خاطرهای از شهید «ایرج زینلی مزرایی»
خواهر شهید تعریف میکند: یک روز از نظر مالی خیلی دستمان تنگ شد، به طوری که حتی پول خرید یک نان را هم نداشتیم. شهید با یک جدیت خاصی گفت؛ چند لحظه صبر کنید همه چیز درست میشود. شهید کتاب مفاتیح الجنان را برداشت و شروع به خواندن زیارت مخصوص حضرت زهرا (س) کرد.