نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

شخصیتها
شخصيت ها / شهدا / مظفر بابائی / متن / زندگی‌نامه / زندگینامه
به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان
شهید مظفر بابایی در سال 1344 در اول شهریور ماه در خانواده ای متوسط در شهر باختران پای به عرصه زندگی نهاد و از همان اول با اسلام و قرآن اشنا گردید  و روح اسلام و قرآن دوستی همچون خون در رگهایش جاری بود آن شهید از سنین بچگی شروع به نماز خواندن و مسجد رفتن نمود و از همان اول با اسلام آشنا شد تا زمان انقلاب که فرا رسید و صدای تکبیر ملت قهرمان ایران چون سیلی بنیان کن می رفت تا ریشه ابر جنایتکاران و نوکران ددمنشش از بن بر کند همیشه در تمامی راهپیمایی ها شرکت نموده و با صدای الله اکبر خمینی رهبر و استقلال و ازادی جمهوری اسلام با ملت قهرمان ایران همصدا شد و دین خود را تا جایی که می توانست ادا کرد تا شروع جنگ تحمیلی عراق بر جمهوری اسلامی او همیشه به جنگ و جبهه ها علاقه زیادی داشت و هر کس که از جبهه های نبرد برمی گشت از او می خواست که برایش از جبهه ها تعریف کند تا اینکه 7تیر شهید مظلوم ایت الله بهشتی به دست جیره خواران آمریکا به شهادت رسید و ایشان عاشق امام زمان نائبش امام خمینی و شاگرد مکتب حسین شهید بهشتی بودند بعد از شهادت ایشان کینه بسیار بیشتری از دشمنان اسلام مخصوصاً منافقان در دل خود کاشته بود و همیشه می گفت که بهشتی ما شهید شدند شاگردانشان باید راه رو آنها باشند بالاخره در زمستان سال 60 در بسیج ثبت نام نمود و کارهایش را تمام کرد و آماده رفتن به جبهه بود که پدر و مادرش نگذاشتند گفتند که در تعطیلات تابستان برو و ایشان تا چند روز بعم هم گریه و زاری می کرد که شماها نگذاشتید من به جبهه بروم و بعد  بدون خبر از خانه بیرون رفت و به تهران رفته بود و با دستکاری شناسنامه خود قصد داشت که به جبهه جنگ لبنان علیه اسرائیل برود یا به جبهه های نبرد حق علیه باطل در جمهوری اسلامی که سپاه پاسداران تهران موافقت نکرده بودند در اول تعطیلات تابستانی سال 61 / 60 در تیپ المهدی ثبت نام نمود و بعد از گذراندن مراحل به یزد ـ مهریز جهت فرا گرفتن رموز جنگی اعزام شد بعد از یک ماه آموزشی فقط برای دو روز مرخصی به باختران آمدند و بعد به جبهه سرپل ذهاب اعزام شدند و تنها سخنی که در موقع رفتن گفت این بود که برادر این شکم که در کونگفو ساخته ام می دانم که با چیزی در جبهه پاشیده خواهد شد و بعد به پادگان ابوذر رفت بعد از چندی در تاریخ جمعه 61/5/15 به جبهه قصرشیرین جهت عملیات اعزام می شوند که در این عملیات بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شرف شهادت نایل می شود تنها وصیت شهید در شب جمعه این جملات بوده درود بر رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران امام خمینی و سلام بر ملت قهرمان و شهیدپرور ایران که دیگر فرصت نداشته بقیه اش را بنویسد و دیگر در شب جمعه تنها سخن و شعار شهید مظفر بابایی یا علی بیا امشب دشت کربلاست امشب و سوی دیار عاشقان رو به خدا می روم بهر ولای عشق او به کربلا می رویم که این ها در دفترش که غرق به خون است تنها یادگار او باضافه دو کتاب از شهید مطهری است که عکس امام و قرآن بغلی او در اثر ترکش خمپاره که به سینه و شکم او اصابت کرده بود از بین رفته و ایشان دانش آموز کلاس دوم اقتصاد دبیرستان خرد باختران بود یادش گرامی و راهی پر رهرو باد
السلام علیکم و رحمه الله و برکاته