خاطرات شهدا - صفحه 119

خاطرات شهدا

انتقام کودک سه ساله سوریه ای

همسر شهید "جلیل خادمی" در خاطره ای می گوید: «سوریه نا آرام شده بود. همه جنگ و خونریزی بود. اخبار را از تلوزیون یا اینترنت مرتب دنبال می کرد. من از کارهایش سر در نمی آوردم....» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

نفس مسیحایی

یکی از همرزمان شهید "مهدی ظل انوار" در خاطره ای می گوید: «اوایل جنگ بود. حساب همه چیز، حتی فشنگ هایمان را داشتیم. در آن مدتی که نزدیکی روستای «فارسیات» بودم. مسلسل های دشمن، مدام زنجیری از گلوله های مذاب را بر سر و رویمان می ریختند....» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

نون مثل نارنجک

نوید شاهد فارس - در خاطره ای از زبان شهید "مهدی زارع" روایت شده است: «من در شیاری نشسته بودم و فرار عراقی ها را تماشا می کردم. وقتی به مرخصی آمدم. از من در مورد آن روز و آن تصاویر پرسیدند...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید عسکر زمانی «13»

قبولی در دانشگاه امام حسین(ع)

شهید «عسکر زمانی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «خبردار شده‌ام که افسری قبول شده‌ام و باید شنبه ساعت 8 شیراز باشم که به همین خاطر باید چند لحظه‌ای تکاور بشوم...» متن خاطره سیزدهم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

چشمم که به بدنش افتاد جا خوردم!

نوید شاهد- «چشمم که به بدنش افتاد جا خوردم. پر از جای زخم و ترکش بود. خودم تا آن موقع زخمی نشده بودم. خجالت کشیدم ...» ادامه این خاطره را از زبان همرزم شهید "سید علی‌اکبر حاج سیدجوادی" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

به دنبال اسب بی سوار

یکی از همرزمان شهید "مهدی ظل انوار" در خاطره ای می گوید: «خیابان از جمعیت موج می زد. عَلم های سیاه بر سر در خانه ها، مغازه ها وتیرهای برق آویخته بود. آفتاب، خار بوته های داغش را بر سر جمعیت می کوبید...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

پرواز به سوی مقصد نهایی

نوید شاهد - یکی از دوستان شهيد "غلامعباس رنجبر" در خاطره‌ای می‌گوید: «بعد از اینکه کارهای قانونی رفتنش را انجام داد، با بورسیه‌ای که داشت، راهی آمریکا شد. از آنجا بدش می‌آمد و نفرت داشت، چراکه بدبختی‌های کشورش را از آنجا می‌دانست.» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

شهید "مصطفی حق‌شناس"، حلال اختلافات بود

نوید شاهد - «او به بچه‌های انقلابی انجمن اسلامی می‌گفت: الان زمان آن نیست که با هم درگیر شویم و هر کسی ساز ناکوک بزند، انقلاب اسلامی به ثمر نشسته است. ما باید اهداف و آرمان‌های انقلاب را پیگیری کنیم.» ادامه این خاطره از زبان دوست شهید «مصطفی حق‌شناس» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

"دیپلم شهادت" و "بوسه بر گلو" / دو خاطره از شهید "حیدر بارانیان"

نوید شاهد - شهید "حیدر بارانیان" از شهدای والامقام بندر لنگه، بيستم خرداد 1364 هنگام درگيري با گروه‌هاي ضدانقلاب در بانه بر اثر اصابت تركش خمپاره به سرش به شهادت رسید. به مناسبت سالگرد شهادت ایشان دو خاطره از زبان مادر این شهید بزرگوار برای علاقه مندان منتشر می گردد.

شهیدی که با پیامک وصیت کرد

نوید شاهد - همسر شهید "مهدی خراسانی" نقل می‌کند: «با آخرین پیامک‌هایش وصیتش را هم می‌کرد و من ناباورانه آنها را می‌خواندم...» نوید شاهد سمنان به مناسبت سالگرد شهادت شهید "مهدی خراسانی" در دو بخش خاطراتی از این شهید والامقام را برای علاقمندان منتشر می‌کند که توجه شما را به بخش دوم این خاطرات به نقل از همسر شهید جلب می‌کنیم.

پس از شهادتش، با هم به مکه رفتیم

نوید شاهد - مادر شهید "علی اصغر اعوانی" از طواف خانه خدا می‌گوید: «همراه موج جمعیت دور خانه خدا طواف می‌کردیم. در یک لحظه علی‌اصغر را دیدم. چند قدم جلوتر از من طواف می‌کرد. دهانم از تعجب وا مانده بود. خواستم صدایش بزنم اما در یک لحظه غیبش زد. ظهر وقتی برای ناهار دور هم جمع شدیم، همسرم گفت...» نوید شاهد سمنان توجه شما را به مطالعه جزئیات این خاطره دعوت می‌کند.

