نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

شخصیتها
شخصيت ها / شهدا / جلال کاوند / متن / خاطره / قرارگاه حمزه در شمال غرب به همت شهید «جلال کاوند» و شهید «محمد بروجردی» تشکیل شد

مهندس سعید اوحدی، معاون رئیس جمهور و ریاست عالی بنیاد شهید و امور ایثارگران که در زمان پیروزی انقلاب در یکی از دانشگاههای آمریکا مشغول به تحصیل بوده و به عشق انقلاب برای مبارزه به ایران بر می گردد، سال 1395 و در سالروز شهادت شهید جلال کاوند در مصاحبه ای که به همین منظور انجام می شود، در خصوص برادران شهید جلال و جمال کاوند می گوید: اوایل سال 58 بود که جلال را برای اولین بار در مسجد سید بروجرد دیدم. خیلی زود با هم دوست شدیم. دغدغه هایمان شبیه به هم بود، هر دو از خطر جریانهای مارکسیست نگران بودیم. در همان مسجد با جمعی دیگر حلقه مطالعاتی تشکیل دادیم. در آن روزها تمام آثار اسلامی مطرح و حتی آثار مارکسیستها را می خواندیم، دبیر جلسه که فعالترین فرد در مباحثه و جمع بندی موضوعات بود جلال بود. جلال با اینکه شش کلاس بیشتر مدرسه نرفته اما آنقدر مطالعه کرده بود که در جمع دانشجویانی که حتی در خارج از کشور درس خوانده بودند از لحاظ علمی می درخشید و همه آنها را متاثر از سطح تحلیل و عمق دید خود می کرد.

وی افزود: برادر کوچکتر جلال، جمال بود. او از همان روزهای اول انقلاب وارد سپاه شد. گاهی با چمران محاصره پاوه را می شکست، گاهی با اشرار مسلح منطقه دالاهو و ریژاب میجنگید و گاهی راهی کرند غرب و بیستون می شد و سپاه آن شهرها را شکل می داد. ضدانقلاب مسلح، آرامش را از مردم کرند غرب و سرپل ذهاب گرفته بودند. اهالی روستاهای اطراف را می دزدیدند و با یک گونی ییاز معاوضه می کردند و به عراقیها می فروختند. جمال شب هنگام به تنهایی به خانه سیدخان سرکرده آنها می رود و او را در حالی که ده ها مرد جنگی محافظش بودند به هلاکت میرساند. از این به بعد بود که برای سر جمال جایزه می گذارند.

مهندس اوحدی می گوید: آن زمان جمال فرماندهان سپاه استان کرمانشاه را جمع می کند چون معتقد است اگر کوتاهی کنند و با این اشرار برخورد نشود مردم از انقلاب ناامید میشوند. به همین خاطر جمال از کرمانشاه بر می گردد و به کرند غرب می رود. اما متوجه می شود دوستانش در مناطق اطراف با ضد انقلاب درگیر شده اند. لذا با همان ماشین آهوی سبز رنگی که داشت راهی منطقه درگیری می شود. جمال به اسارت در می آید. روزها و شبها شکنجه میشود. بدنش را تکه تکه می کنند و در چاهی می اندازند. پنج ماهی طول کشید که بدن کوچک شده و ارباً اربای جمال را کشف کردیم.

ریاست عالی بنیاد شهید در خصوص شهید جلال کاوند می گوید: بعد از شهادت جمال، انگار باب جدیدی برای جلال باز شد. او به سپاه رفت و عضو سپاه شد. با همراهی شهید رضا ارجمندی، اطلاعات سپاه شهرستان بروجرد را تاسیس کردند و در دورانی که منافقین بیشترین فعالیتها را داشتند جلال با اشراف اطلاعاتی عمیقی که داشت سریعا اوضاع بروجرد را آرام کرد.

وی در ادامه افزود: جلال با همه ثبات قدم و اراده آهنینی که برای مبارزه با گروههای انحرافی و منافقین داشت در برابر کسانی که دستگیر می شدند با آرامش و محبت رفتار می کرد. هنوز بسیاری از توابین متعلق به گروهک مجاهدین خلق هستند که شهادت می دهند مهمترین عامل توبه آنها رفتار محبت آمیز و عاشقانه جلال بوده. خاطرات بسیاری در این باره از زبان توابین وجود دارد که در مجال دیگر می توان به آن پرداخت.
سعید اوحدی با اشاره به اینکه جلال در عملیات بیت المقدس در منطقه فکه چشمش مورد اصابت ترکش قرار می گیرد، گفت: شهید جلال بعد از بهبود و بعد از گذشت مدت کمی دوباره به دوست دوران انقلاب خود یعنی «محمد بروجردی» یا مسیح کردستان می پیوندد و با تشکیل قرارگاه حمزه در جبهه های شمال غرب توسط محمد بروجردی، او راهی آن مناطق می شود. در ابتدا مدیریت داخلی قرارگاه حمزه را به عهده می گیرد و بعد از چند ماه فرمانده یگاه حفاظت قرارگاه می شود. به دلیل شرایط خاص جبهه های شمال غرب و عدم امنیت کافی در شهرها و مناطق مرزی و همچنین به دلیل فعالیت زیاد دشمنان داخلی، جلال طرح تشکیل تیپ مستقلی را به منظور حفاظت از مناطق جنگی و همچنین مناطق شهری و روستایی شمال غرب کشور می دهد و همزمان با تشکیل این تیپ و شروع فرماندهی او بر این تیپ، جلال روزهای آخر ماندن خود را در این دنیا می گذراند و در تاریخ دوم خرداد سال 1365 در عملیات حاج عمران به فیض شهادت نائل می شود.

ریاست عالی بنیاد شهید در پایان افزود: روز عاشورای یکی از سالهایی که جلال در قرارگاه حمزه مستقر است، جلال به رسم دیار خود یعنی بروجرد مقدار زیادی خاک جمع می کند، آن را الک و معطر کرده و تبدیل به گلی می کند که به نشانه عزاداری در روز عاشورا مردم دیارش به سر رو روی خود می زنند. دیگ پر از گل را وسط هیات سپاه ارومیه می برد و همه را گل مالی می کند. برای مردم ارومیه این کار خیلی عجیب بود ولی از سالهای بعد، همین کار جلال پایه گذار رسم جدیدی می شود و هر سال همین کار تکرار می شود.