سردار شهید حمید هاشمی به روایت خانواده و دوستان بر گرفته از کتاب "نوجوان پنجاه ساله"
حمید با گروهش از طرفی و شهید کیانیان هم با دوستانش از طرفی، حمید و شهید کیانیان همیشه دائم الوضو بودند. اصلا دروغ نمی گفتند و بسیار مراقب بودند حق کسی ضایع نشود. در ایام تبلیغات حمید به بچه ها آموزش میداد کجاها و چگونه عکس و پوستر بچسبانند.
کد خبر: ۴۴۵۱۳۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۰۸
در زمینه ی مسائل اجتماعی و مسائل نسل جوان، اندیشه ی والا و نظر شایسته ای داشت، به عنوان نمونه نقل می کنند که او هیچ انسانی را منحرف نمی دانست و می گفت: هر چه نقص است از ماست و این ماییم که باید افراد را جذب کنیم و طبق این فکر عمل می کرد و موفقیت هایی نیز به دست آورده بود.
کد خبر: ۴۴۵۱۲۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۰۵
سردار شهید حمید هاشمی به روایت خانواده و دوستان بر گرفته از کتاب "نوجوان پنجاه ساله"
ما در بسیج، در جاهای حساس، مانند دبیرستان و خیابانهای اصلی، با بچه ها ایست و بازرسی داشتیم. حمید سردسته ی گروه بود. گاهی وقتها رزم شب داشتیم و در اطراف دبیرستان پاس و گشت می گذاشتیم و این برای مراقبت از دبیرستان بود. حمید در آنجا با دوستان گرم می گرفت و با آنها شوخی می کرد تا خسته نشوند. ما در انجمن و بسیج تقسیم کار کرده بودیم. بعضی ها که سابقه ی نظامی داشتند، عملیات نظامی را به عهده گرفته بودند و بقیه پشتیبانی و آماده سازی و تدارکات و ... را به عهده می گرفتند.
کد خبر: ۴۴۵۰۳۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۰۲
سردار شهید حمید هاشمی به روایت خانواده و دوستان بر گرفته از کتاب "نوجوان پنجاه ساله"
شب که میشد از طرف بسیج، شام ساده ای می خوردیم و ساعت ده شروع می کردیم به خواندن دعای کمیل. خود حمید مراسم دعای کمیل را اجرا می کرد و می خواند. بچه های انجمن و بسیج و... از بیرون شرکت می کردند. حمید مسئولیت برگزاریش را به عهده داشت و خودش شروع کرد به خواندن. چنان شور و حالی داشت که همه را منقلب کرد.
کد خبر: ۴۴۵۰۳۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۰۳
خاکریز خاطره «9»
پدر شهید هاشم اعتمادی در خاطره ای می گوید: «ماه محرم بود فرشاد 7 ساله بود خواهر و برادرش رو جمع کرده بود توی حیاط و براشون نوحه می خوند و اونا سینه می زدند. خودش هم سینه می زد و اشک می ریخت به حدی که بازوهاش می لرزید...» خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد دنبال کنید.
کد خبر: ۴۴۴۷۸۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۲۶
روزها و ساعت ها مي گذشت تا اينکه يک گروهي تشکيل داديم به نام ضربت تيپ 3 و مي رفتيم در قلب دشمن و ضربات محکمي به دشمن مي زديم و بر مي گشتيم و جز اين هم چاره اي نبود،
کد خبر: ۴۴۴۷۵۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۲۶
در خاطرهای از «شهیده شهناز حاجی شاه» میخوانیم، دختر غیرمسلمانی به خاطر دوستی با شهناز، مسلمان شد.
کد خبر: ۴۴۴۷۲۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۲۶
خاطراتی از شهید « جمشید شمس الدينيپور»؛
جمشید در خواب دیده بود: مادرجان ! امشب آقا امام زمان «عج» را خواب دیدم . اجازه دهید که یکی از پسرانتان در راه اسلام و دفاع از انقلاب ، شهید شود .
کد خبر: ۴۴۴۷۱۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۲۵
خاطرهای از «شهید علی اکبر ریوندی» در کتاب سیره شهدای دفاع مقدس، بیان شده که حس همنوعدوستی این شهید را حکایت میکند.
کد خبر: ۴۴۴۶۹۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۲۵
خاطرهای از «شهید یدالله کلهر» در کتاب سیره شهدای دفاع مقدس، بیان شده که حس کمک به فقرا و همنوعدوستی این شهید را حکایت میکند.
کد خبر: ۴۴۴۶۹۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۲۵
شهادت 25 آذر؛
شهید حمید ملایی شبانکاره در خاطره روز نوشت خود می نویسد: ساعت يک بعد از ظهر بود که به ناگهان در پادگان غوغايي شد راديو خبر از پيروزي بزرگ رزمندگان اسلام از جنوب مي داد خبر از آزادي بستان و رسيدن رزمندگان اسلام به مرز . بچه ها از خوشحالي سر از پا نمي شناختند همه به طرف ستاد رفتند و با شعارهاي تند از مسئولين مي خواستند ...
