میرزا آقا پدر شهید امیری در مصاحبه با نوید شاهد از اشتیاق بی پایان فرزندش برای رفتن به جبهه می گوید و اینکه او در اوج نوجوانی نوای روزها و شب هایش شهادت شده بود.
کد خبر: ۴۷۵۳۵۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۱۲
مادر شهید "عبدالله ملکی" در مصاحبهای به بیان لحظه اعلام خبر شهادت فرزند شهیدش میپردازد، که شما را به تماشای قسمتی از فیلم این مصاحبه دعوت میکنیم.
کد خبر: ۴۷۴۸۰۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۰۴
«بیست روز بعد از رفتنش شهید شد. اونجا یه مسجد بوده، اون مسجد آتش میگیره و هیچی ازش نمی مونه. عبدالحمید همون شب تو ارتفاعات نگهبانی داشته به سرش و پهلوش شلیک میشه و به شهادت می رسه. جنازه اش متلاشی شده بوده و نمی تونستند بیارنش پایین. به همین خاطر با پتو منتقلش کرده بودند.» آنچه خواندید بخشی از گفتگوی نوید شاهد سمنان با "گوهر عزّالدین" مادر شهید "عبدالحمید نصیری" است که توجه شما را به خواندن متن کامل این گفتگو جلب می کنیم.
کد خبر: ۴۷۳۹۶۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۲۳
«دیدم در بلوار جمهوری ازدحام جمعیت است و حضرت امام (ره) هم آمده اند. ایشان عبایش را تکه تکه کرد و داد به جمعیت ، به من هم داد و من گرفتم. خوابم را که برای همسایه ها تعریف کردم گفتند: این همان برات شهادت مسعود بوده!...» آنچه خواندید بخشی از گفتگوی نوید شاهد سمنان با "ربابه فرخ نژاد" مادر شهید "مسعود جدیدی" است که توجه شما را به خواندن متن کامل این گفتگو جلب می کنیم.
کد خبر: ۴۷۳۴۶۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۱۹
مادر شهید "صیدنور معصومی"می گوید:« پسرم در درس خواندن سخت کوش بود و بسیار به خواندن و تحصیل علاقهداشت و خیلی هم خوش برخورد بود ، با سختی ها کنار می آمد اگر کمبودی بود اصلا ابراز نمی کرد ، خیلی روی انقلاب تعصب داشت. هم درس می خواند و هم فعالیت های خودش در زمان انقلاب را انجام می داد.» فیلم کامل این مصاحبه را در نوید شاهد ایلام ببینید.
کد خبر: ۴۷۱۷۵۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۲۵
در مصاحبه مادر شهید رمضانیان با نوید شاهد می خوانیم : " اخرین بار بود که با هم به شیروان رفتیم و من محکم دست او را گرفتم دستش را کشید و گفت دست من را رها کن دوستان من منتظر هستند به محمد حسن گفتم دل کندن برایم سخت است ." آنچه خواندید بخشی از گفتگوی نوید شاهد خراسان شمالی با مادر شهید رمضانیان است که شما را به خواندن متن کامل این مصاحبه دعوت می کنیم.
کد خبر: ۴۷۱۴۳۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۲۲
مادر گرانقدر شهید "محمود آتشگر" خاطرهای در رابطه با علاقه فراوان فرزند شهیدش برای اعزام به جبهه با وجود سن کم بیان کرده است، که شما را به تماشای قسمتی از فیلم این مصاحبه دعوت میکنیم.
کد خبر: ۴۷۱۰۵۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۱۷
« حمیدرضای من به خاطر دفاع از اسلام و ناموسش رفت. شکر خدا که در راه اسلام رفت و با مرگ طبیعی از دنیا نرفت . به هرحال همه ما روزی از دنیا می رویم ، چه بهتر که این مرگ شهادت در راه خدا باشد » آنچه خواندید بخشی از گفتگوی نوید شاهد سمنان با " گل خانم عرب سرهنگی " مادر شهید" حمیدرضا عرب سرهنگی " است که توجه شما را به خواندن متن این گفتگو جلب می کنیم.
کد خبر: ۴۶۹۶۵۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۲۷
من برای محمد حسن هم که چهل و پنج روز جنازه اش نیومد خیلی بی قراری نکردم بعد ازچهل و پنج روز آوردنش تو امامزاده من هم رفتم وصورتش رو بوسیدم یه مو هم از بچه ام کم نشده بود .... آنچه خواندید بخشی از گفتگوی نوید شاهد سمنان با " اقدس جاجرمی " مادر شهیدان " محمدحسین و محمدحسن رضایی " است که توجه شما را به خواندن این گفتگو جلب می کنیم.
کد خبر: ۴۶۸۴۷۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۰۵
در مصاحبه مادر شهید جهانی با نوید شاهد می خوانیم : " حسن اخلاق خیلی خوبی داشت طوریکه تمام جوانان سنخواست با او دوست بودند . همیشه خوبی هایش ورد زبان مردم بود ، او مردمی بود و خود را از مردم جدا نمی دانست."
