نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات شهدا
روایت محمد حسین طالبیان از پدر شهیدش محمد طالبیان/قسمت هفتم
گفت که بیاوریدم پایین. آوردنش پایین و گفتند که خوب چه می‌خواهی بگویی؟ گفت: ای بابا داشتید خفه ام می کردید که. صدای خنده همه آن کتک خورده ها و مامورها در ماشین پیچیده بود.
کد خبر: ۴۶۱۴۲۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۲۶

روایت محمد حسین طالبیان از پدر شهیدش محمد طالبیان/قسمت ششم
از شدت درد بیهوش شدم، وقتی به هوش آمدم چشم هایم را در اتاقی تنگ و تاریک باز کردم. در حال دعا و نیایش به خواب رفتم. پدرم را در خواب دیدم. مرا در آغوش کشید و گفت: پسرم مقاومت کن این دوره هم با همه سختی هایش می گذرد.
کد خبر: ۴۶۱۴۲۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۲۴

روایت محمد حسین طالبیان از پدر شهیدش محمد طالبیان/قسمت چهارم
پدرم دوباره پاسخ داد: غیر مستقیم، بله! شما ما را مجبور به این کار کرده اید. صبح ها وقتی که قصابی می رفتم که گوشت بخرم؛ وقتی که دور میدان مجسمه عمله ها را می دیدم که بی صبرانه منتظر رفتن به سر کار هستند؛ وقتی که میدیدم گروه گروه کارگر و عمله بیکار تا ظهر یا عصر می ماندند! خون ام به جوش می آمد و تاب و برایم نمی ماند.
کد خبر: ۴۶۱۴۲۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۲۲

روایت محمد حسین طالبیان از پدر شهیدش محمد طالبیان/قسمت سوم
طرف حسابی خجالت کشید و فهمید که این طرف از آن بیدها نیست که با این بادها بلرزد و خیلی زودتر از آنچه فکر می کرده، لو رفته و با آدم ساده ای طرف نیست. با آن که او را با تخت به اتاق آورده بودند، بلند شد و با پای خودش از اتاق بیرون رفت!
کد خبر: ۴۶۱۴۱۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۲۱

روایت محمد حسین طالبیان از پدر شهیدش محمد طالبیان/قسمت دوم
1- هر حرکت و سکون به یاد خدا و برای خدا باشد. 2- نماز در اول وقت خوانده شود. 3- نماز به جماعت خوانده شود. 4- در هفته یک روز روزه گرفته شود.
کد خبر: ۴۶۱۴۱۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۲۰

خاطرات خود نوشت معلم شهید محمد طالبیان
من دبیر او بوده ام؛ اما در راه که میدیدمش، به او سلام می کردم. حالا خیلی خوشحالم که برادرش به این دبیرستان آمده. سعی کن مثل برادرت باشی.
کد خبر: ۴۶۱۳۹۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۱۹

"زهرا کرد زنگنه" شیرزنی از ایل بختیاری و مادر شهید مدافع حرم "رضا عادلی" است که در گفتگو با نوید شاهد از پسر تازه دامادش می گوید. شهیدی که تاریخ عقد و شهادتش یکی شد. شما را به خواندن این گفتگوی صمیمی دعوت می کنیم.
کد خبر: ۴۶۱۳۴۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۱۶

خاطره خودنوشت شهيد شرفی «4»
شهيد جليل شرفی در دفتر خاطراتش می نویسد: با صداي غرش توپ خانه از خواب بيدار شديم ساعت حدود يک ربع به چهار بود .بعد از نماز و دعا کم کم صداي هلي کوپتر هائي که مجروحين را منتقل مي کردند،به گوش مي رسيد. مجروحين تقريباً زياد نبودند هر چند که مي گفتند دشمن متوجه حمله شده بود و بالطبع مجروح زيادتري مي بايست مي گرفت...
کد خبر: ۴۶۱۲۶۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۱۶

به‌روایت و قلمِ شهید «حسین رفیعی‌سیر»
شهید حسین رفیعی‌سیر در خاطراتش چنین می‌نویسد: رزمندگان عاشق شهادت داوطلبانه برای بازکردن معبر هجوم برده بودند، همه آنها خط‌شکن‌های داوطلب شهادت بودند.
کد خبر: ۴۶۱۲۴۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۱۵

خاطره ای از شهید کاظم صادقپور
خوب در خاطرم است لحظه آخر که می خواست از درب خانه خارج شود دوباره برگشت و با نگاه غریبی به تمام خانه نگاه کرد. گویا به او الهام شده بود که دیگر برگشتنی در کار نیست. ما هم تا سر جاده روستا دنبال او رفتیم صورتش را بوسیدم او رفت و شهید شد.
کد خبر: ۴۶۰۹۵۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۱۲

