در گفتگویی با نوید شاهد قزوین بیان شد؛
«با شنیدن شهادت پسرم، زبانم بند آمد و نتوانستم حرف بزنم، پاهایم بیحس شد و دیگر توان ایستادن نداشتم، زمین نشستم. بعد از اینکه حالم کمی بهتر شد کارمند بیمارستان به من گفت بیا با هم برویم جنازه پسرت را نشانت بدهم. 35 جنازه در سردخانه به من نشان داد که برخی جنازهها از زیر زنجیرهای تانک رد شده بود تا اینکه پیکر پسرم را دیدم. پیراهن خودم تنش بود، تیری در سمت چپ جیب پیراهنش اصابت کرده و با چفیه بسته شده بود و پوتینهایش هم در پایش بود. اشک از چشمانم سرازیر شد و در این فکر بودم که چگونه این خبر را به مادرش بدهم ...» آنچه میخوانید ناگفتههای پدر شهید «ناصر بهرامی» از فرزندش است که تقدیم حضورتان میشود.