شخصيت ها / شهدا / غلامعلی باپیرزاده / متن / زندگینامه / زندگینامه
بسم رب الشهدا
زندگینامه شهید غلامعلی باپیرزاده فرزند محمد
در تابستانی گرم و سحرگاهی همراه با نسیم خنک سحری و در روز بیستم تیرماه سال 1327 شهید غلامعلی با پیرزاده در میان خانواده ای کشاورز و مذهبی در یکی از روستاهای منطقه سرپل ذهاب بنام امایه سفلی دیده به جهان گشود شهید غلامعلی باپیرزاده دوران کودکی و نوجوانی و جوانی در کنار خانواده و در جهت یاری رساندن آنها در امر کشاورزی و دامداری سپری نمود به علت نبود امکانات آموزشی شهید غلامعلی از نعمت تحصیلی بی بهره ماند و تنها در مکتب ملاهای محلی که در آن زمان در سطح روستاها مرسوم و به امر تحصیل و تدریس می پرداختند توانست تنها خواندن و نوشتن را با تلاش و جدیت خود فراگیرد شهید غلامعلی باپیرزاده دوران سربازی را در نیروی دریایی و در شهر چالوس سپری کرد گذر از زمان خدمت سربازی تحول بسیاری در ایشان بوجود آورد و با اینکه خدمت در ارتش رژیم پهلوی بود اما درجه تقوی و ایمان ایشان در این مدت بسیار فراتر رفت و ایشان در ادای فرایض و واجبات دینی بیش از پیش مصم تر شد
شهید غلامعلی باپیرزاده در سال 1352 با دختری از خانواده ای هم سطح در شهر سرپل ذهاب ازدواج و وصلت نمود که حاصل این وصلت سه پسر و سه دختر می باشد شهید غلامعلی پس از ازدواج و به علت عدم امکانات شغلی و در آمدی در روستا تصمیم به مهاجرت به شهر سرپل ذهاب نمود و در آنجا به شغل جوشکاری ساختمانی مشغول گردید که نامبرده در این رشته به علت هوش و ذکاوت بسیار بالایش استادی ماهر و زبردست از آب در آمد و تا پیروزی انقلاب این شهید والا مقام در این رشته به فعالیت مشغول بود با زمزمه تظاهراتهای خیابانی در اوایل انقلاب ایشان کما اینکه در درونش قبلا ناگفته هایی برای مبارزه با رژیم پهلوی داشت و همین امر سبب گردید تا ایشان همیشه در شهر سرپل ذهاب در صفوف اولیه راهپیمایی ها و تظاهراتهای خیابانی باشد و در پیروزی انقلاب سهم بسزایی ایفا نمود پس از پیروزی انقلاب شهید غلامعلی سر از پا نمی شناخت و خود را وقف انقلاب و اسلام و میهن اسلامی دانست و به یکباره خود را سربازی آماده برای میهن می دانست تا اینکه در 58/10/10 بعنوان پاسداران فدایی امام به عضویت سپاه پاسداران سرپل ذهاب در آمد و در کنار فرمانده ای لایق و ارتشی به نام غلامرضا آذربون به مبارزه با گروهک ها و نیروهای خودفروخته در نوار مرزی پرداخت و در همین دوران کوتاه از خود رشادت های زیادی نشان داد و در پادگان مرزی بیشکان مشغول به خدمت گردید
با شروع جنگ تحمیلی در شهریور سال 59 شهید غلامعلی در پاسگاه بیشکان مشغول به خدمت گردید به گفته یکی از همرزمان وی هنگامی هواپیماهای جنگی عراق به نوار مرزی حمله کرده بود و با اینکه اطلاعات کمی در خصوص جنگ و هواپیما داشت اما ایشان گویا از قبل آمادگیهای لازم را داشت که با شنیدن صدای غرش هواپیمای میک در اولین فرصت بوسیله تیربار به سوی هواپیماهای دشمن شلیک می کرد که در نوع خود بی سابقه بود. شهید غلامعلی باپیرزاده در اولین روزهای شروع جنگ تحمیلی در قسمت غربی ورودی شهر سرپل ذهاب یعنی سومین روز جنگ بوسیله ترکش خمپاره مزدوران عراقی از ناحیه پای راست مجروح گردید باور کنید این شهید والامقام در آن هنگام که محل اصابت ترکش در بدنش زخم و بانداژ شده بود باز هم اصرار به حضور در جبهه نمود و تنها مدت کمی استراحت کرد و با آن بدن مجروح به صف سایر همرزمانش پیوست
شهید غلامعلی در مناطق غرب و جنوب کشور در سپاه پاسداران و تیپ همیشه فداکار نبی اکرم (ص) به خدمت مشغول بود وجب به وجب مناطق دشت ذهاب ـ گیلانغرب ـ منطقه کربلای (4) حکایت از رشادت ها و فداکاریهای این شهید والامقام دارد شهید غلامعلی باپیرزاده دقیقا شش سال تمام با تمام وجود بسیجی مخلص و سربازی فداکار برای اسلام و میهن اسلامی در رکاب ولی امر مسلمین و فرمانده کل قوا حضرت امام خمینی (ره) بود. شهید غلامعلی به علت توانایی ها و رشادت های که از خود نشان می داد توانست در رده ها و پست های مختلفی همچون مسئول گروه گشت ـ مسئول تدارکات گروهان ـ استادکار در تاسیسات و مربی آموزشی نظامی خدمت نماید که در هر پستی که خدمت کرده به گفته همرزمانش منشا خیر و برکت بوده و همواره خاطره های بسیار ماندنی خود بجای گذاشته چه از نظر فداکاری و مبارزه با دشمن چه از نظر صداقت و پاکی و ایمان و چه از نظر حمایت و حفاظت از بیت المال شهید غلامعلی باپیرزاده از نظر ایمان ـ تقوی و صله رحم واقعا نمونه بودند ایشان هیچگاه نماز و روزه اش ترک نمی شد صله رحم ایشان زبانزد عام و خاص بود همیشه به دوستان ـ قومان و فامیلان به لبخندی که همیشه بر لبانش نقش بسته بود سرکشی می نمود احوال دوست و آشنا را می پرسید در مرخصی های کوتاه مدتش که می آمد همیشه به دیدار قومان و آشنایان می رفت و ایشان می گفتند ما سرباز این اسلام میهن کشور هستیم و هیچگاه نخواهیم گذاشت وجبی از خاک میهن اسلامیمان به دست بیگانگان بیافتد حتی اگر لیاقت شهادت در این راه نیز داشته باشم و عاقبت نیز چنین شد تا اینکه پس از 6 سال خدمت صادقانه و عارفانه در لباس بسیار مقدس بسیجی و در تاریخ 65/10/10 در عملیات کربلای 4 و در کنار رود همیشه خروشان دز به هنگام نماز ظهر شربت شیرین شهادت بر کام و دلش نشست و برای همیشه به جایی که همیشه آرزویش داشت عزیمت نمود
روحش شاد و یادش گرامی باد