خاطره ای از آزاده سرافراز عبدالرضا آذرنگ از آزادگان استان ایلام
ناگهان یکی از افسران ارتش عراقی وارد شد. او پس بچه ای را با خود به همراه آورده بود. آن پسر بچه شاید بیشتر از 2 سال سن نداشت، نوپا بود و در پوشش یکدست لباس قشنگ با حالتی کودکانه آهسته دنبال پدرش راه می رفت...