کتابخانه تخصصی ایثار و شهادت - صفحه 4

کتابخانه تخصصی ایثار و شهادت
نویسندگان:سمیرا ثباتی مقدم - مجتبی ترحمی - آرزو ایمانی - فاطمه نورزیان- طیبه جعفری

معرفی کتاب «شش داستان»؛ داستان هایی با موضوع ایثار و شهادت

تلاش می کنم تا از میان جمعیت خودم را به خانه برسانم . از دیدن دیوار خراب شده خانه و سقف ریخته شده بیشتر وحشت می کنم . با صدای بلند مامانم را صدا می زنم : « مامان ! مامان ! کجایی مامان ؟ » می خواهم بروم توی خانه که آقای حسینی دستم را می گیرد : « کجا می ری محسن ؟ صبر کن ! » . با گریه می گویم :
مولف محمد اطهری

معرفی کتاب «شبیه طلوع»؛ خاطرات خود نوشت جانباز محمد اطهری

لحظات پاياني دوره است، بچه­ها از اين فرصت استفاده كرده و با دوستان هم‌دوره خداحافظی مي­كنند. يكي صورت به صورت دوست هم­دوره­اش گذاشته و در گوشش چيزي نجوا مي­كند. يكي به ديگري نشانی می‌دهد و می‌گوید: «یادت نره؛ حتما نامه بنویس. رسیدی منطقه؛ عکس بفرست...»‌ يكي هم دست در گردن دوستش انداخته و نمي­تواند به سادگي از او جدا شود.
شهید سید حسن شاهچراغی

معرفی کتاب «سیمای سیر و سفر »؛ یادمان شهید سید حسن شاهچراغی

شاهچراغی سربازی فداکار بود برای حفظ ارزشهای اصیل اسلامی و در عین حال دارای برخورد کریمانه و سعه صدر بود که درخور یک مجاهد بزرگ اسلامی است. آن روز کیهان یکپارچه می گریست. در و دیوار، زمین و آسمان، مرد و زن، کارگر و کارمند، اهل قلم و اهل قدم، کسبه محل و همه مردم اشک می ریختند
مولف علی رضا عالمی

معرفی کتاب «سفیر بهشت »؛ یادمان حجت الاسلام و المسلمین شهید محمد خونجگری

هر گاه بر سر سفره های می نشستیم ، در موقع صرف غذا حدیث شریف حضرت علی (ع) را متذکر می شد که «اگر میل به غذا دارید غذا بخورید و تا میل دارید دست از غذا بکشید و اگر میل به غذا ندارید ، غذا نخورید » خود او هم خیلی مقید به عمل کردن بود.
خاطراتی از شهید رضا عامری

معرفی کتاب «سفر بیست و پنجم »؛ خاطراتی از شهید رضا عامری

دلم مي‌خواست باز هم بمونيم. هر چه اصرار كردم يكي دو روز ديگه بمونيم، گفت: « تومي‌خواي بموني بمون! من بايد پنجم كهن‌آباد باشم. عروسي خواهرمه! ».

«سردار کوهستان »؛ خاطراتی از شهید مرتضی شادلو

کتاب «سردار کوهستان» به قلم بنیامین شکوه‌فر، خاطرات سردار شهید مرتضی شادلو است.
نویسنده یار محمد عرب عامری

معرفی کتاب «سرباز وطن»؛ خاطراتی از شهید عطاالله ریاضی

بايد با شوهرت بسازي و خوب زندگي كني! اگه با هم نسازين و بخواين دعوا راه بيندازين، اميد نداشته باش كه من با زنم دعوا و بدرفتاري كنم! من زنم رو دوست دارم و به هيچ قيمتي هم حاضر نيستم كه به خاطر ديگران باهاش اوقات تلخي كنم. حواست رو جمع كن، سعي كن زندگي شيريني داشته باشي.
نویسنده محمد مهدی عبدالله زاده

معرفی کتاب «سخت تر از فولاد»؛ خاطراتی از برادران شهید علی، اسدالله، محمدرضا و جانباز عبدالله مومنی

آن‌سال‌ها شب‌نشینی رفتن رسم بود؛ مخصوصاً زمستان‌ها. تا دیروقت هم طول می‌‌کشید. علی پنج شش ساله بود. او روي کول من بود و رضا روي کول بابا. زمین پوشیده از برف و یخ‌زده بود. باد سردی می‌‌وزید. برای همین یک کت انداخته بودم روی سرش. چند قدم که از خانه‌ي عمه دور شدیم، گفت:«آبجی خسته شدی!». - عیب نداره! راحت باش سرت رو بگذار روي دوشم! - ای‌کاش خونه‌ي ما همین بغل بود. دلم برات می‌‌سوزه. داری هِن هِن می‌‌کنی
نویسنده عباس خواجه شاهکویی

معرفی کتاب «ستاره ها بیدارند»؛ خاطرات جانباز قربانعلی خواجه مظفری از شهادت دو پسرش ابراهیم و حسن خواجه مظفری

نزدیک ظهر زنگ در به صدا درآمد. فوری بیل را انداخت زمین و رفت سمت در. در را باز کرد. یک روحانی و یک پاسدار و یک نفر دیگر پشت در بودند. دلش ریخت پایین. می‌رفت که چهره‌اش تغییر کند اما خیلی زود به خود آمد و به اعصاب خود مسلط شد. سلام کرد. روحانی پرسید:«منزل آقای خواجه‌مظفری؟».
نویسنده سر کار خانم زهرا حدادی

