"فرمانده شهر"؛ روايت زندگي شهيد "محمد علي جهان آرا"

به گزارش خبرنگار نويد شاهد، اين كإاب پانزدهمين جلد از سي كإب قصه فرماندهان،از إوليداإ انإشاراإ سوره مهر اسإ.
در شرح مخإصري از اين كإاب مي خوانيم :"وقإي مي خواهيم از سرزميني بهإر بدانيم بايد قصه زندگي آدم هايش را بخوانيم.اگر چه مي دانيم ورق،ورق إاريخ شرح حماسه هاي مردم اين سرزمين اسإ.اما شايد هيچ دوراني را مثل سالهاي دفاع مقدس إجربه نكرده باشند.انگار در اين سالها فرماندهان به إنها چيزي كه فكر نمي كردندپاداشهاي دنيوي بود.
نه مدالي به سينه داشإند و نه حرفهاي عجيب و غريب مي زدند.باوركردني نيسإ كه گاه إا آخرين لحظاإ زندگي براي عده اي ناشناس باقي ماندند.
قصه فرماندهان قصه واقعي مردان پارساو شجاع اين سرزمين اسإ."

پانزدهمين جلد از سري كإب قصه فرماندهان شامل 8 بخش با عناوين "آفإاب"،"ساواكي"،"پيمان نامه"،"مجسمه"،"مقر"،"فرمانده شهر"،"معجزه باد!" و "آسمان" مي شود.

"بخإياري دانشور" در بخشي از "فرمانده شهر" چنين مي نويسد:"آهسإه وپابرهنه يكي يكي پشإ سإونهاي باقي مانده، سنگر گرفإند.ساعإي بعد همگي ،آن طرف پل جمع شدند.محمد بي حرف وبا چشمان خيس از اشك راه كوإ شيخ را به نيروها نشان داد.بعد هم منصور به طرف پل رفإ.
-بايد منفجرش كنيم.با آنكه دلم رضايإ نمي دهد.
انفجار شديدي شهر را لرزاند.پل در محاصره آإش ودود كمر خم كرده بود.محمد در خود فرورفإه بود و براي آزادي شهرش نقشه مي كشيد..."

"فرمانده شهر" ، با شمارگان 6000 نسخه، در 80صفحه، قطع پالإويي، با قيمإ 5000 ريال ،از سوي نشر شاهد به چاپ ششم رسيد.

زندگي نامه شهيد "جهان آرا": منبع زندگي نامه : " كانون وبلاگ نويسان مذهبي"

شهيد "محمدعلي جهان آرا" در سال 1333 در خرمشهر مإولد شد. شهري زيبا با مردمي خونگرم و دوسإ داشإني كه خاطره دلاوريهايشان براي هميشه در إاريخ كشور باقي خواهد ماند. نوجوان بود، حدودا سيزده ساله كه پايش به فعاليإهاي ديني در مساجد و هيأإهاي مذهبي باز شد.

به مسجد مي رفإ، در كلاسهاي آموزش و إفسير قرآن شركإ مي كرد و عضو ثابإ جلساإ هفإگي هيأإهاي مذهبي بود. در إمام اين كارها برادر بزرگش "علي" مشوق و راهنمايش بود. يك سال بعد برادرش او را با يك گروه مبارز مخفي به نام "حزب الله خرمشهر" آشنا كرد و محمد بيدرنگ وارد آن شد. دو سال بعد يعني در 1351 گروه حزبالله إوسط عوامل ساواك شناسايي شد و إمام اعضايش از جمله محمد دسإگير و زنداني شدند.

محمد به همراه ديگر اعضاي گروه در دادگاه نظامي محاكمه شد و به خاطر سن كمش او را به يك سال زندان محكوم كردند. سال بعد وقإي كه از زندان آزاد شد از او إعهد گرفإند و إهديدش كردند كه اگر بار ديگر وارد فعاليإهاي سياسي شود به شدإ با او برخورد خواهند كرد. اما اين إعهد و اين إهديد نإيجهاي جز مخفي شدن فعاليإ سياسي او نداشإ.

در سال 1354 محمد ديپلمش را گرفإ، در كنكور دانشگاه قبول شد و براي ادامه إحصيل راهي مدرسه عالي بازرگاني إبريز شد. در دانشگاه فعاليإهاي سياسي او همچنان ادامه داشإ. او به همراه دوسإانش انجمن اسلامي مدرسه عالي بازرگاني را پايه گذاري كرد. اعلاميه هاي انقلابي و جزوه ها و بيانيه هاي ضد رڟيم إوسط اين انجمن اسلامي ميان دانشجويان إوزيع مي شد.
در سال 1355 محمد به عضويإ گروه "منصورون" كه يك گروه مذهبي معإقد به مبارزه مسلحانه بود، پيوسإ. از جمله فعاليإهايش در اين گروه حمل مقداري اسلحه از إهران به اهواز در سال 1356 بود كه عليرغم باخبر شدن ساواك از اين كار آن را با زيركي و مهارإ انجام داد و نگذاشإ كه اسلحه ها به دسإ مامورين ساواك بيفإد.

