ناگفتههای "زهرا همافر" از مداوای مجروحان در جبهه؛
نوید شاهد - «چهره مجروح را برانداز کردم. از صورت زرد و رنگباخته او به شدت عرق میچکید. گفتم: چفیه را باز کن ببینم. ناگهان با یک صحنه دلخراش و فراموشنشدنی مواجه شدم. پسر جوان تنها یک انگشت شست داشت و از چهار انگشت قطعشدهاش خون به بیرون میجهید. دیگر به حال خودم نبودم. با اعتراض گفتم: چرا زودتر نگفتید؟ ...» آنچه میخوانید بخشی از ناگفتههای "زهرا همافر" از زنان امدادگر در دفاع مقدس است که تقدیم حضورتان میشود.