معرفی کتاب «سایه های سرو»؛ خاطراتی از شهید رضا میرزاخانی

همان‌شب رضا به خوابم آمد. ديدم با من حرف نمی‌‌زند. نگاهی به سکة روی پيش‌بخاری کرد و رفت. صبح سکه را داديم بيرون تا شهيد از ما راضی شود. از اول گفته بوديم:«برای رضای خدا شهيد داديم، پس چيزي نمی‌گيريم.».
نویسنده سوده عرب عامری و فاطمه گلپایگانی

معرفی کتاب «ساقیان معرفت»؛ خاطراتی از شهید محمد رضا عاشور و پرویز قدیری

نور خورشيد از تهويه‌ي غسالخانه مثل چند ستون مورب تا روي صورتش كشيده شده بود. يك ورم كبود شده روي صورتش و يك سوراخ كوچك روي قلبش كه تا پشتش رفته بود! مادرم از خدا خواسته بود كه جنازه‌اش سالم برگردد!

«رمادی ۹»؛ خاطراتی از آزاده اسماعیل قیومی

کتاب «رمادی ۹» خاطراتی از آزاده سرافراز «اسماعیل قیومی» به قلم یارمحمد عرب‌عامری است.
نویسنده عبدالله دخانیان

معرفی کتاب «راز ناگفته»؛ خاطراتی از شهید ناصر ترحمی

در حفظ انقلاب بکوشید! راه شهدا را ادامه بدید! امام را تنها نگذارید! وصیت نامه نوشته ام ولی به مادرم بگویید صبر کند!
نویسنده سمیرا سادات امامی

معرفی کتاب «دیدار با آفتاب»؛ خاطرات جانباز محمد یحیایی

قهرماني در اين مسابقه كه همراه با تشويق‌هاي اخوي ‌عرب اتفاق افتاد هنور هم برايم شیرین‌ترين مقامي است كه در دوران فعاليت ورزشي‌ام به دست آوردم. این ‌روزها كه عكس‌ها و خاطرات گذشته را مرور مي‌كنم گرچه گاه دلتنگ مسابقات مي‌شوم اما اين همه در مقابل دلتنگي‌ام براي ياران سفر كرده هيچ است.
نویسنده حبیب الله دهقانی

«دو ستاره جهادیه»؛ خاطرات برادران شهید زمان و عسکری رضا کاظمی

خیلی از مردم به حلال و حروم کاری ندارن؛ هرچی گیرشون بیاد می­خورن. فکر نمی­کنن صاحبش راضیه یا نه؟ این همه بالا و پايین رفتیم دیدی یک­بار دستم رو طرف درخت­هاي مردم دراز کرده باشم؟ شاید صاحبش راضی نباشه!
در تاریخ 1396/11/18 مراسم رونمایی از دو کتاب کودک ایثار و شهادت برگزار گردید.

رونمایی از دو اثر فاخر کودک با محتوای ایثار و شهادت

با حضور 90 نفر از نخبگان کتابخوان دانش آموز آیین رونمایی از دو اثر کودک ایثار و شهادت در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان برگزار گردید.
سمنان- مدیران - میدان پدران آسمانی- کانون پرورش فکری کودکان شهرستان سمنان

آیین رونمایی از دو اثر فاخر منتشر شده در حوزه کودکان با محتوای ایثار و شهادت

نوید شاهد سمنان: به اهتمام بنیاد شهید و امور ایثارگران استان سمنان و کانون پرورش فکری کودکان استان سمنان دو عنوان کتاب فاخر کودک با نام های "من جنگ را دوست ندارم" و "تنها یادگاری" در تاریخ 1396/11/18 ساعت 9 صبح رونمایی می گردد.
نویسنده علی رضا عالمی

«دفتر عشق»؛ یادمان طلبه شهید محمد خونجگری و بسیجی شهید احمد خونجگری

رمضان سال 1363 ، مدتی را در پایگاه مقاومت بسیج شهر کلاته خیج به تنهایی به سر می برد چند روز از ماه مبارک رمضان گذشته بود ؛ و به علت دوری مسافت بین سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهر شاهرود و این پایگاه تدارکات ، امکانات غذایی به پایگاه برده نشده بود و شهید شیخ محمد چند روز با نان های خشکی که از قبل مانده بود ، روزه گرفت و به کسی هم اظهار نکرد تا این که خود برادران بسیج محل به این قضیه پی بردند و موضوع را با سپاه شهر جهت آوردن غذا و تدارکات در میان گذاشتند که شهید محمد می فرمود : « آن چند روز ، روزه هایش ساده و بی تکلف بوده است . »
نویسنده حسین نعیمی

«در داره بسته میشه»؛ خاطرات سردار شهید حاج محمود اخلاقی

در یکی از عملیات‌های شناسایی حاجی تصمیم گرفت با بچه‌ها برود داخل خاک عراق. از منطقه گیلان‌غرب شروع کردند و بعد از چند روز برگشتند. بعدها فهمیدیم که تا نزدیک شهر خانقین عراق پیش رفته بودند.
نویسنده علی رضا کلامی

«حسرت یک پلاک»؛ خاطرات شهید حسن حسنان

خیلی ها فهمید که دنیا بال پروازش را بسته و از جمله سعید که قاطی آنها شده بود. آن هم با حالی خوشی که داشت. همراه بود و پایه وقت هایی که دنبال بهانه ای می گشتیم برای دم گرفتن و سینه زدن.
طراحی و تولید: ایران سامانه