کد خبر: ۴۴۴۶۸۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۲۵
خاطرات دانش آموز غلامرضا گرزین/
یک روز غلامرضا نزد من آمد و گفت: مادر جان من می خواهم به جبهه بروم. به او گفتم: پسرم کتاب های سال آخر دبیرستان را گرفته ای پس درست را ادامه بده.
کد خبر: ۴۴۴۶۶۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۲۵
خاطرتی از شهید «رضا قندالی»؛
خاطراتی از شوخ طبعی شهید «رضا قندالی» از زبان دوستان و خانوادهاش بیان شده است که در کتاب سیره شهدای دفاع مقدس میخوانیم.
کد خبر: ۴۴۴۶۴۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۲۴
منتخبی از کتاب خاطرات شهدا؛
خاطرهای از شهید «سیّد هاشم آراسته» نقل شده است که از روزی که رزمندگان روبروی تانکهای عراقی قرار میگیرند و سیّدهاشم تیر میخورد حکایت میکند.
کد خبر: ۴۴۴۶۴۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۲۴
سردار شهید حمید هاشمی به روایت خانواده و دوستان بر گرفته از کتاب "نوجوان پنجاه ساله"
حمید بسیار خندان و شوخ طبع بود. بسیار فعال و تودل برو. بچه ها رهبری کاریزماتیک و قلبی حمید را پذیرفته بودند. هیچ وقت ندیدم که حمید مستقیما کسی را امر و نهی کند. آن قدر با بچه ها رفيق بود که همه را با رفاقتش مجبور به کار مورد نظرش می کرد.
کد خبر: ۴۴۴۵۵۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۰۱
سردار شهید حمید هاشمی به روایت خانواده و دوستان بر گرفته از کتاب "نوجوان پنجاه ساله"
خلاصه برای بچه ها کلاس تقویتی گذاشتند. همیشه می گفت: ما هدفمان از تشکیل انجمن اسلامی این نیست که بنشینیم و نگاه کنیم. این است که بیاییم بچه های دبیرستان را که درسشان ضعیف است جمع کرده و باعث پیشرفت درسیشان شویم.
کد خبر: ۴۴۴۵۵۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۲۸
سردار شهید حمید هاشمی به روایت خانواده و دوستان بر گرفته از کتاب نوجوان پنجاه ساله
از لحاظ روحیات، دانش آموزی بسیار پرتلاش و در عین حال کم توقع بود. هیچ انتظاری از کسی نداشت. بعضی وقت ها به شوخی می گفتم: حمید جان، زحمت بکش و رخت خوابت را بیاور همین جا و تو مدرسه بخواب! همیشه با لبخند می گفت: ای بابا، ان شاء الله که این کارها فقط برای رضای خداست. عملا در زندگی اش دیدم که برای رضای خدا کار می کند.
کد خبر: ۴۴۴۵۵۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۲۷
سردار شهید حمید هاشمی به روایت خانواده و دوستان بر گرفته از کتاب نوجوان پنجاه ساله
حمید از لحاظ خودسازی به درجه بالایی رسیده بود. اهل نماز شب بود. یک شب متوجه شدم مشغول خواندن نماز شب است. به شدت اشک می ریخت و به فکر فرو رفته بود. وقتی مرا دید گفت: مادر جان من راضی نیستم تا زمانی که زنده ام به کسی بگویی چه دیده ای.
کد خبر: ۴۴۴۵۵۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۲۵
زندگینامه و خاطرات سردار شهید حمید هاشمی در کتاب نوجوان پنجاه ساله
حمید عزیز، سال ها از رفتنت و به خاک سپردنت گذشت. در این سال ها، ما حسرت ها خورده ایم و بر سر مزارت، بارها و بارها گریسته ایم. حمید از جان عزیز تر، می دانم الان در کسوت یک جوان رعنا در آسمان هستی. فرشته ها تو را خوب می شناسند. می دانند باید به تو غبطه بخورند. آخر تو نامدار آسمان هستی.
کد خبر: ۴۴۴۵۴۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۲۴
معرفی کتاب
بمبی درکابین کتابی است که به شرح خاطرات و زندگینامه شهید سرلشکر خلبان عباس دوران می پردازد. این کتاب دارای بخشهایی ازجمله «زندگینامه»، «ابلاغ مأموریت»، «آخرین شب»، «لحظات پر اضطراب»، «تحلیلی بر عملیات استشهادی شهید عباس دوران» و ... می باشد.
کد خبر: ۴۴۴۴۹۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۲۲