نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - نهاوند
خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
اگر همه دنیا را به من بدهند، حاضر نیستم حتی یک قدم به سمت خانه این آقا بردارم چه رسد به این نمایندگی مجلس که از نظر من هیچ ارزش و جایگاهی ندارد.
کد خبر: ۴۷۴۹۸۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۰۸

خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
حاجی! بعد از تبلیغ برای دیگران، دست کم برای مردم می گفتی که خودت هم برای نمایندگی مجلس اسم نوشته ای! با تبسمی زیبا نگاه کرد و گفت: مردم خودشان می دانند.
کد خبر: ۴۷۴۹۷۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۰۷

معرفی شهدای انقلاب در همدان
شهید انقلابی "علی کوچک زمانیان"، فعالیت های خود را در قالب پخش اعلامیه و نوارهای سخنرانی حضرت امام خمینی و تشکیل مجالس سخنرانی و روشنگرانه ادامه داد و به حدی در این زمینه کوشید و مطرح شد که در لیست خرابکاران ساواک قرار گرفت.
کد خبر: ۴۷۳۷۵۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۲۳

وصيتنامه شهید انقلابی "عبادالله خدارحمى"
شهید انقلابی "عبادالله خدارحمى": از مقدار پولى كه ارثيه من مي باشد، مبلغ هزار تومان به جهت پول موتور و بقيه را براى مستمندان و همسايه‌ها ذغال و لباس براى عيدشان بخريد.
کد خبر: ۴۷۳۰۴۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۱۵

معرفی شهدای انقلاب در همدان
شهید انقلابی، "عبادالله خدا رحمی"، با توان جسمی شایان ملاحظه ای که داشت در نوجوانی به ورزش کشتی روی آورد و توانست تا کسب مدال طلای قهرمانی آموزشگاه های کشور پیش برود.
کد خبر: ۴۷۳۰۴۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۱۵

وصيتنامه شهید انقلابی، "صمد سورى"
شهید انقلابی، "صمد سورى ": من شهيد مى شوم و راهم نيز شهادت است و اين آرزويم است و از خدا مى خواهم كه شهيد بشوم.
کد خبر: ۴۷۳۰۴۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۱۴

معرفی شهدای انقلاب در همدان
شهید انقلابی، "صمد سوری"، از همان کودکی در مکتب آل الله درس آزادی و آزادگی آموخت و با افکار عمیق و انقلابی حضرت امام خمینی معمار کبیر انقلاب آشنا شد. هنوز نوجوان بود که پا به عرصه مبارزات انقلابی نهاد و به عنوان یک نیروی فعال انقلابی در برنامه ها و راهپیمایی ها شرکت می کرد.
کد خبر: ۴۷۳۰۴۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۱۴

معرفی شهدای انقلاب در همدان
نوجوان انقلابی شهید "شکرعلی سوری"، شکر علی سوری با وجود اینکه کودکی بیش نبود همراه با دیگر جوانان و نوجوانان انقلابی شهرستان نهاوند در فعالیت های مبارزاتی شرکت کرد و در راه مبارزه با رژیم طاغوت گام برداشت.
کد خبر: ۴۷۲۶۶۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۱۲

خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
انقلاب پیروز شد و مدتی گذشت. یک روز رفتم پیش حاج آقا و گفتم: شما برای نمایندگی حتما نامزد بشوید؛ چون من مطمئنم که اگر در مورد سابقه مبارزاتی و سیاسی خودتان برای مردم صحبت کنید و آنها کاملا شما را بشناسند و پی به توانایی های شما ببرند، به شما رأی خواهند داد. در جواب ام گفت: بودم بودم، حساب نیست؛ هستم هستم، حساب است.
کد خبر: ۴۷۲۲۸۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۲۲

یکی از همان روزها دو نفر از برادرها خسته و تشنه از روستایی برگشته و به پشت مسجد رفته بودند؛ به خیال خودشان جایی که کسی آنها را نمی دیده، داشتند آب می خوردند. حاج آقا طالبیان از راه رسیده و با ناراحتی گفته بود: عزیزان من! این چه کاری است که شما می کنید؟! شما به خاطر این که من به مجلس بروم، عملی واجب را ترک می کنید و می روید برای من تبلیغ می کنید؟! اگر برای من است، اگر مرا دوست دارید، دیگر این کار را نکنید. روزه بر شما واجب است.
کد خبر: ۴۷۲۲۸۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۲۱

خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
چهره اش از هم باز شد و با تبسمی دل نشین گفت: هدف از شرکت در انتخابات انجام تکلیف و وظیفه الهی بوده. اگر هدف شما همین مطلب بوده، بلند شوید دسته جمعی وضو بگیریم و نماز شکر بخوانیم؛ ولی اگر هدف دیگری جز رضای خداوند داشته اید، وضو بگیرید و نماز بخوانید و استغفار کنید. شاید خداوند گناهان شما را ببخشد.
کد خبر: ۴۷۲۲۸۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۲۰

خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
وقتی همراه حاج آقا طالبیان به روستاهای "گره چاقا" و "فیروزان" رفته بودیم، شاهد بودم که رقبای انتخاباتیش را روحانی و به نوعی اصلح معرفی می کرد و از مردم تقاضا داشت که به یکی از آن دو نفر رای بدهند و این چیزی جز زهد، تقوا و اعمال خالصانه او نبود که همه چیز را فقط برای خدا می خواست
کد خبر: ۴۷۲۲۷۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۱۹

خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
من که پشت سرش نشسته بودم، حتی یک آخ هم نشنیدم. به سرعت او را به بیمارستان رساندیم. پایش را چندین بخیه زدند و پانسمان کردند. مدت ها با عصا راه می رفت. تحمل و مقاومتش در مقابل دردها بی نظیر بود. هیچ وقت در مقابل درد و مصائب و مشکلات بی تابی از او ندیدم.
کد خبر: ۴۷۲۲۳۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۱۷

خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
نهایتا بر اثر پافشاری و اصرار ما گفت: من حتی آنقدر پول ندارم که کرایه مشهد تا نهاوند را بدهم، با مخارج تبلیغات چه کنم؟ ما دست از اصرارمان برنداشتیم و گفتیم: حالا شما تشریف بیاورید، بقیه کارها با ما.
کد خبر: ۴۷۲۲۳۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۱۶

خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
از آن روز به بعد، به همان ترتیبی که گفته بود، چای دم می کردم. جالب این بود که هر کس چای را می خورد، با به به و چه چه می گفت: عجب چای خوبی! این چای را از کجا خریدید؟ حاجی می خندید و به شوخی می گفت: از خارج برایمان فرستاده اند!
کد خبر: ۴۷۲۲۳۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۱۵

خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
چند نفر از جوانان روستای برجک از حاجی دعوت کرده بودند تا برای سخنرانی به آنجا برود. ماشین نبود. من یک موتور تریل ۲۵۰ سی سی داشتم. گفت: با همین می رویم. گفتم: نه، حاجی! خوب نیست، خیلی بد است. گفت: آقای یوسفی! بد این است که به عهدمان وفا نکنیم.
کد خبر: ۴۷۲۲۳۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۱۴

خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
همین که حاج آقا طالبیان وارد جلسه شد، نماینده وقت، یعنی رقیب انتخاباتیش که روحانی هم بود، با عکس العمل شدیدی از جا بلند شد و گفت: شما با دعوت از ایشان به این جلسه، می خواهید نبش قبر سیاسی بکنید! می خواهید اختلاف ایجاد بکنید. این حرکت عليه من است!
کد خبر: ۴۷۲۲۳۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۱۳

خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
با همان نگاه نافذ و لبخند ملیح رو به من کرد و گفت: این پنج تومان را ببر و برای ماشین بنزین بخر. رفتن به خانه یک کار شخصی است. من دوست ندارم از مسئولیتم سوءاستفاده کنم.
کد خبر: ۴۷۲۲۲۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۱۲

خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
هدف این است که روح امیدواری را در این افراد زنده کنم و یادآوری کنم که مسئولیت یک خانواده بر دوششان است و باید احساس مسئولیت داشته باشند.
کد خبر: ۴۷۲۱۱۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۱۰

خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
حاج آقا! شما با این اتوبوس بروید و من با اتوبوس بعدی می آیم. به خدا شرمنده ام، آخر مادرم قسمم داده و گفته با شما هم سفر نشوم! مادرم می گوید که شما بدشانس هستید
کد خبر: ۴۷۲۱۱۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۰۹