به ياد خرمشهر
دوشنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۳۸۷ ساعت ۰۷:۱۷
شد دلم بي قرارِ لاله ها
مي كنم عزمِ ديار لاله ها
گرچه هر سويي هزاران لاله است
هر قدم اندوه و درد و ناله است
پر گل است هر گوشه خاكِ ميهنم
پُر توانم كرد از گل دامنم
ليكن آنجا مي روم كز ارغوان
پرسم احوال بسي سروِ جوان
پرسم از آن نخل هاي استوار
بي سر آخر چون شوند و بي مزار؟
مي روم آنجا كه خاكش توتياست
سرزمينش، سرزمين كربلاست
مي روم با كاروان شاعران
مي روم با داغ و اندوهي گران
مسجدي از دور پيدا مي شود
دامنم از اسك دريا مي شود
من نمي دانم كه سيل اشك چيست؟
بي سبب آخر چرا بايد گريست؟
من نه تنها، بل گروه شاعران
با نواي نوحه ي «آهنگران»
زار، زار، آن سان كه ني دارد فغان
اين يكي در آشكار و آن نهان
هر كسي از شور و حال و ناله ايست
هر كدامي را فراقِ لاله ايست
مي رسيم آنجا كه منزلگاه ماست
خانه، مسجد، ميزبانِ ما خداست
هر خيابان، هر گذر، هر معبري
دارد اينجا رنگ و روي ديگري
ديده بودم بارها اين نهر را
در كنارش خفته، خرمشهر را
هر چه مي بينم، همه خاك است و خون
نهر پر خون است و صحرا لاله گون
اين خرابه، آه! خرمشهر نيست
يك نفر اينجا ز اهل شهر نيست
كوچه ها خاموش و ويران است و سرد
اين منم با داغ و با اندوهِ درد
مي روم تا خانه اي را سر زنم
كو دري، تا حلقه اي بر در زنم
مي روم با ديدگاني خون فشان
تا مگر از لاله اي يابم نشان
اي دريغا! چارچوقِ مادرم
آن طرف جامانده كفشِ خواهرم
از برادر هم، نشاني مانده است
زير پايم استخواني مانده است
آن طرف تر يك عروسك، يك قطار
مانده از طفلي در اينجا، يادگار
يك طرف يك مشك، آن سو يك سبو
يك طرف من، بغضِ خشكي در گلو
روي رف تصويري و آئينه اي
مانده در گرد و غبارِ كينه اي
بوي غربت دارد اينجا، هر چه هست
بايد اينجا بغضِ سنگين را شكست
بايد اينجا سيل خون جاري نمود
چشمه هاي ديده را ياري نمود
نخل هاي بي سر آخر، تشنه اند
سوسن و سرو و صنوبر، تشنه اند
تشنه اند اين لاله هاي داغدار
اي سِحابِ چشمِ خوبنارم، ببار!
سينه مالان، قرصِ خورشيدِ جنوب
مي كند در سينه ي كارون، غروب
من ولي با چارچوق مادرم
با همان يك لنگه كفش خواهرم
با برادر، با عروسك، با قطار
گفتگوها دارم اينجا، بي شمار
يك نفر مي خوانَدَم اما به نام
روح تاريخ است، يا روح امام
كاي مسافر، شب شده است، اينجا مَمان!
سوي مسجد شو، به نزد همرَهان
با سري سنگين تر از كوهي گران
عزمِ مسجد مي كنم، دامن كشان
شب سيه چادر كشيد روي شهر
جغد هم گويي كز اينجا كرده قهر
عابرِ تنهايِ اين ويرانه ام
گيج و منگ و با خِرَد بيگانه ام
گرچه در اين كوچه ها فانوس نيست
آن چه مي بينم، ولي كابوس نيست
مي رسد آوازي از گلدسته ها
خفته در اينجا بسي گل دسته ها
جسم بي جان را عذابي مي دهم
پايِ رفتن را شتابي مي دهم
مي رسم آنجا كه روح عرشيان
دارد آنجا دانم امشب آشيان
شاعران جمعند و غوغايي بپاست
مسجد جامع، تو گويي كربلاست
نوحه دارد آن طرف «آهنگران»
سيل خون ريزد ز چشم حاضران
بعد از آن هر شاعري، شعري روان
آيد و خواند به سوگِ ارغوان
اين يكي گويد ز سرو آن زگل
آن يكي از لاله گويد، وين زمُل
ديگري ذكرِ «جهان آرا» كُند
محشري با شعرِ خود بر پا كند
آن يك از «فهميده» مي خواند سرود
اين يكي احسنت گويد، آن درود
از «مرادي» آن يكي جويد مراد
وان دگر گويد: چو «چمران» كسي نزاد
هر كسي گويد شهيدي را ثنا
بنده هم گويم از آن روح خدا
الغرض! شوري در اين مسجد بپاست
خانه ي حق است، ليكن كربلاست
آخر اينجا سنگرِ آن لاله هاست
گنبد و گلدسته ها را ناله هاست
ناله ها زينجا به گردون رفته است
نهري از خون سوي كارون رفته است
ناله ها اينجا نخله ها بي سر شدند
دسته هاي گل همه پرپر شدند
پركشان، همچون كبوتر هر شهيد
از تن خاكي در اينجا خود پريد
ناله بس! اي شاعر دردآشنا!
گريه دردي را نمي سازد دوا
بيش از اين، آخر چه نوشي زهر را؟!
تا به كي بيني خراب، اين شهر را؟!
قُلزُمِ خون است، خاك اين ديار
حرمت خون شهيدان را بدار!
اي برادر، بي وضو اينجا ممان!
يك، دو ركعت عشق در اينجا بخوان،
خواهر من، با حجابت پاس دار!
خونِ سرخِ لاله هاي پاسدار!
پاسِ اين خون ها اگر خواهي شناخت
گويمت بايد كه اين ويرانه ساخت
دست همت گر بر آري زآستين
مي شود ويرانه، فردوس برين
حكم رهبر هم كنون سازندگيست
معني سازندگي، بالندگي است
پس كنون با عرق ايراني، تمام
هم به امر رهبر و عشق امام
دست همت را همه بالا زنيم
دل در اين تصميم بر دريا زنيم
تا نه تنها شهر خرمشهر را
بلكه هر آبادي و هر شهر را
با جهاد و جهد، نوسازي كنيم
واندرين ره نيز، جانبازي كنيم
حاليا، بدرود اي آزاده شهر!
گر بُود باقي مرا عمري به دهر
باز مي آيم به مهماني تو
بوسه خواهم زد به پيشاني تو
وصف تو ما را نشايد در سخن
با تو گفتم شرحِ دردِ خويشتن
شعر ناچيزِ «عطا» وصف تو نيست
آن كه وصف را تواند گفت، كيست؟!
مي نشاند يك شهيدت را ستود
بر تو اي شهر شهيدان، بس درود!
منبع: كتاب «حماسه خرمشهر»، تهيه و تدوين: «دفتر اطلاع رساني و پژوهش هاي فرهنگي دفاع مقدس»، ناشر: «سازمان مدارك فرهنگي انقلاب اسلامي»، چاپ اول بهار سال 1376، صفحه 136-141.
نظر شما