زندگینامه شهید محمد دلاوری فرمانده گردان فتح
وی برای مدتی فرماندهی عملیات سپاه پاسداران تویسرکان را به عهده گرفت و پس از بازگشت به کردستان، این بار با عنوان مسئول محور وارد معرکه شد. او در مسئولیتهای خود فرماندهی لایق و کارآمد بود و به هیچ چیز جز انجام وظیفه فکر نمیکرد.
کد خبر: ۳۹۰۷۴۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۱۶
حاج رضا به وعدهاش عمل میکند و مواضع سقوط کرده را دوباره از دشمنان باز پس میگیرد، اما در صبح روز عملیات در حالیكه از مواضع تصرف شده پدافند میكرد، از ناحیه سر مورد اصابت گلوله غناسه دشمن قرار میگیرد و به درجه عظیم شهادت نائل میشود.
کد خبر: ۳۹۰۵۸۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۱۳
خاطره ای از خانم ثمری همسر شهید حاج رضا شکری پور
میگفت اگه شهید شدم می آم خوابت ، برات تعریف می کنم چه طوری شهید شدم. گفتم : این حرفا چیه حاج رضا؟ خندید و گفت ببخشید اشتپاه لپی بود ، از دهنم پرید .
کد خبر: ۳۹۰۵۷۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۱۳
روایت مرتضی نادر محمدی از شهید رضا شکری پور
روز عملیات به واسطه مجروحیت حاج رضا، عمو اکبر (اکبر امیرپور فرمانده اطلاعات و عملیات لشکر 32 انصار الحسین (ع)) که فرماندهی محور رو به عهده داشت اجازه حضور حاج رضا رو تو خط نداد و همراه حاج رضا، عمو مفرد و چندتا از بچه ها در سنگر فرماندهی محور کار فرماندهی خط رو به عهده گرفته بود و از قبل یکی دیگه از بچه ها رو به جای حاج رضا به فرماندهی گردان منصوب کرده بود.
کد خبر: ۳۹۰۵۷۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۱۳
وصیتنامه سردار رشید اسلام حاج رضا شکری پور
آرى بقول امام عزيزمان كه ميفرمايد برای اسلام دعوا داريم و همچنين است و ما هيچ آرزوئى بجز پيروزى اسلام نداريم. پس بايد خون داد و حال كه كاروان شهدا در حركت است ما نيز از خدا خواستيم كه دنباله رو اين كاروان باشيم بايد كه خدا ما را هم بپذيرد و شكر خدا كه در اين راه قدم نهادیم. ديگر خداوند و ملائك مقربش می دانند كه توفیق شهادت داشته باشیم یا نه.
کد خبر: ۳۹۰۵۷۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۱۳
از شوفاژکاری تا فرماندهی گردان 154
به گفته دوستان و همرزمانش روح بزرگ او در طواف خانه خدا و سعی صفا و مروه شركت كرده و حاجی شده بود. در یك مقطع زمانی در همه جا از او به نام حاج رضا یاد میشد. بعد از شهادتش یكی از دوستان نزدیك او به نیت ایشان اعمال حج عمره مفرده را انجام داد.
کد خبر: ۳۹۰۵۷۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۱۳
بعد از ورود به سپاه به عنوان فرمانده آموزش نظامی لشکر انصار الحسین (ع) بهخدمت مشغول شد. او سابقه طولانی در مبارزات انقلاب و درگیری های بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با منافقین و ضد انقلاب داشت.
کد خبر: ۳۹۰۲۴۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۰۶
مجید در سیزدهم اسفندماه سال 1364 که نیروهای مسلح ایران با انجام یکی از بزرگترین و عجیب ترین عملیات های تاریخ جنگ های دنیا بندر استراتژیک فاو را به تصرف خود درآوردند، در گردان 154 حضرت علی اکبر(ع) لشکر انصارالحسین(ع) حضور داشت و بر اثر انفجار گلوله آر پی جی 7 به شهادت رسید.
کد خبر: ۳۹۰۲۴۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۰۶
مادر که کنجکاو شده بود علت را پرسید. زن اشکهایش را پاک کرد و به زمین چشم دوخت: « از روزی که بچه های مسجد نفت به خانه ها می برند . آقا مجید برای ما خیلی زحمت می کشد . هرچی اصرار می کنیم تا پول نفت را بگیرد ، نمی گیرد. فقط می گوید برایم دعا کنید ” .
کد خبر: ۳۹۰۲۴۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۰۶
خانواده گرامی ام از شما تقاضا مندم که راهم را ادامه بدهید. من به شما که ادامه دهنده راهم باشید رضایت دارم . آن هم در تمامی جنبههای زندگی. برادران و خواهران گرامی از مسائل جزئی دنیایی که باعث ناراحتی و درد اعصاب میشود جداً پرهیز نمائید و خود را خالص نمائید.
کد خبر: ۳۹۰۲۴۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۰۶
مجید سماواتیان از روزی که به جبهه رفت تا لحظه ی وصال به معبودش از جبهه و جهاد در راه خدا جدا نشد.هرجا نیاز به جانبازی و ایثار جان بود اولین نفری بود که حضور داشت. ماموریت سازمانی او آموزش نیروهای پاسدار و بسیجی بود اما از هر فرصتی برای حضور در خط مقدم جبهه و عملیات استفاده می کرد.