شير بيشه‌های زله زرد

نوید شاهد - سردار شهيد "صفر خوشروان" عشاير زاده پاك طينت و مردي خاكي تر از زمين بود كه به دليل شجاعت و دلاوري هاي بسيار در مقابله با دشمن بعثي به شير بيشه هاي زله زرد شهرت يافت. در ادامه زندگی‌نامه او را می‌خوانید:

فیلم | امضای نامه شهادت توسط مادر!

نوید شاهد - خواهر شهید "ابوالفضل سالمکار" در مصاحبه‌ای به بیان خاطره‌ای از امضای نامه شهادت برادرش توسط مادر شهید پرداخته که شما را به تماشای قسمتی از فیلم این مصاحبه دعوت می‌کنیم.

خاطره‌ای از جنس گلدان

نوید شاهد - دوست شهید "مهدی خراسانی" نقل می کند: «قبل از اینکه بچه‌ها به مأموریت بروند دور هم جمع شده‌ بودیم. به شوخی گفتم: دو نفر از بچه‌ها رفتند به مأموریت. شما هم می‌خواهین برین؟ این گلدون‌ها رو به اسم خودتون بنویسین. اومد و رفتیم برنگشتین؛ اینها یادگاری از شما بمونه پیشمون. یکی یکی آمدند و روی گلدان‌ها اسمشان را نوشتند: شنایی، خراسانی و ...» نوید شاهد سمنان به مناسبت سالگرد شهادت شهید "مهدی خراسانی" در دو بخش خاطراتی از این شهید والامقام را برای علاقمندان منتشر می‌کند که توجه شما را به بخش نخست این خاطرات جلب می‌کنیم.

ای وای ناصرمو کشتن!

نوید شاهد - «یهو دیدم گوشی تلفن از دست عزیز افتاد و بلند گفت: «ای وای ناصرمو کشتن!» دیگه نفهمیدم چطور بیمارستان رسیدیم. وقتی رسیدیم تقریبا همه جای بدنش شکسته بود و آتل بسته بودند ...» ادامه این خاطره از سردار گمنام دانشجوی شهید «سید ناصر سیاهپوش» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

داستانی به قلم شهيد "خانعلی باقری" | عصرانه تلخ

شهيد "خانعلی باقری" مرداد سال 1333 در آبادان به دنيا آمد. او در دفتر خود می‌نویسد: «صبح پس از بيدار شدن با دلواپسي به کابوسي که ديده بودم فکر مي کردم. نمي دانستم تعبيرش چيست؟!...» متن کامل داستان این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.

خاطره خودنوشت شهيد "خانعلی باقری" | يک روز در بازار

شهيد "خانعلی باقری" مرداد سال 1333 در آبادان به دنيا آمد. او در دفتر خاطرات خود می نویسد: «صبح یک روز مه آلود از خواب برخواستم. جنب و جوش سريعي بين همشهريان خود ديدم. همه هدفي داشتند. هدف براي زندگي و هر روزشان يک زندگي جدید...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.

با شنیدن آزادسازی خرمشهر، زدم زیر گریه!

«با شنیدن آزادسازی خرمشهر، پزشکان، پرستاران، خدمه و حتی مجروحان همه به سجده افتادند و از روی شعف، خوشحالی و حس غرور اشک ریختند. من نیز فراموش کردم که دو شب است نخوابیده‌ام و زدم زیر گریه ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات «محبوبه ربانی‌ها» از زنان امدادگر استان قزوین در دوران هشت سال دفاع مقدس است که تقدیم حضورتان می‌شود.

خاطرات خودنوشت شهید "مهدی بزلی"| عهدی که وفا شد

از شهید "مهدی بزلی" نقل شده است: «زمانی که تصمیم به جبهه رفتن را می گیرد با مخالفت خانواده روبرو می شود و خانواده به شرط اینکه ازدواج کند می‌تواند به جبهه برود. مهدی تصمیم می‌گیرد ازدواج کند و از این طریق به جبهه برود.» در ادامه خاطره خواندنی از شهید را می‌خوانید.

مناجات حاج حسین خرازی از زبان شهید "شنایی"

پدر شهید "سیدعلی اصغر شنایی" می گوید: «مشغول خواندن کتاب خاطرات شهدا بودم. کنارم نشست و گفت: بابا! چه کار می کنی؟ گفتم: مشغول خواندن خاطرات شهدا هستم. گفت: بابا! می‌دانی حاج حسین خرازی چطور شهید شده؟ گفتم: کم و بیش. گفت: او در مناجات نماز شبش گفته...» نوید شاهد سمنان شما را به مطالعه جزئیات این خاطره دعوت می کند.
طراحی و تولید: ایران سامانه