«فرمانده شهر»؛ از مبارزه با گروهک تروریستی خلق عرب تا غصه ویرانی خرمشهر
نوید شاهد: شهید «سید محمدعلی جهان آرا، پیوند حماسه و مقاومت در جنوب است. مردی که استوار ایستاد. از خرمشهر پاسداری کرد و یک ارتش مجهز چند هزار نفری بعثی را بیش از یک ماه پشت دروازه های شهرش زمین گیر کرد. در سالروز شهادت آن شهید والامقام چند خاطره متقاوت تقدیم خوانندگان می کنیم:
کانون مبارزه با جریان نفاق «خلق عرب»
در آن روزها گروه های خلق عرب که مورد حمایت گروه های چپ هم بودند، گروه ها و مؤسساتی را تشکیل داده اند. کانون سیاسی خلق عرب، بیشتر جریان سنتی خلق عرب را تشکیل داده بود. یک کانون فرهنگی خلق عرب هم وجود داشت که گروه های چپ بعثی روشنفکر خلق عرب، آن را درست کرده بودند و یکی از اقدامات جهان آرا ما در خرمشهر، ایجاد کانون سیاسی فرهنگی انقلابیون خرمشهر بود که به سرعت نیروهای جوان را در خرمشهر سازماندهی کند و چون این کانون، فرهنگی نظامی بود، به اسم «کانون فرهنگی نظامی انقلابیون خرمشهر » شهرت داشت و فرمانده بخش نظامی آن، شهید جهان آرا بود.
کانون در مقابل جریان خلق عرب ایستادگی کرد و با شکستی که به آنها وارد آورد. محمد کمک بسیار زیادی به شکل گیری سپاه کرد. به طوری که وقتی جنگ شروع شد، او یک نیروی نظامی با تجربه، سابقه، پیشینه سیاسی و آگاهی های نظامی که در خرمشهر و برای مقابله آماده و آزموده بود. (راوی: سید مرتضی نعمت زاده، پسرعموی شهید)
نزدیکی به عرب زبان ها و خنثی کردن توطئه عراقی ها
داستان خلق عرب از قبل وجود داشت. اما از سال1358 به بعد بیشترِ شیوخ عرب از خرمشهر رفتند. اما کنسولگری عراق وجود داشت و تحرکات زیرکانه ای می کرد. برنامه عراقی ها این بود که به تشکیلات خلق عرب قدرت بدهند و آنان را علیه انقلاب تحریک کنند و حتی از دعوت به قیام، جهان آرا هم باخبر بود.
محمد چون بومی بود و با فرهنگ و منش عربها آشنایی داشت، با آنان صبور بود و با شکیبایی برخورد می کرد.بسیاری از عربهای خرمشهر هم قبولش داشتند، تا این حد که اطلاعات نظامی لازم را به او می رساندند. محمد هم سعی می کرد تعدادی از عربهای خرمشهر را وارد سپاه کند. این در حالی بود که کسی به آنان اعتماد نداشت. بچه های سپاه از کنسولگری عراق در خرمشهر مدارک موثقی به دست آورده بودند که نشان می داد به طور جدی در امور انقلاب ایران به خصوص جنوب و خرمشهر دخالت دارد. از آن روز به بعد کنسولگری را تعطیل کردند. در کنار این اسناد، ارتباط خوب محمد با عربها و خانواده هایشان، او را در متن پاره ای از جریان ها قرار می داد و مجموعه این اخبار دخالت های عراق را آشکارتر و دست این همسایه را بیشتر رو می کرد.
آنان حتی یک بار شایعه کرده بودند جهان آرا ترور شده است. آن روز محمد کسالت داشت و زودتر از همیشه به خانه آمده بود. بی سیم به همراه نداشت. تشویش عجیبی در سطح سپاه خرمشهر به وجود آمده بود. تصمیم شان این بود که دامنه شایعه را به جاهای دیگر هم بکشند. اما بچه های سپاه پس از آمدن به خانه ما و باخبر شدن از وضع محمد خیالشان راحت شد. تفرقه اندازی یکی از کارهای گروهک های منطقه بود. سعه صدر جهان آرا و رابطه عاطفی اش با عرب زبان ها باعث شده بود بسیاری از آنان جذب شوند. (راوی: صغرا اکبرنژاد، همسر شهید جهان آرا)
شخصیتی چند بعدی داشت
شهید جهان آرا مثل مسائل فرهنگی به مسائل عمرانی هم توجه داشت. همسر ایشان کتابخانه عمومی را که تنها کتابخانه شهر بود، اداره می کردند که کانون جذب جوانان و نوجوانان آن دوره نیز به حساب می آمد. در واقع شهید جهان آرا شخصیتی چند بعدی بود و کارهای فرهنگی، تئوری، عمرانی، مذهبی، مردمی، نظامی و انتظامی را یک تنه مدیریت می کرد. حتی آن زمان گروه های سیاسی و گروهک ها خیلی فعال بودند اما جهان آرا در کنترل این گروه های سیاسی هم زبده بود. به نوعی با این گروه ها تعامل داشت، یعنی با ایشان مذاکره می کرد، صحبت می کرد. (راوی: محمدرضا کرمی جمور، هم رزم شهید)
شما خرمشهر را نابود می کنید
فتح الله افشار مسؤول واحدی بود که تفنگ 106 را از روی جیپ برداشته و برایش ستون بتونی درست کرده بود و به این ترتیب می خواست کار توپخانه را انجام دهد. او این کار را بعد از سقوط خرمشهر انجام داد. برای دیدن این توان فنی جهان آرا باید آزمایش آن را می دید. . آن مسئول دستور آتش داد و گفت بزنید. بچه ها شروع کردند به شلیک که توانایی هایشان را به جهان آرا نشان دهند. یکدفعه جهان آرا گفت: نزنید،نزنید، دارید چیکار می کنید؟ بچه ها گفتند چرا؛ داریم نشان می دهیم که این وسیله چه کاربردی دارد.