خاطرات خود نوشت معلم شهید محمد طالبیان
شهید محمد طالبیان از آن قسم شهدای فرهنگی و اعتقادی بود که بخش بخش زندگی اش دارای نکته های آموزنده بخصوص برای نسل جوان است. این معلم و شهردار شهید علاوه بر خصوصیات بارز و قابل تامل اعتقادی، اخلاقی و رفتاری، منشاء اقدامات تاثیرگذار فراوانی در جریان پیروزی انقلاب، دوران دفاع مقدس، تربیت اسلامی نسل جوان و پایه گذار حرکت های ماندگار در تاریخ ایران اسلامی در عصر حاضر بود. همراه با شما خوانندگان گرامی بخش هایی از زندگی ارزشمند این شهید والامقام را به ترتیب و در قسمت های مختلف مرور خواهیم کرد.
کد خبر: ۴۶۰۸۷۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۱۲

خاطره شهيد "رمضانعلي آمدي" به روایت مادر شهید
مادر شهید آمدی، پس از شهادت پسرش را در خواب شاد و بشاش می بیند و از او می خواهد بچرخد تا یک دل سیر قد و بالای فرزند ورزشکارش را ببیند.
کد خبر: ۴۶۰۸۶۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۱۱

خاطره ای از شهيد برفعلي رمضانلی؛
مادر از شفای پسر نقل می کند: 15يا16ساله بود. پدرش موتوري برايش خريد که پس از مدتی تصادف کرد. ضربه سختي به سرش وارد شده بود. سراسيمه خود را به بيمارستان رساندم. او بی هوش بود و چه شيون هایی که سر دادم و در درگاه خدا التماس کردم و به حضرت قاسم (ع) متوسل شدم. گفتم بچه ام را باز از تو مي خواهم...
کد خبر: ۴۶۰۸۵۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۱۱

خاطره ای از شهید کربلای شلمچه
شهید بخت سفید پس از نجات هم رزم خود و منهدم کردن چندین تانک و به هلاکت رساندن دشمن، از فرط تشنگی در زیر گرمای سوزان شلمچه به شهادت رسید!
کد خبر: ۴۶۰۷۷۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۰۹

مروری بر خاطرات سردار شهید نوروز ایمانی نسب در سالگرد شهادتش
با یک دنیا حسرت سخن خودرا اینچنین بیان داشت: ما در جبهه ها و مبارزاتمان کوتاهی کردیم، لذا امام مجبور شد جام زهر را بنوشد. اگر ما همه مردم و رزمندگان و .... یکدست و مجدانه تلاش می کردیم و با دشمن قوی تر برخورد می کردیم امام جام زهر را نمی نوشید
کد خبر: ۴۶۰۳۳۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۰۵

خاطره ای از شهید "احمد احمدزاده سارمی"
از دوست شهید نقل است که ایشان به همراه جمعی از دوستان، در ماه محرم یکی از سال ها با چادر مشکی مادرانشان برای عذاداری امام حسین(ع)، در خرابه ای خیمه به پا کردند.
کد خبر: ۴۶۰۲۷۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۰۵

سرور وقتي که به خط رسيد احساس کرد به خدا خيلي نزديک تر است.
کد خبر: ۴۵۹۷۸۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۲۹

امروز سه شنبه یکم دی ماه سال 66 پس از صرف شام به ما اطلاع دادند که ساعت هفت شب به مسجد برای دعای توسل برویم که ما هم رفتیم مسجد سنگر زیر زمین بود و وسعت زیادی داشت و بصورت حسینیه بود.
کد خبر: ۴۵۹۴۲۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۲۳

شهدای یگان ویژه،
برادرم علی، هیچ وقت در انجام واجبات دینی تنبلی و کسالت از خود نشان نمی داد و مقید بود به انجام احکام واجب دین بود. هیچ وقت اعمال حرام انجام نداده و کارهایی که خلاف شرع و احکام دین بود را نفی می کرد
کد خبر: ۴۵۹۳۸۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۲۳

خاطرات شهید مفقود الپیکر؛ "سیدمحمدرضا آقا میری" به نقل از مادر ایشان
شهید آقامیری قبل از شهادت خواب دیده بود که سواری بر اسب آمده است؛ به دنبال اسب می دود، ولی آن آقا به او می گوید که 2 روز دیگر نوبت تو هم می شود است و همان طور هم شد و بعد از 2 روز به شهادت رسید.
کد خبر: ۴۵۹۲۸۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۲۰