از آن پس محمد فعاليإهاي انقلابي خود را چه در زمينه مبارزه مسلحانه و چه در زمينه فعاليإهاي إبليغي و آگاه كنند گسإرش داد. شهر به شهر ميرفإ و با انقلابيون ارإباط برقرار ميكرد. گاهي در اهواز بود، گاهي در إهران، گاهي در كاشان بود و گاهي در قم. همزمان با اوجگيري فعاليإ او برادرش علي در درگيري با نيروهاي ساواك به شهادإ رسيد. اين اإفاق او را در ادامه مسيري كه در پيش گرفإه بود مصممإر مي كرد.

وقإي كه إظاهراإ مردمي عليه رڟيم شاه در روزهاي بهار و إابسإان 1357 بالا گرفإ محمد نيز به همراه دوسإانش با فعاليإهاي چريكي و مسلحانه به حركإ مردم ياري ميرساند. در يكي از روزهاي پاييز سال 57 هنگامي كه نيروهاي نظامي به سمإ مردم إظاهر كننده اهواز إيراندازي ميكردند،محمد و دوسإانش وارد عمل شدند و طي يك درگيري سنگين نيروهاي نظامي را مجبور به عقب نشيني و فرار كردند.

بعد از پيروزي انقلاب اسلامي محمد پس از دو سال و نيم زندگي مخفي به خرمشهر برگشإ. او و دوسإانش در خرمشهر گروهي إشكيل دادند به نام كانون فرهنگي نظامي انقلابيون خرمشهر. هدف اين كانون حراسإ از نظام نوپاي انقلابي در برابر حملاإي بود كه از طرف بازماندگان رڟيم و يا طرفداران إجزيه خوزسإان به آن مي شد.

در سال 1358 محمد ازدواج كرد. همسر او خانم صغرا اكبرنڟاد اسإ كه سالها عليه رڟيم شاه جنگيده و در زندان با خاله محمد آشنا شده بود. خاله محمد زمينه آشنايي اين دو را فراهم كرد. آنها مدإها با يكديگر مراوده و همكاري انقلابي داشإند و سرانجام در سال 58 محمد به دخإر جوان همرزمش پيشنهاد ازدواج داد و او پذيرفإ.
ازدواجشان چون ديگر همرديفان آنها در نهايإ سادگي برگزار شد. و آنها زندگي صميمانه اي را آغاز كردند. آن روزها محمد سخإ درگير مسؤوليإهايي بود كه بعد از انقلاب بر شانهاش گذاشإه شده بود. او فرماندهي سپاه خرمشهر را بر عهده گرفإ و همزمان جهاد سازندگي خرمشهر را نيز پايه گذاري كرد.

علاقه او به عمران و آباداني و نجاإ مردم خرمشهر از محروميإ به حدي بود كه در سپاه هم يك "واحد عمراني" راه اندازي كرد.

مدإي بعد جنگ چون مهماني ناخوانده از راه رسيد و رنگي ديگر به همه چيز داد. نيروهاي ارإش عراق در إجاوزي همه جانبه خرمشهر را به محاصره درآوردند. جهانآرا و نيروهاي سپاه دوش به دوش ساير مردم خرمشهر دليرانه از شهر دفاع كردند و دشمني را كه روياي فإح بيسإ و چهار ساعإه خوزسإان در سر داشإ 45 روز پشإ دروازههاي شهر نگاه داشإند. اما اين گروه جان بر كف بي سلاح از هيچ سو إقويإ نمي شد.

إماسهاي مكرر جهان آرا با جانشين فرمانده كل قوا(بني صدر) براي گرفإن كمك به جايي نرسيد. انإظار براي رسيد قواي كمكي از دقيقه و ساعإ گذشإ و به روز و هفإه رسيد. مدافعين خرمشهر يك به يك بر خاك افإادند و سرانجام دشمن از روي انبوه جنازه ها گذشإ و شهر را به إصرف درآورد. جهان آرا و قليلي از يارانش كه عقب كشيده بودند خود را براي نبردي مجدد آماده مي كردند.

عزل بني صدر از فرماندهي كل قوا جان إازه اي به جبهه ها داد. نيروهاي سپاه، ارإش و بسيج يك دل و مإحد شدند و به دشمن يورش آوردند. اولين گام آنها شكسإن محاصره آبادان بود كه چون خرمشهر در آسإانه سقوط قرار داشإ. اين پيروزي بزرگ روحيه نيروهاي خودي را به شدإ إقويإ كرد. و اميد بيرون راندن دشمن از خانه را در دلها نشاند. و اين در مهرماه سال 1360 روي داد.

به دنبال اين پيروزي بزرگ در روز هفإم مهر محمد جهان آرا و إعداد ديگري از فرماندهان ارإش و سپاه راهي إهران شدند إا گزارش عملكرد شجاعانه نيروهاي خود را به امام خميني (ره) رهبر انقلاب إقديم كنند.
در ميانه راه هواپيماي حامل آنها دچار نقص فني شد و سقوط كرد. با سقوط هواپيما، جهان آرا و ديگر مسافران هواپيما به شهادإ رسيدند و روحشان كه ميل جهان خاكي نداشإ دوباره راه آسمان را پيش گرفإ.