جهان آرا گفت: شما دارید شهر را ویران می کنید، ما فردا می خواهیم بیاییم و این جا را بسازیم. ما باید خرمشهر را بسازیم، شما دارید نابودش می کنید؟! کی گفته شهر را با توپ خراب کنید؟! آن طرح خوابید چون جهان آرا به گفت طرحتان را بردار و ببر جزیره مینو، و توپ ها را به سمت عراق شلیک کنید؛ نه سمت خرمشهر. جهان آرا با این تفکر داشت کار می کرد که ما برمی گردیم به شهر، و در همان بحبوحه و شلوغی جنگ، آدم تربیت می کرد. (راوی: محمدرضا کرمی جمور، هم رزم شهید)
همه دنیا «محمد» را می شناسند
نه تنها ایران که همه دنیا می دانند محمد چه نقشی در آن داشته است. دنیا جهان آرا را می شناسد. یادم هست وقتی ما خرمشهر بودیم، 400 دستگاه تانک با چند لشکر به شهر حمله کردند و حتی صدام خبرنگاران خارجی را به شهر بصره آورده بودند که هم مرز با خرمشهر است. او به آنها گفته بود یک هفته دیگر در تهران با شما مصاحبه می کنم ولی محمد با 3 هزار نفر در برابرشان ایستادگی و مقاومت کرد. (راوی: مرحوم سید هدایت الله جهان آرا، پدر شهید)
انتشار نشریه «فجر» در آب انباری در کاشان
محمد اهل قلم و نوشتن بود. ما قبل از انقلاب نشریه ای داشتیم به نام «فجر» که آن را مخفیانه توزیع می کردیم. محمد مسؤول نشریه بود. آن زمان به راحتی نمی شد دستگاه تایپ خرید. اگر کسی می خواست از یک فروشگاه، دستگاه تایپ بخرد، معمولاً باید از یک اداره نامه می برد. این کار امنیتی بود، شک می کردند و به هر کسی دستگاه را نمی فروختند اما بچه ها بالاخره یک دستگاه تایپ مستعمل پیدا کردند که خیلی هم صدا داشت، مشکی رنگ بود و به سختی می شد با آن کار کرد ولی تایپ کردن شهید جهان آرا خوب بود و می توانست به سرعت تایپ کند، بقیه ما تایپ کردن بلد نبودیم.
برای این که مشکل سر و صدای تایپ را حل کنیم، در کاشان یک خانه پیدا کردیم که یک آب انبار داشت ودر آنجا مشغول به کار شدیم. در یک اتاق از همین خانه زندگی می کردیم و در آب انبار هم تایپ می کردیم. خانه، دریچه ای حدوداً 60 در 60 سانتی متر داشت که به آب انبار می رسید و چون این آب انبار در پایین خانه بود، صدای تایپ، به خانه های اطراف نمی رفت.
چند مقاله از آن مجله ها باقی مانده است و در کتابی که سازمان مجاهدین انقلاب اسلامیِ اولیه در اوائل انقلاب تهیه کردند منتشر شده است. کتاب، «گروه های هفتگانه » نام دارد و نوشته های محمد در قسمت «فجر» است. (راوی: غلامرضا بصیرزاده، هم بند و همراه شهید)
«جهان آرا» سلاح حمل نمی کرد
در آن 45 روز مقاومت خرمشهر، فقط یک بار، تیراندازی ایشان را دیدم. آن هم وقتی بود که در منازل پیش ساخته با عراقی ها درگیری داشتیم. تانکها تا داخل محلات آمده بودند و بچه ها هم تانکها را می زدند، بعد هم بالاخره اتفاقاتی افتاد که توانستم از عراقی ها چند تا اسلحه کلاشینکف غنیمت بگیرم. اسلحه ها را آوردم و آنها را به رضا دشتی دادم، خدا رحمتش کند، او در عملیات شناسایی خرمشهر سال 1360 به شهادت رسید. ناگهان جهان آرا با یک تویوتای کارینا سر رسید و اوضاع آنجا را از شهید رضا دشتی سؤال کرد. ما در خرمشهر چند گروه داشتیم و رضا، فرمانده یکی از آن گروه ها بود. وقتی حجم آتش عراقی ها زیاد شد، جهان آرا یکی از این کلاشینکف ها را برداشت، کمی تیراندازی کرد و بعد از آن هم عراقی ها را به عقب راندیم. آنجا، من اولین و آخرین باری بود که دیدم جهان آرا تیراندازی می کند. اصلاً با خود سلاح حمل نمی کرد. (راوی: سید منصور حسینی، از یاران شهید و عکاس جنگ)
انتهای گزارش