نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

شخصیتها
شخصيت ها / شهدا / یداله آرمیده / متن / خاطره / ارمیده

خاطره اي از زبان مادر شهيد

دو ماه قبل از شهادت پسرم كه ايشان در حملة بستان از ناحية پا مجروح شده بودند در بيمارستان به سر ميبردند و ما براي ملاقات با ايشان رفتيم. در همين عمليات بستان يكي از هم رزمان پسرم به نام حميدرضا خلج كه دوستي و صميميتي بسيار با هم داشتند به درجة رفيع شهادت نائل شدند. پسرم وقتي خبر شهادت نزديكترين دوستش را از زبان يكي از بستگان كه براي ملاقات با ايشان آمد بود، شنيدند بسيار غمگين شدند و در حالي كه سرشان را پايين گرفته بودند زير لب چيزي زمزمه كردند و به گونه اي دگرگون شدند كه شروع به گريستن كردند. ما به تصور اين كه ايشان از شهادت يار صميميشان اين چنين ناراحت شده اند علت را جويا شديم و ايشان با حالتي كه نشان از شرمندگي و حسرت داشت آهي كشيدند و گفتند: خوشا به حال حميدرضا كه آقا حسين او را طلبيد، كاش من به جاي او به شهادت ميرسيدم. شايد من لايق نبودهام. و همين بود كه متوجه شديم تأسف او نه براي شهادت هم رزمش است بلكه براي اين بود كه ديدار سرور شهيدان دو ماه به تأخير افتاده است.