نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

شخصیتها
شخصيت ها / شهدا / حجت اله طاهری / متن / زندگی‌نامه / زندگینامه
شهید حجت الله طاهری در یازدهم بهمن 1343 در خانواده ای مستضعف ولی معتقد به اسلام چشم به جهان گشود و دوران طفولیت خود را پشت سر گذاشت در سنین کودکی نماز می خواند و با علاقه ای خاص به این فریضه عمل می نمود و همراه پدر به مسجد میرفت. چنانکه مورد محبت امام جماعت قرارگرفته بود.

در سن هفت سالگی پا به دبستان گذاشت و فراگرفتن علم را شروع نمود و دوره پنج ساله ابتدایی خود را با موفقیت پشت سر نهاد و برای ادامه تحصیل به مدرسه راهنمایی عدالت وارد شد و علاقه ای خاص به ورزش بخصوص فوتبال داشت و اوقات فراغت را به بازی فوتبال با سایر دوستانش مشغول بود و دوره سه ساله راهنمایی را نیز با موفقیت پشت سر نهاد و خود را برای ادامه تحصیل در دبیرستان آماده نمود و در دبیرستان شهید بهشتی ثبت نام نمود.

سال 1357 که انقلاب اسلامی ایران به پیروزی رسید. ایشان بیشتر از سابق به تحصیل خود امیدوار گشت و همیشه می گفت: دیگر امروز هر فرد باید خود را مسئول در برابر خون های ریخته شده بداند. در راه انقلاب مملکت ما الان احتیاج مبرم به افرادی متعهد و متخصص دارد و ما باید این چنین افرادی باشیم و دوران چهارساله متوسطه خود را پشت سرنهاد و بالاخره در این مدت تحصیل  همراه با بقیه برادران حزب الله به حراست از موازین اسلام و کشور انقلابی در پایگاه مسجد محل پرداخت. شب ها در پایگاه فعالیتهای مذهبی میکردند و روزها به تحصیل ادامه میداد تا اینکه در خرداد سال 1361 موفق به اخذ دیپلم شد و بعد از گذشت 15 روز عازم جبهه گردید و در اواخر تابستان در امتحانات ورودی دانشگاه (تربیت معلم) شرکت نمود و دوباره عازم جبهه شد و در منطقه گیلان غرب شروع به فعالیت نمود تا اینکه دربهمن ماه سال 1361 دررشته علوم پرورشی مرکز تربیت معلم شهید رجایی تهران قبول شد و به آنجا رفت تا ادامه تحصیل دهد.

ایشان علاقه وافری به قرآن و احادیث داشتند و خداوند هم راه رسیدن به آن را به ایشان نشان دادند و در این رشته بیشتر با احادیث و علوم تربیتی و قرآن کریم سر کار داشتند و عجب عشقی در این راه به ایشان دست داده بود. چهار ماه در این مرکز درس خواند و در تابستان 1362 توسط ستاد پشتیبانی جهاد سازندگی به غرب اعزام شد و در دیواندره به کارهای عمران و نوسازی و ساختن سنگر برای رزمندگان مشغول بود تا اینکه در اواسط آبان ماه جهت ادامه تحصیل دوباره به مرکز برگشت و پس از ثبت نام مجدد و انتخاب دروس در مدت یکماه دوباره با برادران همکلاسیش جهت تبلیغات به غرب کشور منطقه سقز اعزام شدند و حدود 45 روز در آنجا به فعالیت پرداخته سپس مجدد به مرکز برگشتند و این بار تدارک اعزام به جبهه جنوب را نمودند و توسط 70 نفر از برادان مرکز تربیت معلم شهید رجایی تهران به جبهه جنوب اعزام شدند ولی قبل از اعزام شدنش مدت یک هفته به مرخصی آمد.

ایشان مانند پرنده ای در قفس بارها گریه میکرد و میگفت: خدایا این دفعه دیگر باید به کربلا برویم و قبر شش گوشه حسین را دربغل بگیریم و قبل از رفتن به من گفت: ما را به جبهه جنوب اعزام میکنند و توسط لشکر محمد رسول الله هم هست و من اشک شوق وصال به یار را در چشم ایشان میدیدم و دو بوسه بر چشمان ایشان زدم گویا آخرین وداع ما بود. همیشه نگران حالش بودم تا اینکه در تاریخ اسفند سال 1362  به اراک تلفن زدند و گفت ما میخواهیم به خط مقدم برویم ما را حلال کنید و با حالت عاشقانه گویا اصلا وقت صحبت کردن نداشت و خداوند صدایش میکرد خداحافظی نمود و بالاخره در چهاردهم مهر1362 به آرزوی دیرینه خود یعنی شهادت در راه خداوند منان رسید.

روحش شاد و راهش پر رهرو باد.


منبع: اداره هنری، اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران استان مرکزی