتاب های ترکش های ولگرد
کد خبر: ۴۴۸۴۶۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۱۶

چهل سالگی انقلاب
کفش های خاکی پدرش را پوشید و وارد جمعیت شد و از ما دور شد. متوجه شدم می خواهد به شهر برود، به او گفتم نرو ولی به حرفم گوش نداد و رفت، او رفت و دیگر باز نگشت.
کد خبر: ۴۴۸۴۵۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۱۶

چهل سالگی انقلاب
برادر جان رهبر عزیزمان ما را برای شرکت به تظاهرات ها دعوت کرده است. اگر ما گوش به فرمان نباشیم معلوم نیست چه می شود.
کد خبر: ۴۴۸۴۲۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۱۶

چهل سالگی انقلاب
برای نجات فرزندم دستم به آسمان نمی رسید. دست دلم را دراز کردم.
کد خبر: ۴۴۸۳۹۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۱۶

مروری بر کتاب «از برف تا برف»
کتاب «از برف تا برف» خاطرات ی تلخ و شیرین از شهید مهدی زین‌الدین از کودکی در تهران تا شهادت در سردشت است که از زبان خانواده، دوستان و همرزمانش روایت می‌شود.
کد خبر: ۴۴۸۳۹۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۱۵

آرزو داشتند که پيروزي کامل اسلام را ببينند آرزو داشتند که گسترش اسلام را در همه ي ابعادش ببينند و با اين آرزوها پا به ميدان گذاشتند با اين اميد که اگر شهيد شدند ما زنده ها راهشان را ادامه بدهيم ...
کد خبر: ۴۴۸۳۷۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۱۵

چهل سالگی انقلاب
این پارچه کت و شلواری را به تو هدیه می کنم، برای دامادی خود نگه دار. من با حالت ناراحتی به او گفتم: این چه فرمایشی است که می کنید: گفت: این یک واقعیت است دیر یا زود خبر شهادت مرا خواهی شنید.
کد خبر: ۴۴۸۳۰۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۱۵

مادر شهید «مصطفی زال‌نژاد» تعریف می‌کند: اوایلی که پسرم شهید شد با عکسش صحبت می‌کردم و می‌گفتم لحظه شهادت بر بالینت چه کسی بود؟ یک روز همسرش به من گفت که خواب آقا مصطفی را دیدم، او می‌گفت: «زمانی که زخمی شدم امام حسین (ع) به کنارم آمد.»
کد خبر: ۴۴۸۲۷۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۱۴

کتاب خاطرات شگفت (بر فراز طالقانی) نوشته سعید عاکف منتشر شد.
کد خبر: ۴۴۸۲۵۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۱۴

خاطرات;
شهید حاج عبدالصمد سهیلی در سال 1331 در گناوه متولد شد. با شروع جنگ تحمیلی ، در شش نوبت به جبهه‌های جنگ اعزام گردید . و سرانجام در تاریخ 1364/11/24 به شهادت رسید.
کد خبر: ۴۴۸۲۵۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۱۴