کد خبر: ۴۶۸۱۷۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۹
فیلم مذکور گزیده ای از مصاحبه نوید شاهد با مادر شهید "علی اکبر شاکری" و درد و دل این مادر بزرگوار است که در نوید شاهد استان مرکزی مشاهده می کنید.
کد خبر: ۴۶۷۵۶۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۰
«یه شب خیلی دلتنگ بودم و به من میگفتند: شهید شده، ولی من مطمئن بودم که یه روزی برمیگرده، یه نوری تو دلم بود که نمیتونستم خاموشش کنم. به خدا گفتم: هرچی قسمت من هست امشب تو خواب ببینم. خدا شاهده تو خواب یکی به من گفت: رفتند کربلا جستجو...» آنچه خواندید بخشی از گفتگوی نوید شاهد با "طیبه اخوت" مادر شهید "مصطفی اخیانی" است که توجه شما را به خواندن این گفتگو جلب می کنیم.
کد خبر: ۴۶۵۹۶۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۲۲
یه مدت بود حس میکردم: یکی تو گوش من میگه بذار "حمیدرضا" بره. دو ماه رفت جبهه و شهید شد. شبی که شهید شد، خواب دیدم خونه ی خواهرم هستم و من براشون برنج پختم. خواهر زاده ام اومد و بچه ی من نیومد. من تو خواب گریه کردم و گفتم: مرتضی بچه ی من کو؟...آنچه خواندید بخشی از گفتگوی نوید شاهد با "نرگس اسفنجانی" مادر شهید "حمیدرضا اسفنجانی" بود که توجه شما را به خواندن این گفتگو جلب می کنیم.
کد خبر: ۴۶۴۳۸۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۳۱
مادر شهید «غلامرضا وحید استخری » در گفتگو با نوید شاهد
مادر شهید در گفتگو با نوید شاهد : غلامحسین با عبادت و قرآن انس زیادی داشت. خیلی اخلاق مدار بود او بعد از دوران راهنمایی در بسیج عضو شد و از طریق بسیج به جبهه اعزام شد.
کد خبر: ۴۶۴۰۷۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۲۶
سرباز بیرجند بود وتقسیم شده بود. برامون نامه نوشت که قراره بریم ارومیه. بین راه ماشینشون به کمین خورده بود و پسرمن با یه نفر از قلعه شوکت شاهرود شهید شدند. بعدا خوابشو دیده بودند که گفته بود: ما که نمردیم پرواز کردیم. خیلی پسر خوب وسربه راهی بود . اهل نماز وروزه بود. ازاون جوان هایی بود که هرجا بود باید اول نمازش رو سرموقع میخوند....آنچه خواندید بخشی از مصاحبه نوید شاهد با مادر شهید "مهدی صبوری" است. شما را به ادامه این گفتگو دعوت می کنیم.
کد خبر: ۴۶۳۳۶۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۱۴
"علی اصغر ورزشکار بود وقبل ازاینکه بره جبهه هم ورزش می کرد . رفت سربازی و تو ورزشگاه های مشهد هم این ورزش رو ادامه داد . خیلی هم تشویقی گرفت .نزدیک جبهه رفتنش گفت ، من این بازوها رو قوی کردم که با دشمنان اسلام بجنگم" آنچه خواندید بخشی از مصاحبه نوید شاهد سمنان با "عالیه بیگم قابلی" مادر شهید و "طیبه شمس" خواهر شهید علی اصغرشمس است که توجه شما را به خواندن این مطلب جلب می کنیم.
کد خبر: ۴۶۲۱۹۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۳۰
مصاحبه اختصاصی نوید شاهد با مادر گرامی شهید علی بختیاری
تا کلاس ششم خوند و بعد رفت سنگبری. عکس امام (ره) هم با خودش آورد و گفت ، میخوام برم جبهه . یک سال و شش ماه جبهه بود و موقع خدمتش هم کردستان بود . سربازیش تموم شد و هفت روز به آمدنش شهید شد .
کد خبر: ۴۶۱۶۴۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۲۲
مصاحبه نوید شاهد با مادرشهید بینا
برای خودش لباس خرید و عکس گرفت،می گفت اگر داماد نشدم این عکس را از من به یادگار داشته باشید.
کد خبر: ۴۶۰۱۱۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۰۱
گفتگوی اختصاصی نوید شاهد سمنان با مادر گرامی شهید غفور افتخاری پور
به ما گفت، وظیفه ی همه ی ما هست که بریم . می گفت ، من برم جبهه که این بدحجابی ها درست بشه
کد خبر: ۴۵۵۳۱۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۲۹
مصاحبه اختصاصی نوید شاهد سمنان با مادر گرامی شهید عباس عرب
یه بار چند تا شهید آورده بودند . من رفته بودم برای مراسم اینها . فرداش قرار بود براش مراسم بگیرم به من خبر دادند که فرداباید برای بچه تون مراسم بگیرید . من گفتم ، خدایا من که بلد نیستم براش چیکار کنم. دیدم نصفه شب دراتاق رو میزنند . بلند شدم دیدم یه سبد پشت در هست و داخلش سیب هست وعباس هم هست ...
کد خبر: ۴۵۴۶۱۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۲۱