کتاب ترکش های ولگرد

کتاب ترکش های ولگرد

در راه آزادی کربلا به شهادت رسید

نوید شاهد - کتاب «آخرین نبرد» به نویسندگی «داوود امیریان» و توسط نشر شاهد به چاپ رسیده است که یکی از عناوین آن «در راه آزادی کربلا به شهادت رسید» است. داستان از این قرار است که شهید محسن وزوایی با وجود کسالتی که داشت باز هم به جبهه رفت و برای آزادی خرمشهر در مقابل دشمن جنگید و به شهادت رسید. شهید وزوایی همیشه می‌گفت: « من کربلا را برای خودم نمی خواهم؛ بلکه برای نسل های بعدی می‌خواهم».

تربیت در سیره امام حسین(ع) او را عاقبت بخیر کرد

نوید شاهد – کتاب «بی نشان» از مجموعه کتاب هایی است که توسط نشر شاهد و به نویسندگی «محسن مطلق» به چاپ رسید که یکی از عناوین آن «تربیت در سیره امام حسین او را عاقبت بخیر کرد» است و موضوع داستان را اینگونه توصیف می کند: فرماندهی که مانند حضرت علی(ع) عبادت کردن را در خدمت کردن به مردم می دید و هیچ وقت از وسیله بیت المال برای مصارف شخصی خود استفاده نمی کرد.
داستان طنز دفاع مقدس

انتقام شیرین که منجر به دوستی شد

نوید شاهد - «خاطره انتقام شیرین که منجر به دوستی شد » عنوان یکی از داتسان های کتاب «مارادونا در سنگر دشمن» نوشته «داوود امیریان» است. در این داستان می خوانیم: چهل نفر رزمنده که تازه وارد پادگان شده بودند برای آموزش، به دلیل اینکه فرمانده در زمان خواب آنها را از خواب بیدار می کرد برای شبیخون و اینکه آمادگی ما را بسنجد، آنها هم تصمیم به تلافی گرفتند و در آخر منجر به دوستی شد.
داستانی از «داوود امیریان»

صد تا به راست، صد تا به چپ

« صد تا به چپ، صد تا به راست» عنوان داستانی است که در کتاب «شمر، صدام و یارانش» با نویسندگی «داوود امیریان» به رشته تحریر در آمده و در نشر شاهد به چاپ رسیده است. در ادامه این داستان جذاب را با هم می‌خوانیم.

قصه بچه‌ای که عصا به دست راهی جبهه شد

داستان «پای شکسته‌ام مانع حضور در جبهه نشد» از کتاب «شمر، صدام و یارانش» نوشته «داوود امیریان» است که برای گروه سنی نوجوان نگاشته و به چاپ رسیده است. محور داستان پسر نوجوانی است که با سن کم و پای شکسته باز هم شوق رفتن به جبهه داشت که این دستان را با هم می‌خوانیم.
داستان طنز دفاع مقدس

داماد فرمانده لشکر

نوید شاهد: نشر شاهد کتاب «ترکش های ولگرد» را برای گروه سنی نوجوانان منتشر کرده است که  عنوان جلد پنجم آن «فرمانده، به شیرینی خجالتم در آمد» است. «داوود امیریان» نویسنده اثر، داستان را اینگونه روایت می کند: دو پاسدار مجبور شدند فرمانده خود را که در حالت خواب بود به جلسه ای که همه فرمانده لشکرها حضور داشتند ببرند و او را لای پتویی گذاشتند و حرکت کردند، ولی در راه اتفاقاتی رخ می دهد که در ادامه می خوانید.
مرکز هنرهای رقومی بسیج

مجموعه پویانمایی خاکریزهای نمکی

ماجراهای خانواده نامدار: نگاهی طنز به خاطرات دفاع مقدس، برداشتی آزاد از مجموعه کتاب های ترکش های ولگرد
طراحی و تولید: ایران سامانه