شهید نادعلی هاشمی

شهید نادعلی هاشمی

زندگی نامه شهيد نادعلي هاشمي

روز نهم فروردين ماه سال 1348، در روستاي دزّك، كودكي چشم به جهان گشود كه نامش را «نادعلي» گذاشتند.

جوانمردي يعني اين!

نادعلي هم از نظر سني و هم از نظر جثه از من بزرگ تر بود. تابستان ها براي كار به كوره هاي آجر پزي مي رفتيم...

هرگز ما را فراموش نكرده بود!

آخرين روزهاي فروردين 83، تازه وارد بانك شده بودم كه از نگهباني با من تماس گرفتند...

همه عمر تلخي كشيده است سعدي

تقربياً دو سالي از مجروحيت نادعلي و آلودگي او به مواد شيميايي مي گذشت. خوب يادم مانده كه يك بار براي زيارت آقا علي بن موسي الرضا (ع) به شهر مقدس مشهد مشرف شده بوديم

و بعد خنديد و از من خداحافظي كرد!

صداي پشت خط احوالم را مي پرسيد و مدام با شوخي و مزه پراني از حال و كار من سراغ مي گرفت. براي لحظه اي نحوه ي شوخي و شكل و شمايل مزه پراندن ها به نظرم آشنا آمد

ته دلم كورسويي برق مي زد

حالم آن قدر بد شده بود كه از طرفي نمي خواستم، ناراحتي و وضع به وجود آمده را به ديگران منتقل كنم و از طرفي هم مي دانستم، كه حال نادعلي واقعاً خوب نيست. در همين اوضاع و احوال به ياد آقا ابوالفضل (ع) افتادم
طراحی و تولید: ایران سامانه