کد خبر: ۳۹۰۲۴۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۰۶
در طول مدت حضورش در جبهه ها مسئولیتهایی را پذیرفت که آخرین سمتش فرماندهي گردان 154 حضرت علي اکبر(ع) از تيپ انصارالحسين (ع) بود. سيد حسين سماواتي پس از حضور مؤثر در عمليات و مراحل حساس دفاع مقدس سرانجام در عمليات والفجر 2 در تاريخ 1362/5/4 به درجه شهادت نائل شد.
کد خبر: ۳۹۰۱۱۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۰۳
جدا شدن سیدحسین از تهران سخت بود, برای اینکه او را از کانون مبارزات مردمی بر علیه حکومت ستمگر شاه جدا می کرد,اما از طرفی حضور در همدان این فرصت را برایش به وجود آورد که با همکاری دوستانش اقدامات خوبی را برای ضربه زدن به پایه های حکومت پهلوی در این شهر انجام دهند.او آخرين سال تحصيل در دوره متوسطه را طي ميکرد که آتش قيام مردم ایران بر علیه حکومت پهلوی به نهايت خود رسيد.
کد خبر: ۳۸۹۹۵۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۰۱
در طول مدت حضورش در جبهه ها مسئولیتهایی را پذیرفت که آخرین سمتش فرماندهي گردان 154 حضرت علي اکبر(ع) از تيپ انصارالحسين (ع) بود. سيد حسين سماواتي پس از حضور مؤثر در عمليات و مراحل حساس دفاع مقدس سرانجام در عمليات والفجر 2 در تاريخ 1362/5/4 به درجه شهادت نائل شد.
کد خبر: ۳۸۹۹۵۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۰۱
عملیات تنگ کورک بود و عراقی ها به ما پاتک زده بودند. وقتی توپ در آن ارتفاعات بلند به صخره ای اصابت می کرد ، سنگ ها خرد می شدند و به اطراف و سر و سینه بچه ها برخورد می کرد.
کد خبر: ۳۸۹۹۵۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۰۱
من يک بسيجي هستم
من نمي دانستم حسين فرمانده است. مي گفتم: حسين تو توي جبهه چکار مي کني؟مي گفت: من يک بسيجي هستم . می گفت : مردم به ما احتياج دارند و اگر ما نرويم، آن وقت ، مي آيند اينجا مي ريزند و همدان را مي گيرند. يک وقت هايي دير مي آمد ، مي گفتم: اصلا نمي خوام بري. مي گفت: مادر چه گفتي به من؟ می گفتم : هيچ ، من دلم براي تو تنگ شده. مي گفت: نه ، هر وقت دلت تنگ شد ، من زود مي آیم و نگویي يک وقت نرو! مي گفتم: نه ، نمي گویم نرو ، آخر من هم مادر هستم و مي خوام تو را ببينم.
کد خبر: ۳۸۹۹۵۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۰۱
ن با آگاهي تمام و با رضايت و ميل خود به جبهه آمدم و اين لباس را بر تن پوشيدم و از برادران و خواهران ميخواهم كه راه شهدا كه همان راه انبياء و امام است را طي كنند
کد خبر: ۳۸۹۹۵۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۰۱
با آغاز جنگ تحمیلی او در مقدم ترين خطوط جبهه ها حضور یافت وجسم خود را به ورطه بلا انداخت تا زره ای از خاک مقدس ایران به دست دشمنان نیفتد. حسين از آغاز جنگ در جبهه ها حضور داشت .او با اینکه فرمانده بود اما همیشه در پیشا پیش نیروهایش حضور داشت وهرگاه در موقعیت خطرناکی قرار می گرفتند او قبل از همه در معرکه وارد می شد.از فرماندهان فعال وقابل اعتماد سپاه بود.
کد خبر: ۳۸۹۹۵۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۰۱
سرانجام بهرام مبارکی در آخرین روزهای جنگ تحمیلی، مجوز حضور خود در عرش الهی را در حالی دریافت نمود که در عملیات مرصاد با سمت فرماندهی گردان 154به همراه دیگر رزمندگان اسلام, غرب ایران را به جهنمی از آتش و دود برای منافقین ضد مردم و دین خدا مبدل ساخته بود.
کد خبر: ۳۸۹۸۰۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۵/۲۸
رسیدیم پشت خاکریز دیگه خیلی وضع خراب شده بود. شهید و مجروح بود که افتاده بودند روی زمین. ما فرصت نمی کردیم حداقل اینارو از جاده بکشیم کنار که ماشین یا تانک میاد از روشون رد نشن. وضع خیلی ناجور بود. یه دفعه آقای گنجی آمد و داد زد: تخریبچی تخریبچی. جواب دادم بله؟. گفت: دوتا تون بیایید با این بچه ها برید اونور خاکریز. گفتم باقر تو با حسین برید. وقتی من این حرفو زدم حسین انگار داشت پرواز میکرد انگار به یه مهمونی بزرگ میرفت خیلی خوشحال شد.
کد خبر: ۳۸۹۶۶۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۵/۲۵